در یکی از اسناد سفارت امریکا با عنوان تشریح وضع ایران در فاصله سالهای ۱۳۳۴ الی ۱۳۵۶ بیان میشود: «نظریه نیکسون، برای ایران مفهوم خاصی پیدا کرد که بر اساس آن، امریکا ایران را به عنوان قدرتی که توان حراست از ثبات منطقه و منافع کلی غرب را دارد، به رسمیت شناخت و آن را در تجهیز خود یاری داد تا دخالت مستقیم دولت امریکا در آن کشور ضرورتی نداشته باشد» آنطور که در ادامه خواهد آمد، رژیم پهلوی در سیاست منطقهای خود به جای تقویت جایگاه کشور و تأمین منافع ملی در جهت اهداف دولت امریکا گام برداشته است.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی جایگاه منطقهای ایران در حد کشوری که صرفاً «تأمینکننده منافع امریکا» است و نقشی در «کنترل» و «مدیریت تحولات» منطقهای جهت تأمین منافع ملی نداشت و حتی به راحتی بخشی از تمامیت ارضی ایران، توسط غرب از خاک کشور جدا میشود بدون آنکه رژیم شاهنشاهی به آن واکنش مناسب نشان دهد! حدود ۴۷ سال پیش جزیره بحرین، استان چهاردهم ایران بهواسطه اقدامات رژیم پهلوی از سرزمین ایران جدا شد واعلام استقلال کرد؛ پهلوی بر اساس اراده انگلیسیها نخستین رژیمی بود که این استقلال را به رسمیت شناخت! در تمام دوره پنجاه و چند ساله رژیم پهلوی چه در زمان رضاخان و چه محمدرضا شاه، تبعیت از انگلیس و تأمین منافع کشورهای غربی در عرصه داخلی و منطقهای موضوع اولویتدار بود، کمااینکه چرچیل و روزولت در کنفرانس تهران درباره رضاخان میگویند: «خودمان او را آوردیم و خودمان او را برداشتیم.» روزنامه نیویورک تایمز نیز درباره به قدرت رسیدن محمدرضا شاه و بقای حکومت وی مینویسد: «پس از کودتا، شاه گیلاس خود را با تعارف به کرمیت روزولت رئیس بخش سیا در خاورمیانه برداشت و گفت: من تاج و تخت خود را به خدا، مردم کشورم، ارتشم و به شما مدیونم.»
تبعیت محض!
طبیعی است اصل وابستگی به یک قدرت اقتضا میکند که سیاستمدار کشور مرعوب، در جهت تحقق اهداف قدرت بالادستی به جای منافع ملی درعرصه بین المللی فعالیت کند. به واقع ایران در دوره پهلوی، تأمینکننده منافع انگلیس-امریکا و منطقه نفوذ قدرتهای جهانی بود، بهطوری که غربیها، ضمن عزل و نصب مقامات ارشد (از شاه و وزیر گرفته تا نمایندگان مجلس) و در عرصه بینالمللی رژیم را وادار به امضای پروتکلهای بحثبرانگیز میکردند. پیمان بغداد از جمله مهمترین مصادیقی است که تبعیت رژیم پهلوی از سیاستهای غرب توسط رژیم پهلوی را اثبات میکند. پیمان بغداد معاهدهای بود که در ۱۳۳۳ میان عراق و ترکیه تحت عنوان «پیمان همکاریهای متقابل» در بغداد امضا شد و هدف آن تشکیل یک سازمان دفاعی قوی جهت ممانعت از گسترش نفوذ شوروی در منطقه بود. پیمان بغداد، پیمانی در راستای تأمین منافع امریکا وانگلیس بود و از تبعات پیمان بغداد و سازمان سنتو بر امنیت خاورمیانه این بود که دامنه جنگ سرد میان دو ابرقدرت آن زمان (امریکا- شوروی) را به غرب آسیا کشاند وکشورهای منطقه را وارد یک مسابقه تسلیحاتی برنامهریزی کرد.
تأمینکننده منافع امریکا و نه جامعه ایرانی
«ژاندارمی منطقه» یا «حافظ منافع امریکا» مهمترین نقش محمدرضا شاه در منطقه بود و اساساً اثرگذاری در مناسبات و تحولات منطقهای معنا و مفهوم برای این رژیم نداشت. ویلیام سولیوان سفیرامریکا در تهران در دوره کارتر، در گزارشی در اردیبهشت سال ۱۳۵۷ در مورد روابط ایران و امریکا میگوید: «روی هم رفته روابط ایران و امریکا عالی است. این روابط همچنین به واسطه مسافرت شاه به واشنگتن در ماه نوامبر و بازدید رئیس جمهور در اواخر دسامبر (۱۹۷۷) تقویت و تأیید شدند. روابط ما مبتنی بر منافع امنیتی دو جانبه و دید مشترک نسبت به تقریباً تمام جزئیات مهم منطقهای و بین المللی میباشد. ایران با تکیه بر قدرت و نفوذ فزاینده خود همواره آماده بوده تا به طریقی نقش فعالتری در امور منطقه ایفا کند به گونهای که منافع ما نیز تأمین گردد.» سولیوان در این گزارش ایران را تأمینکننده منافع کشور امریکا میداند و به همین دلیل رژیم پهلوی را مورد تحسین قرار میدهد. اسناد متقن و معتبر نشان میدهد ایران دوره پهلوی همانند عربستان سعودی امروز، بزرگترین خریدار و وارد کننده سلاحهای امریکایی در جهان بود و تلاش داشت تا با تأمین منافع امریکا و تقویت قدرت نظامی برون زا (نه بومی) اعتبار و جایگاهی در منطقه برای خود دست و پیدا کند؛ در حالی که نفوذ امروز جمهوری اسلامی ایران در سایه توسعه درونزا در عرصه دفاعی، نظامی و دیپلماسی عمومی با ملتهای منطقه و حمایت از گروههای آزادیبخش ملی به دست آمده است. نفوذ منطقهای امروز ایران را «پاتریک سییل» تحلیلگر مسائل خاورمیانه در میدل ایست آنلاین اینگونه بیان میکند: «ایران از آزادترین، مدرنترین و منسجمترین کشورهای خاورمیانه محسوب میشود.» یا اندیشکده «امریکن اینتر پرایز» در مطلبی با هشدار نسبت به مسئولان امریکایی در مورد جایگاه آتی ایران به عنوان مرکز توازن قدرت در منطقه و تأکید بر اینکه انقلاب اسلامی در حال تثبیت دستاوردهای خود میباشد، مینویسد: «مهمتر از همه اینکه، ظاهراً امریکا آماده است تا برتری ایران در منطقه را به رسمیت بشناسد.» سخنان اخیر دونالد ترامپ مبنی بر اینکه ایران هر کاری بخواهد در برخی از کشورهای منطقه انجام میدهد، نیز ناظر به همین مسئله است که قدرت منطقهای و نفوذ گفتمانی انقلاب اسلامی در منطقه به رغم ۴۰ سال تحریم و محدودیتهای بینالمللی امریکا به تراز و مرتبهای رسیده است که حتی امریکاییها نیز نسبت به عدم تغییر آن اعتراف میکنند. دونالد ترامپ همچنین میگوید: «به ایران نگاه کنید، قبل از اینکه من (به ریاست جمهوری) برسم، ایران میتوانست ظرف ۱۲ دقیقه کل خاورمیانه را تحت کنترل بگیرد.» مؤسسه مطالعات امنیت ملی وابسته به دانشگاه تلآویو تنها یکی از چند ۱۰ مؤسسه تحقیقاتی است که به قدرت و نفوذ منطقهای ایران اعتراف و از لزوم اصرار مقامات رژیم صهیونیستی به واشینگتن برای مقابله با تهران پرداخته است. این اندیشکده طی مجموعه گزارشی با عنوان «ایران در تحولات فضای استراتژیک» شاخصهایی مانند «قدرت نظامی بوی ایران نظیر موشک بالستیک»، «نفوذ استراتژیک چندلایه ایران در عراق، سوریه، لبنان، یمن و...»، «روابط تجاری و انرژی ایران با دیگر کشورها» و «تغییر موازنه قدرت میان تهران و واشینگتن» را به عنوان نگرانی اصلی از ایران عنوان میکند. حتی یک دهم از شاخصهایی که این مؤسسه مطالعاتی و سایر مؤسسات و مقامات غربی تحت عنوان «عوامل قدرت و نفوذ منطقهای ایران» یاد میکنند، در رژیم پهلوی اساساً وجود خارجی نداشته است.
در حالی که محمدرضا شاه تلاش داشت به جای بومیسازی صنایع دفاعی و نظامی تنها به واردکننده صرف سلاح امریکایی تبدیل شود، مؤسسه مطالعات امنیت ملی اسرائیل درباره یکی از عوامل قدرت ایران اینگونه مینویسد: «ایران دارد موشکهای بالستیکی با بُردهای متنوع، از صدها کیلومتر تا ۲ هزار کیلومتر را طراحی میکند و میسازد... و موشکهای میانبرد این کشور، بخشهای بزرگی از خاورمیانه، فراتر از اسرائیل تا نقاطی در جنوب شرقی اروپا، را در تیررس خود دارند.» ریچارد نیکسون رئیس جمهور وقت امریکا در سفر به تهران به شاه قولهای بیسابقهای درباره مورد فروش هرگونه سلاح غیرهستهای را میدهد؛ برژینسکی در مورد چرایی این وعده میگوید: «ایران مهمترین پایگاه استراتژیک ما در خلیج فارس پس از خروج انگلیس از منطقه شرق سوئز به شمار میرفت. تخلیه نیروهای انگلیسی از خلیج فارس، خلأ قدرتی در این منطقه به وجود آورد و سیاست امریکا در آن زمان، پرکردن این خلأ با افزایش قدرت نظامی ایران در وهله اول همراه بود.»
تبعیت مطلق رژیم پهلوی از امریکا
برخی از عناصر سیاست خارجه رژیم پهلوی را کیسینجر اینگونه توصیف میکند: امکانات و کمکهای ایران ... باعث تقویت امکانات و کمکهای خود ما نیز میشد. از آن جمله بود کمک به ویتنام جنوبی در زمان انعقاد قرارداد پاریس در سال ۱۹۷۳، کمک به اروپای غربی در دوران بحران اقتصادی در دهه۱۹۷۰، حمایت از میانهروهای آفریقا علیه تهاجم نیروهای مشترک شوروی و کوبا. در حالی که عناصر سیاست خارجی امروز ایران مبارزه با سلطه قدرتهای خارجی در منطقه، حمایت از مسلمانان و جنبشهای آزادیبخش ملی وائتلاف با کشورهای محور مقاومت و پافشاری جهت امنیت بومی نه امنیت وارداتی غربی پایه اصلی نفوذ منطقهای امروز جمهوری اسلامی ایران است.