اینکه قهرمان کشتی از شرایط حاکم بر این رشته به سبب کمبودها و پیشرفت نکردن نسبت به سالهای گذشته گلایه داشته باشد و اینکه مدالآور شمشیربازی از بلاتکلیفی و دیدهنشدن بنالد، فقط و فقط به بیتوجهی مسئولان ورزش به زیرساختها و رشتههای مدالآور برمیگردد.
درد دلهای حسن رحیمی و مجتبی عابدینی را باید چندبار خواند و تأسف خورد به حال ورزشی که اینگونه صدای مدال آورانش را درمیآورد؛ ورزشی که بهلحاظ زیرساخت با مشکل روبهروست و مسئولان آن فقط به فکر رنگ و لعاب آن هستند. امروز فریاد کشتیگیر ایران از تفاوت نکردن امکانات، مکان و شرایط تمرینات با چندسال گذشته در حالی بلند میشود که همین چند سال پیش محمدبنا سرمربی تیمملی کشتی فرنگی در اظهارنظری جنجالی گفت: نمیتوان با عدسپلو قهرمان جهان شد. چند سال از حرف محمدبنا میگذرد و در این سالها بهوضوح دیدیم که آقای خاص کشتی درست میگفت، اما دریغ از یکقدم پیشرفت و حالا حسن رحیمی همان حرفها را چند سال بعد تکرار میکند و از تفاوتهای شرایط ملیپوشان ایران با رقبای جهانیشان میگوید. بنا گفت: رحیمی امروز فریاد میزند، اما گوش شنوایی نیست.
امروز با شنیدن حرفهای قهرمانی، چون عابدینی باید تأسف خورد؛ تأسف خورد به حال ورزشی که یکی از برترینهای المپیکش از نداشتن تیم، حریف و البته کمی درآمد گلایه میکند. باید این سؤال را پرسید که آیا میتوان از عابدینی توقع درخشش دوباره در المپیک و مسابقات جهانی را داشت، وقتی بدیهیترین امکانات و امور را از او دریغ کردهایم؟
بهطور حتم پاسخ منفی است، چه درخصوص عابدینی و چه در مورد رحیمی و البته در مورد تمام ورزشکارانی که این روزها فریاد میزنند و صدایشان را کسی نمیشنود. اصلاً مقایسه شرایط این مدالآوران با رقبای جهانیشان کاری اشتباه است؛ چراکه جز سرخوردگی برای بچههای ما چیزی به ارمغان نمیآورد. ورزشکار روس یا امریکایی در بهترین شرایط و امکانات آماده میشود، رشته هم اصلاً مهم نیست همان امکاناتی که در اختیار کشتی قرار میگیرد به شمشیربازی هم داده میشود و به بقیه هم همینطور. شاید آنچه باعث شدت و ضعف این امکانات میشود تلاش و کسب موفقیت توسط ورزشکاران یک رشته باشد که البته این هم به دلیل حذف یا دیدهنشدن بقیه نمیشود، اما اینجا ما کاملاً مسیر را برعکس طی میکنیم. سالهاست که توجه، امکانات و پول ورزش به یکسو سرازیر میشود و بقیه نادیده گرفته میشوند و جالب اینجاست که آنها جورکش آن اقلیت مغرور و بیتالمالخور هستند.
حرفهای عابدینی و رحیمی درد بزرگ ورزش کشور است؛ ورزشی که از قهرمانانش فقط مدال و عکس یادگاری میخواهد؛ ورزشی که بعد از هربار موفقیت به خوابی عمیق فرو میرود و همهچیز را فراموش میکند؛ ورزشی که مدیرانش پیروزی میخواهند آن هم طوری که بهنام خودشان ثبت شود، ولی دریغ از یک کار زیربنایی. رحیمی درست میگوید دیگر گذشت زمانی که کشتیگیر را در خانه کشتی نگه میداشتند و شبانهروز او را میگرفتند، باید برای او برنامههای به روزتری را تدارک دید. عابدینی حقیقت را میگوید وقتی عنوان میکند که باید در خانه بنشینم و کاری نکنم، مدیران ورزش باید برای امثال او برنامه داشته باشند، باید کسی که با تلاش خود و بقیه شمشیربازی ایران را زنده کرد، همواره در اوج باشد نه اینکه بابت مخارج زندگیاش دغدغه داشته باشد.
این درد بیدرمان ورزش ماست؛ دردی که نه امروز که سالهاست فریاد زده میشود و گوشی آن را نمیشنود. دردی که باید درمان شود، اما عادت رشد گلخانهای ورزش تا آنجا پیش رفته که بعید به نظر میرسد حتی فریادهایی بلندتر از آنچه امروز مدالآوران شمشیربازی و کشتی میزنند آن را درمان کند. هرچند که این فریادها حداقل برای آرامگرفتن خود این ورزشکاران بهکار میآید، اما درد بیدرمان ورزش را علاج نمیکند.