سرویس تاریخ جوان آنلاین: بررسی و تبیین زمینههای سقوط سلسله پهلوی در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی، بازاری گرم یافته و در کانون توجه تاریخپژوهان انقلاب قرار گرفته است. این مقوله از منظر این تارنما نیز دور نیست ازاینرو گفتوشنودی که پیشرو دارید نیز چنین موضوعی دارد. با سپاس از محقق محترم جناب دکتر یعقوب توکلی که با ما به گفتوگو نشستند.
در آستانه چهلمین سال پیروزی انقلاب و به عنوان یکی از پژوهشگران عرصه تاریخ معاصر بفرمایید چه عللی زمینههای سقوط رژیم پهلوی را فراهم ساخت؟
بسماللهالرحمنالرحیم. زمینههای سقوط رژیم شاه موضوع گسترده و مفصلی است و باید بحثهای فراوانی را مطرح کرد که شاید در این فرصت کوتاه مجال چندانی برای طرح همه آنها نباشد، اما این زمینهها را میتوان به دو بخش داخلی و خارجی تقسیم کرد. در خصوص علل خارجی سقوط از یکسو بحث وابستگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مطرح است و از سوی دیگر مسئله عقبماندگی رژیم پهلوی نسبت به کشورهای دیگر و عمق این عقبماندگی. مهمترین عامل در بین عوامل خارجی نوع وابستگی رژیم پهلوی به غرب یعنی امریکا و انگلیس و نیز اسرائیل است. بعضی از دولتها وابسته هستند، ولی این وابستگی را نوعاً در مسیر بهبود زندگی مردمشان به کار میگیرند یا دستکم این وابستگی در تضاد با منافع مردم، امنیت، دین و فرهنگ آنها نیست، اما وابستگی رژیم پهلوی کاملاً در تضاد با امنیتملی، اجتماعی و اخلاقی جامعه ایران بود. خود رژیم و امریکاییها برای اینکه در برابر این تضاد، یک نوع سپر دفاعی برای خودشان درست کنند، به دنبال بازخوانی و احیای مجدد قانون کاپیتولاسیون بودند که تلاش میکرد این وابستگی را برای امریکاییها کمخطرتر و کمهزینهتر کند و چتر سلطهای که آنها روی سر جامعه ایران باز کرده بودند، برایشان پیامدهای کمتری داشته باشد.
زمینههای داخلی سقوط رژیم پهلوی را وابسته به چه عواملی میدانید؟
در بخش داخلی عوامل سقوط پهلوی ما با سیاست عمیق و گسترده اسلامزدایی رژیم پهلوی سر و کار داریم. منظور از اسلامزدایی، مواجهه رژیم پهلوی و جریان روشنفکری حاکم در آن زمان با تمام ابعاد اسلام است. اسلامزدایی صرفاً به معنای آزادی در ظواهر اسلامی نیست، بلکه اسلامزدایی یک سیاست مستمر پیوسته و گسترده در عرصههای مختلف است. مسئله دیگری که در جامعه به چشم میخورد، فقر جامعه بود. از بین ۶۰ هزار روستا، تنها ۵- ۴ هزار روستا آب و برق داشتند. آب هم به صورت فشاریهایی بود که در هر محلهای میگذاشتند و مردم به شکل جمعی از آن استفاده میکردند. جامعه از ابتداییترین امکانات محروم بود و این محرومیت جنبه عمومی داشت و به اشکال مختلف، از جمله بیماریها دیده میشد. روزی بیش از ۶ میلیون بشکه نفت فروش میرفت، اما بخش اعظم آن به سلاحهایی تبدیل میشد که حداقل در آن دوران مصرف نداشتند یا صرف پروژههایی میشدند که به درد عموم جامعه نمیخورد و در خدمت مردم نبودند و ایجاد نارضایتی میکردند. البته بسیاری از دوستان محمدرضا پهلوی این مسائل را به او یادآوری میکردند، اما شاه دائماً پاسخ میداد:شما چرا فقط قسمت پایین شهر را میبینید؟ به شمال شهر تهران بروید و ببینید که چقدر آباد و تمیز است!
درآمدهای کشور به جیب شرکتهای چند ملیتی میرفت و جابهجایی پول بهقدری صریح و آشکار بود که جامعه کاملاً آن را احساس میکرد. فقر و عقبماندگی در جامعه یک معضل بسیار جدی بود. در عین حال گوش حکومت نسبت به شنیدن گرفتاریهای جامعه ناشنوا بود و این ناشنوایی را با چماق و شکنجه ساواک و نیروی نظامی و ژاندارمری اعمال میکرد. وقتی میگوییم ناشنوا بود، یعنی سیستم اصلاً راه نمیداد مردم حرفشان را بزنند و صدای مردم را نمیشنید و آنچه را که مردم در زمینه بهبود وضعیت، کاهش فشار اقتصادی، کاهش فشار سیستم امنیتی و سیاسی فریاد میزدند، به هیچ میگرفت و اهمیت نمیداد. مشکل ناشنوایی رژیم پهلوی یعنی اینکه قدرت تعامل با مردم را نداشت. بهعلاوه اینکه حکومت به دلیل وقوع چند کودتا مشروعیت خود را هم در سطح جامعه از دست داده بود.
چه عاملی سبب شده بود حکومت به واسطه آن کودتاها مشروعیتش را از دست بدهد؟
رژیم پهلوی در سالهای ۱۲۹۹ و ۱۳۳۲ علیه مردم دست به کودتا زد و این کودتا با سیل گسترده سلاحهایی که به ایران میآمد و با حجم عظیم نیروی نظامیای که تربیت میشدند، همواره علیه مردم تقویت میشد. پس مسئله دیگر فقدان مشروعیت رژیم است؛ فقدان مشروعیتی که جامعه آن را تا بندندان حس میکرد. حتی در جریان بازی فوتبال ایران و اسرائیل وقتی مردم حمله میکنند و به بعضی جاها آسیب میرسانند، محمدرضا پهلوی به علم میگوید: «مردم تربیت ندارند و درک نمیکنند که ما چه چیزهایی برای آنها ساختهایم.» علم هم در پاسخ میگوید: «اتفاقاً مردم تربیت دارند، اما ما و شما را به چشم یک نیروی اشغالگر خارجی میبینند و به همین دلیل هم هر چه را که توانستهاند از بین برده و نابود کردهاند، لذا هر وقت فرصت پیدا کنند، هر چیزی را که دم دستشان بیاید تخریب میکنند و از بین میبرند.» این نکته مهمی است که در خاطرات علم آمده است. در نتیجه خودشان هم به این مسئله اذعان داشتند.
مسئله دیگری که در داخل به وجود آمد، شدت خفقان بود. جامعه بهشدت زیر فشار ساواک و نیروهای انتظامی و جاسوسهای مختلف و احساس شنود یا شبهشنود بود و همه اینها جامعه را ناامن میکرد و فضای سنگینی را به وجود آورده بود، بهطوری که همه علاقهمند بودند این فضا بشکند و آزادی حاصل شود و جامعه از غلبه فضای اطلاعاتی یا شبه اطلاعاتی رهایی پیدا کند، لذا این هم یکی از دلایل همراهی مردم با یکدیگر برای سقوط رژیم شاه بود. از طرفی در طیف مقابل رژیم پهلوی، مردمی که با مخالفان رژیم همراه شده بودند، اکثریت را تشکیل میدادند و بهقدری استدلال و شعار آنها قوی و رفتارشان مسالمتآمیز و متین بود که بهتدریج طرفداران رژیم پهلوی دست از حمایت از او کشیدند و نیروهای نظامی نتوانستند از رژیم شاه حمایت کنند و این باعث شد حاکمیت، حمایتی را که طرفدارانش باید از او به عمل میآوردند، از دست بدهد.
این روزها این موضوع مطرح است که به دلیل فروش نفت با قیمت بالا در دهه ۵۰ جامعه رو به پیشرفت و در آرامش بود، ولی از اسناد و مدارک چنین برمیآید که در سال ۵۶ هنگامی که فروش نفت افت پیدا کرد، یک تورم ۲۵ درصدی را به همراه آورد و اعتراضاتی را برانگیخت. به نظر شما فروش نفت عامل اعتراضات بود یا تحول اقتصادی را به همراه آورد؟
بله، قدرت خرید ما به واسطه افزایش قیمت نفت بالا رفت ولی وقتی قدرت خرید جامعه بالا میرود، آیا این به ثروت در جامعه تبدیل میشود یا به ضد ثروت؟ یک وقت هست که شما پول دارید و با آن کالای داخلی را میخرید و به واسطه خرید کالای داخلی، از تولیدکننده داخلی حمایت میکنید و ظرفیت اقتصادی تولیدکننده داخلی بالا میرود، اما وقتی شما پول به دست میآورید و به جای خرید از تولیدکننده داخلی از خارج کالا وارد میکنید و آن را ارزانتر از تولید داخلی در اختیار مصرفکننده قرار میدهید، زندگی تولیدکننده داخلی را نابود و او را مجبور میکنید که یا کالایش را ارزانتر بفروشد یا تولید را رها کند. مثلاً شما ۱۰هزار جفت کفش تولید کردهاید و بعد ناگهان یک کشتی کفش با قیمت ارزانتر وارد میشود. دامپینگ میکنند و در نتیجه کفشی ارزانتر از کفش تولید داخل به دست شما میرسد، بهطوری که اگر شما کفشتان را به قیمت تمام شده هم بفروشید ضرر میکنید و نابود میشوید. این عارضه متأسفانه شامل تمام کالاهایی که در کشور تولید میشد، شد. سال ۵۶ اوج اقتصاد رژیم پهلوی است که ۲۲ میلیارد دلار درآمد حاصل از فروش نفت داریم و ۲۴ میلیارد واردات کالاهای مصرفی است، یعنی ۲ میلیارد بیشتر از میزان فروش نفت کالای مصرفی وارد کردهایم. با آوردن کالاهای خارجی هم عملاً کمر کالاهای داخلی شکست، لذا در زمان انقلاب همه اقشار از چوپان گرفته تا خلبان علیه رژیم شاه متحد شدند، یعنی از مدرنترین بخش جامعه تا سادهترین بخش همه ناراضی بودند. چرا؟ چون اگر جمعالجمع سیاستهای اقتصادی را ببینید، همیشه به نفع شرکتهای بینالمللی بوده است، یعنی کاملاً مشخص است که شرکتهای چند ملیتی وقتی بر کشوری حکومت میکردند سرنوشت آن کشور را در اختیار داشتند. در نتیجه بهطور طبیعی همه مردم از آن وضعیت ناراضی شدند و به میدان آمدند.
این کالاهای مصرفی شامل چه مواردی میشدند؟
پنیر، شیرخشک، میوه، برنج، گوشتیخی و تمام چیزهایی که پیش از آن در داخل کشور تولید میشدند یا دستکم میشد برای آنها ظرفیت تولید ایجاد کرد، اما رژیم پهلوی مثلاً با آوردن پنیر دانمارکی، پنیر تبریز را از دور خارج کرد. با آوردن روغن مارگارین، روغن داخلی را از دور خارج کرد.
با توجه به حمایتهای امریکا از رژیم پهلوی به چه علت در کنفرانس گوادلوپ به شاه توصیه کردند مدتی از کشور دور باشد و بختیار را جایگزین خود کند؟
غربیها وقتی فهمیدند نمیتوانند انقلاب ایران را مهار کنند، تصمیم گرفتند کمی با آن همراهی کنند تا بتوانند بر موج آن سوار شوند. انگلیسیها این نکته را در مشروطه تجربه کرده بودند، بنابراین بختیار را سر کار آوردند، بعد سعی کردند با دولت موقت همراه شوند و سیاست همکاری را در پیش بگیرند، اما باز نتیجه نگرفتند. حتی اقدام به خشونت کردند و خواستند در روز ۲۱ بهمن کودتا کنند، ولی باز نتیجه نگرفتند. در نهایت حمله به طبس را طراحی کردند و دوباره شکست خوردند. واقعیت این بود که امریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی دچار ناکارآمدی مضاعف و گسترده شد.
بیماری محمدرضا پهلوی چقدر در سقوط حکومتش تأثیرگذار بود؟
این هم یکی از بدبیاریهای محمدرضا در آن زمان بود. وقتی فهمید سرطان گرفته و سرطانش هم پیشرفته است، عقلش نرسید استعفا بدهد و بگوید من سرطان گرفتهام لذا کنار میروم. آنقدر از مردم کشت و با آنها مواجهه کرد که تبدیل به دشمن خونی مردم شد. در بسیاری از نقاط دنیا وقتی مردم تظاهرات میکنند، پادشاهان استعفا میدهند و کنار میروند، اما عقل محمدرضا پهلوی به این هم نرسید حالا که بیمار است و زنده نخواهد ماند، خودش کنار برود. آنقدر برای نگهداری تاج و تختش مقاومت کرد که در نتیجه همه چیز برای پهلویها سوخت.
وضعیت روحی او هم در این مسئله تأثیری داشت؟
بله، از نظر عقلانی تأثیر داشت. محمدرضا به اندازه کافی عاقل نبود. اقداماتی که محمدرضا پهلوی در اواخر عمر انجام داد، کاملاً نشان میداد عقلانیت و هوش خود را از دست داده است.
چه عاملی باعث میشود بعد از ۴۰ سال سرویسهای امنیتی امریکا، انگلیس و اسرائیل دوباره به دنبال احیای بقایای رژیم پهلوی باشند؟
اولین دلیلش تنبلی حداکثری مقامات فرهنگی جمهوری اسلامی است. ما بعد از انقلاب چند نفر تاریخدان تربیت کردهایم؟ هیچ! ما چهار، پنج نفری هم که داریم در فضای انقلاب در این زمینه فعالیت میکنیم خودمان پا پیش گذاشتهایم. بعد از انقلاب مسئولان امر نه تنها نیرویی تربیتنکردند، بلکه برخی از مسئولان جلوی فعالیتهای ما را هم گرفتند. هر چه هم خطرات را پیشاپیش به اطلاعشان رساندیم، صُمٌّ بُکْمٌ لَا یَعْقِلُونَ وَ لا یفهَمون! اصلاً درکی از این مسئله ندارند که انقلاب با این رفتارها در معرض خطر قرار میگیرد. چند وقت پیش جایی سخنرانی کردم و پرسیدم میدانید چرا رضاخان از عامل طاغوت به قهرمان تبدیل شد؟ چون این مسئله سراپا محصول عملکرد بیمطالعه و بد آقایان داخل است. تازه به ما هم که میرسند، میخواهند از ما به عنوان وسیله، ابزار و حفظ مدیریت خودشان استفاده کنند. چند وقت پیش از یکی از مجموعهها آمدند و گفتند بیایید برای چهلمین سال انقلاب کاری کنیم. پرسیدم شما در این ۴۰ سال کجا بودید؟ تا حالا ما تلاشمان را کردیم، پی گرفتیم، چوبش را خوردیم و اذیت و آزار شدیم. خواهش میکنم بروید همانجا که تا به حال بودید.
چون واقعاً ما برای دفاع از انقلاب اسلامی مجبور شدیم با برخی از مقامات بجنگیم، حتی توسط برخی از آنها اخراج هم شدیم، چون آقایان میخواستند مسیر معارضه با انقلاب را پیش بگیرند، لذا چوبهای فراوانی خوردیم. علاوه بر این همه هم منتظرند که مقام معظم رهبری جایی دستوری بدهند، پشت سر آن دستور بودجهای بیاید و بعد که آن بودجه آمد، برای استفاده از آن از ما استفاده کنند که بتوانند آن بودجه را برای کارها و برنامههای خودشان آزاد کنند. این رویه رفتاری باعث شد به اندازه کافی نیروی فکری مدافع انقلاب جذب این ماجرا نشود.
این کوتاهی مسئولان هم سبب شد طرف مقابل نیروهایش را بهتر تقویت کند؟
دقیقاً. در آن طرف نسل چهارم تاریخنگاران مخالف انقلاب اسلامی پدید آمدند. هر چیزی را که نوشتند تکثیر و هر دروغی را که ساختند بلافاصله منتشر کردند، اما ما در داخل چه کردهایم؟ الان مثلاً عدهای جوان راجع به مهندس بازرگان فیلمی ساختهاند به نام «راه طی شده». تمام فیلم شامل گفتوگوی اعضای نهضت آزادی با کارگردان است و صدا و صحبتهایشان عیناً منعکس شده است، اما همین فیلم که از یک ساعت، ۴۶ دقیقهاش حرف این آقایان و ۱۵ دقیقه باقیاش نریشن، در نشریات متعدد از جمله روزنامه سازندگی، مجله صدا و... بهشدت بمباران شده است. در صورتی که همه حرفهای خود اعضا بوده مثل خانم بنیاسدی، نوید بازرگان، آقای توسلی و... اینها ۱۵ دقیقه نریشن را هم تحمل نکردند و در کشور المشنگه راه انداختند و الان برای همه این سؤال مطرح شده که داستان «راه طی شده» چیست؟ یا در فیلم یک ساعته یک جوان دههشصتی چه چیزی وجود دارد که اینطور بابتش سروصدا به راه افتاده است.
تحریفی در آن فیلم صورت گرفته است؟
خیر، تحریفی هم صورت نگرفته است. البته ما این حرفها را سالهای سال است که داریم به مقامات میگوییم که در زمینههای مختلف انقلاب اسلامی حرف برای گفتن داریم، منتها آقایان به امثال آقای نوریزاد پول هنگفت میدهند که برود «پرچم قلعه کاوه» را بسازد یا مثلاً پول میدهند یکسری شومن بیایند و برنامههای سخیف بسازند.
علت کم رغبتی برخی مسئولان نسبت به پژوهشهای انقلابی را چه میدانید؟
اصلاً برایشان مهم نیست. میشود بروید الیماشاءالله خرج سریالهای عشقی چندضلعی کنید و برایتان کف بزنند، ولی این سریالها چه مفهومی را میخواهد به بیننده منتقل کند؟ نمیگویم کار بدی است، منتها در میان این همه کار که انجام میشود کارهای اصلی روی زمین ماندهاند. جالب است در کارهایی هم که انجام میشوند، بنیاد فکری را به دست کسانی میسپارند که مخاطب ته قصهها به حسرت گذشته و رضاخان و پهلویها مینشیند. این نوع حرکت در نظام آموزش و پرورش، نظام آموزش عالی و تمام زمینههای فرهنگی ما دارد انجام میشود. هر جا هم رفتیم و اعتراض کردیم که مثلاً چرا کتابهایتان اینگونه است، چوبش را خوردیم. آقایان اصلاً حاضر نیستند برای نیروهای انقلاب کمترین امکانات را بگذارند و کمترین فرصت را فراهم کنند، ولی الان اگر یک نفر از آن طرف بیاید، فوراً تحویلش میگیرند. به همین آقایان فرصت میدهند و شما توقع دارید که شبهات پهلویها در جامعه جا نیفتد؟
دو سال پیش در یکی از جلسات دانشگاهی، یکی از مقامات شورای انقلاب فرهنگی میگفت: وظیفه ما برطرف کردن شبهات نیست. شبهات را باید دیگران رفع کنند. گفتم دیگرانی وجود ندارند. این ما هستیم که باید دفاع کنیم. امام صادق (ع) میفرمایند: «من حاضر هستم با شلاق بر سر اصحابم بزنم که بیایند و در دینشان تفقه کنند.» ما الان در چهار حوزه اسلام، ایران، تشیع و انقلاب اسلامی مورد هجوم قرار گرفتهایم. دشمنان ما در این چهار حوزه با هم متحد شدهاند و ما مسئولان فرهنگیای داریم که سادهترین مسائل را در این مقوله نمیفهمند. من روی کلمه «نفهمیدن» آنها تأکید میکنم. مؤدبانهتر از این کلمه پیدا نمیکنم. چارهای ندارم جز اینکه تأکید کنم که آنها نمیفهمند. درست مثل این است که یک توپچی در جبهه گذاشته باشیم و فرمانده توپخانه گرا دادن، چیدن باروت و چینش توپخانه را نداند خب هر چه شلیک کند به طرف زمین خودی است یا گلولههایی را که میزند هدر میدهد. به فرمانده توپخانهای که گرا دهی را بلد نیست هر چه بگویید که داری خطا میزنی، نمیفهمد. به فتحعلی شاه گفتند در جنگ شکست خوردیم. پرسید به چند دلیل؟ گفتند به هزار دلیل. پرسید هزار دلیلش چیست؟ گفتند اولین دلیلش این است که باروتها نم کشیده بودند. گفت: نمیخواهد بقیه دلایل را بگویید. وقتی مسئولان فرهنگی کشور به دلیل بافت قبیلهای و خانوادگیای که درست شده، مقامات را بین خودشان دست به دست و پستها را بین خودشان، دامادها، خواهرزادهها و برادرزادههایشان تقسیم کنند و همتشان صرفاً ماندن در این سمتهاست، چه امیدی به پیشبرد فرهنگ است؟ من مسئولان فرهنگی متعددی را دیدهام که تمام همتشان ماندن در آن سمت و روی آن صندلی است. بهطور طبیعی نتیجه این میشود که حرفهای هیچ دلسوزی شنیده و بسیاری از مسائل پیگیری نمیشود و دوستانمان با هم متحد نمیشوند و به هم کمک نمیکنند.
نفوذ دشمن در این بیتوجهی فرهنگی تأثیری ندارد؟
من نمیگویم نفوذ نیست. نفوذ هست، اما بیش از همه نفوذ توسط خودیهایمان صورت میگیرد و آنها هستند که بستر مناسب را برای نفوذ افکار غلط فراهم میکنند. این روزها کتابی را که درباره تعلل پیوسته رهبران عرب در برابر صهیونیستهاست دارم ترجمه و غلطگیری میکنم. واقعاً انسان از این همه تعلل خسته میشود. دائماً اقدام و سپس عقبنشینی میکنند، از اقدام میترسند، حرکتی نمیکنند و در برابر حرکتهای صهیونیستها مدهوش هستند. این سکران و مدهوش بودن اینها را زمین زده است.
یعنی امروز مسئولان فرهنگی ما چنین عملکردی دارند؟
بله، ما هم متأسفانه در عرصههای مختلف گرفتار این وضعیت شدهایم. مثل اینکه آقایان مدهوش هستند. سیاهنمایی نمیکنم و اصلاً هم قائل به سیاهنمایی نیستم. معتقدم ما فرصت، قدرت، امکانات و منابع زیادی داریم، منتها مسئولان سعی کردهاند کاری کنند که نیروهای انقلاب دوباره وارد بدنه مدیریتی کشور نشوند، چون اگر آنها وارد بدنه مدیریتی شوند، برایشان مزاحم پیدا میشود و خیلی از اتفاقات نمیافتند و موضوعاتی که کشف نشدهاند، برملا میشوند. اینگونه کارها را در حضور نیروهای انقلاب نمیشود، انجام داد، لذا روند هوشمندانه و بیسر و صدایی را با قیافهسازی و ادای دینداری پیش میبرند.
تبلیغاتی که امروزه در جهت تطهیر رژیم پهلوی انجام میگیرد را چطور تحلیل میکنید؟
به نظر من عقلانیت در جامعه ما به دلیل پیوندی که با نظام عقلانی شیعه خورده، بسیار ارتقا پیدا کرده است. منطق فکری جامعه ما آنقدر رشد کرده است که دیگر زیر بار افسانهها و اباطیل نظام شاهنشاهی نمیرود. احمقانهترین گمان درباره جامعه ایران این است که فکر کنیم نظام شاهنشاهی مجدداً در جامعه ایران احیا یا تبدیل به آرزوی مردم ما شود، اما یک واقعیت وجود دارد و آن هم این است که با ضعف کارکرد مسئولان در حوزههای مختلف، چه در حوزه عدالت، چه در حوزه سیاستگذاری، چه در حوزه اقتصاد و چه در حوزه فرهنگ و عدم حل مشکلات جامعه بهشدت آسیبپذیر شدهایم. ما در جامعه یکسری مشکلات و توقعات نابجا داریم که در اثر سوءمدیریت مسئولان شکل گرفتهاند. ما تواناییها و مبتنی برآنها توقعاتی داریم. به دلیل ضعف مدیریت فرهنگی که عمدتاً در دست ضعفای فکری است، آستانه توقع در کشور بهطرز بیمارگونهای بالا رفته است، یعنی ما به عنوان مثال شدهایم پدری که قدرت خرید سمند را دارد، اما بچههایش در آرزوی بی.ام؛ و هستند. چرا؟ چون ما نتوانستهایم با بچههایمان و با جامعه ارتباط درستی برقرار کنیم و به جای اینکه آرزوی بی.ام؛ و را داشته باشیم، تلاش نکردهایم به مهندسی ساخت بی.ام؛ و برسیم. ما در عرصههای مختلف اینگونه عمل کردهایم، در حالی که باید در عرصههای مختلف هماهنگی وجود داشته باشد. عدالت باید در جامعه به گونهای شکل بگیرد که مردم نسبت به نظام قضایی اعتماد پیدا کنند. این اسب بیاعتمادی تا کی رو به جلو خواهد تاخت؟ این وظیفه مسئولان قضاست که اسب بیاعتمادی را متوقف کنند تا جامعه به آنها اعتماد کند. هر چند هم عدالت اجرا شود، اما اگر جامعه تاختن اسب بیاعتمادی را ببیند، در خیابانی که خطری وجود ندارد احساس خطر میکند. این احساس هم در حوزه فرهنگ هست، هم در حوزه سیاست و هم...
در حال حاضر گاهی اوقات جلساتی است که دانشجویان میآیند و خطاب به رئیسجمهور هر چه دلشان میخواهد میگویند. ایشان آنجا مینشیند و با طمأنینه گوش میدهد. این کار بسیار خوبی است. معنایش این است که منِ جمهوری اسلامی برای شنیدن این حرفها تحمل دارم. نیازی نیست در این میان، یک سازمان امنیت واسطه شنیدن حرفهای ما باشد. اشکالی ندارد که دانشجو حرفش را بزند، چون امروز که حرفش را زد، فردا نمیرود در جایی بمب بگذارد یا دنبال یک تشکیلات مخفی برود. رژیم پهلوی این موضوع را نمیفهمید. حضرت آقا چندی پیش گفتند: یکی از روحانیون درس ما آمد و سر ماجرای بازنشستگان سر من داد کشید. من هم داد زدم. البته من از ایشان عذرخواهی میکنم، چون من نباید داد میزدم. اگر ایشان داد زد اشکال ندارد. این عقلانیت است. جامعه ما به عقلانیتی رسیده که آن حرفها حرفهای غلطی هستند، منتها ما گاهی گرفتار تلقیها و آرزوهای نادرستی میشویم که جامعه را آزار میدهد و باید آنها را حل کنیم. باید اعتمادسازی کنیم و اعتمادسازی هم کار آسانی است. همین کاری که الان در بحث بازنشستهها صورت گرفته است.ای کاش این کار ۲۰ سال پیش صورت میگرفت. چه اتفاقی میافتد اگر عدهای از بزرگان ما مسیر فعالیتشان را عوض کنند و به تربیت کادر بپردازند؟ ما به تربیت شاگرد و نیرو بیشتر احتیاج داریم تا چسبیدن به صندلیهای کهنه که اتفاقاً بدنامی هم میآورد.
چه علتی سبب شده است بیرغبتی رضا پهلوی به سلطنت در گذشته، امروز تبدیل به رغبت در او شود؟
مثل معروفی است که «آب که سر بالا برود، قورباغه ابوعطا میخواند» وقتی در جامعه اختلاف رشد میکند، شاهد این هستید که در خیلی از جاها بدن جامعه دچار تب میشود و در نتیجه میکروبها از جهات مختلف به این بدن حمله میکنند. واقعیت این است که اختلافاتی که در جامعه ما شکل گرفته، موجب تب در پیکر جامعه شده است و لذا بیماری راحتتر گسترش پیدا میکند. در فضای بعد از فتنه، احساس تلخی بین طرفین به وجود آمد و نوعی فضای ناامنی ایجاد شد. در نتیجه دوستان سابق به سمت دشمنان رفتند و دشمنان اسلام، تشیع، انقلاب اسلامی و ایران همدیگر را پیدا کردند و در کنار هم قرار گرفتند، بنابراین با دشمنانی سر و کار پیدا کردیم که هدف همه آنها یکی نیست، ولی، چون با انقلاب اسلامی دچار مسئله هستند یا با اسلام، تشیع یا ایران دشمنی دارند، همدیگر را پیدا کردهاند. بخشی از این موضوع به ناتوانیهای فرهنگی و مدیریتی در کشور برمیگردد. عده زیادی از مدیران فرهنگی نظام مزاحم فرهنگ هستند و سر راه کارهای فرهنگی نیروهای انقلاب مانع ایجاد میکنند، مگر اینکه کسی خودش را بکشد و به در و دیوار بزند تا بتواند کاری را به نتیجه برساند، وگرنه آنها مشوق نیستند و همراهی و همکاری نمیکنند و این عدم همکاری و نداشتن فضای فکری مناسب در جاهایی نیروی گریز از مرکز ایجاد میکند و چنین نتایجی را به بار میآورد. من بخش عمده این وضعیت را پیامد کارهای نادرست این طرفیها میدانم لذا ما باید هر چه سریعتر مشکلاتمان را حل و ایرادهایمان را برطرف کنیم.