سرویس سبکزندگی جوانآنلاین- طلیعه اسدالهی (دکترای تخصصی روانشناسی سلامت): خودﺷﯿﻔﺘﮕﯽ را ﺑﯽﺗﺮدﯾﺪ ﻣﯽ ﺗﻮان ﯾﮑﯽ از ﭼﺎرﭼﻮبهای اﺻﻠﯽ ﺷﺨﺼﯿﺘﯽ و رﻓﺘﺎری اﻧﺴﺎن ﻏﺮﺑﯽ از ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎی ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ ﺑﻪ اﯾﻦ ﺳﻮ داﻧﺴﺖ. این در حالی است که کریستوفر لش، استاد تاریخ دانشگاه راچستر امریکا و نظریهپرداز اجتماعی در بخشی از کتاب معروفش تحت عنوان «فرهنگ خودشیفتگی» ﺧﻮدﺷﯿﻔﺘﮕﯽ را ﺗﻤﺜﯿﻠﯽ از وﺿﻌﯿﺖ ﮐﻨﻮﻧﯽ ﺑﺸﺮ میداند. جالب است بدانیم کتاب کریستوفر لش، این نظریهپرداز مطرح از پرفروشترین کتابهای امریکا بود. کریستوفر لش ﺑﺮ اﻳﻦ باور اﺳﺖ ﻛﻪ اﻓﺮاد ﺧﻮدﺷﻴﻔﺘﻪ ﻧﻤیﺗﻮاﻧﻨﺪ ارزش واﻗﻌـی ﻧﻔـﺲ را درﻳﺎﺑﻨﺪ. به طور اﻏﺮاقآﻣﻴﺰ ﺑﻪ اﻧﺘﻘﺎد ﺣﺴﺎﺳﻨﺪ، ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ اﻳﺪهآل ﺳـﺎﺧﺘﻦ اﻓـﺮاد و ﺿـﺪ آن دارﻧﺪ، ﻫﻢ ﺣـﺴی ﻧﺪارﻧـﺪ و ﺗﻤـﺎم رﻓﺘﺎرﻫـﺎیشان در ﺟﻬـﺖ ﺣﻔـﻆ ﺗـﺼﻮﻳﺮ دروﻏـﻴﻦ ﺧـﻮد است. او در کتاب دیگرش به نام «خودکمینه» بر تفاوت میان خودشیفتگی و خودپرستی تأکید میکند. وی اعتقاد دارد ریشههای خودشیفتگی را باید در دگرگونیهای عمیقتر جامعه غربی از جمله در گذار از جامعه سرمایهداری آغازین به سرمایهداری متأخر مرفه و مصرفی جستوجو کرد. به همین دلیل خودشیفتگی را متفاوت با مفهوم کلاسیک نارسیسم میداند. لش بین خودشیفتگی به عنوان یک اختلال روانی و خودشیفتگی به عنوان الگویی از رفتار گستردهاجتماعی و تاریخی تمایز قائل است.
خصوصیات اخلاقی و رفتاری افراد خودشیفته
افراد با اختلال شخصیت خودشیفته در سازمان شخصیتی «بردرلاین» (اختلال شخصیت مرزی یا شخصیت ناپایدار یا خفن) چند پارگی و ضعف هویت خود را در پشت یک خود بزرگ پنهان میکنند. خودی را که به دنیا و دیگران نشان میدهند بزرگ و قوی است، اما خود درونشان، ضعیف و شکننده است. این افراد معمولاً در رابطه با افراد مهم زندگیشان آشفتگی شدیدی را تجربه میکنند. در کار، اشتغال و روابط صمیمانهشان نیز با مشکل مواجه هستند. افراد خودشیفته در پذیرش هر رابطهای که در آن وابستگی باشد با مشکل مواجه میشوند. نمیتوانند روی رابطه با افراد مهم زندگیشان سرمایهگذاری کنند، مگر اینکه رابطه شکل و بویی از نوعی بهرهکشی و استثمار داشته باشد. از رواﺑﻂ ﺷﺨﺼﯽ ﺧﻮد ﺑﻪ ﺷﯿﻮههای مختلف ﺳﻮء اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽ ﮐﻨﺪ و اﯾﻦ رواﺑﻂ را ﭘﻮچ و ﻣﺼﻨﻮﻋﯽ و ﻏﯿﺮارﺿﺎ ﮐﻨﻨﺪه میدانند.
کوﭼکﺗﺮﻳﻦ اﻧﺘﻘﺎدی از طرف مقابل در رابطه، آنها را ﺑﺮﻣیآﺷﻮﺑﺪ، ﭼﺮاﻛﻪ ﺗـﺼﻮﻳﺮ زﻳﺒﺎی آﺳﻴﺐﻧﺎﭘﺬﻳﺮ آنها را از وی ﻣیﺳﺘﺎﻧﺪ. ﻳک اﻧﺘﻘﺎد ﺑﻪ ﻣﻌﻨی اﻗﺪام ﺑﻪ ﻗﺘﻞ اﺳـﺖ. هر کس که از افراد خودشیفته انتقاد میکند با خشم شدید و بینهایت و همراه با تحقیر آنها مواجه میشود. معمولا دوستیهایشان برای مدت زمان طولانی ادامه ندارد مگر اینکه دوستانشان نیز شخصیتی مشابه شخصیت آنها داشته باشد و ﻫﻤﻮاره در ﺟﺴﺖوﺟﻮی ﺻﻤﯿﻤﯿﺖ آﻧﯽ و ﻫیجان ﺑﺪون واﺑﺴﺘﮕﯽ و ﺗﻌﻬﺪ هستند. اصطلاحاً گفته میشود خودشیفتهها سایرین را به شکل دستشویی یا توالت میبینند یعنی وقتی به دیگران نیاز دارند، از آنها استفاده میکنند و وقتی نیازشان مرتفع شد، یک ثانیه نیز آنها را تحمل نمیکنند!
آنان که در تنظیم عزت نفس مشکل دارند
خودشیفتهها در عذرخواهی صادقانه و سپاسگزاری صمیمانه ناتوان هستند، یعنی در نمود بیرونی رفتارشان پشیمانی و قدردانی دیده نمیشود، چراکه پشیمانی اقرار به نقص و قدردانی اقرار به نیازمندی است و هر دو اینها، برای فردی با شخصیت خودشیفته ناپذیرفتنی است. همین موضوع رابطه بین شخصی آنان را تضعیف و فقیر میکند. برای مثال هنگامی که بیمار میشوند عصبانی و طلبکار هستند. در توصیف بیشتر خصوصیات این دسته از افراد باید گفت که در تنظیم عزت نفس مشکل دارند، بدین معنی که شخصیتشان حول محور حفظ و ارتقای عزت نفس از طریق کسب تأیید از بیرون و از دیگران شکل گرفته است.
غرورشان با تأیید اشخاص مهم زندگی تقویت میشود و با عدم تأیید آنها آسیب میبیند. آنها بیشتر نگران «جور در آمدن و تطابق» هستند و بیشتر درباره داراییهای مشاهدهپذیر و ملموس از جمله زیبایی، شهرت، ثروت و نمود سیاسی مقبول نشخوار ذهنی دارند تا جنبههای خصوصیتر هویت و شرافت خود، به همین دلیل برندپوشی در این افراد بسیار رواج دارد، چراکه با داشتن وسایل مارک و برند سعی در مطرح کردن خود در سطح جامعه و در دید دیگران دارند.
درست است که ما در نقطهای زندگی میکنیم که مصرف بر تمام وجوه زندگی جوامع چنگ انداخته است، اما حساسیت افراد خودشیفته در خرید کالاهای قابل مشاهده بسیار بیشتر از وسایل و کالاهایی است که در معرض دید و تأیید دیگران قرار نمیگیرد. گاهی نیز شخص خودشیفته مشکل عزت نفس خود را از طریق کمال دادن به افراد دیگر و آرمانیسازی دیگران از جمله «معشوق، مرشد، قهرمان یا استاد» و همانندسازی با آنها حل میکند، یعنی خود را ضمیمه و پیوست و زائدهای از شخص دیگری میداند که کامل است و مثلاً کار اشتباهی از او سر نمیزند.
وابستگی انگلی به دﯾﮕﺮان
برخی در طول عمر خود این مدل کامل و آرمانی شده را به تناوب تغییر میدهند، چراکه نقص مدلها معلوم میشود و دیگر از نظر فرد خودشیفته کامل و آرمانی نیستند. از اﯾﻦ رو ﺑﺮای ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺧﻮد، ﺑﻪ دﯾﮕﺮان واﺑﺴﺘﻪ هستند و ﻧﻮﻋﯽ زﻧﺪﮔﯽ اﻧﮕﻠﯽ را اداﻣﻪ ﻣﯽ دﻫند. از دیگر خصوصیات افراد خودشیفته میتوان به قرار دادن معیارهای سختگیرانه برای ارزیابی خود و دیگران، رفتارهای جرح خود و اقدام به خودکشیهایی که هدف آن مرگ نیست، اشاره کرد. همچنین اشخاص خودشیفته از خطاهای خود فرار میکنند و خود را از کسانی که از خطاهایی آنها اطلاع و آگاهی دارند پنهان میکنند و فاصله میگیرند. ناتوانی در دیدن سهم خود و مسئولیت خود در مشکل از ویژگیهای معمول افراد با اختلال شخصیت خودشیفته است.
در تبیین شکلگیری اختلال شخصیت خودشیفته میتوان به محیط خانوادگی با فضایی از ارزیابی مستمر اشاره کرد. باید دید که آیا کودک صرفاً هنگام انجام آن تکالیفی که مورد نظر والدین است تشویق دریافت میکند؟ آیا فقط با «مفتخر کردن» والدین مورد توجه قرار میگیرد؟ آیا قرار است کودک جبران کننده آرزوهای ناکام مانده والدین باشد و برای آنان افتخار کسب کند؟ والدینی که اینگونه رفتار میکنند فرزندانی خودشیفته پرورش خواهند داد. از طرف دیگر فضای ارزیابانه تشویق و تحسین ابدی هم به رشد و شکلگیری عزت نفس واقع بینانه فرد آسیب میرساند و باعث شکلگیری یک کودک خودشیفته میشود.
لوس کردن نسل آینده
باید توجه داشت که کودک همواره از قضاوت شدن آگاه است، پس تشخیص میدهد که نوعی کیفیت قلابی و غیر اصیل در این تحسین و تشویق مداوم وجود دارد و نوعی نگرانی عذاب آور و آزاردهنده در کار است که میگوید مؤلفهای شیادانه در شخصیت فرد وجود دارد که مستحق این تحسینهای مبالغه آمیز نیست. برخی روانکاوان بر این باورند که لوس بار آوردن و توجه مثبت افراطی اصلیترین سبب شناسی اختلال شخصیت خودشیفته است.
کریستوفر لش به شکلگیری نارسیسیسم از طریق فرهنگ اشاره میکند. بدین صورت که نسلهایی که بحرانی را تجربه میکنند و تروماتایز (صدمه دیده) میشوند، در معرض آشفتگی هویت و شرم و خلأ درونی قرار میگیرند و تلاش میکنند تا نسل بعد آن بحرانها را تجربه نکنند. به بیان دیگر نسلهایی که اشکال مختلفی از بحران را پشت سر گذاشتهاند این پیام را به نسل بعد خود انتقال میدهند: «آن چیزی که ما از آن محروم بودیم، شما از آن لذت ببرید!» در واقع نوعی افراط و لوس کردن نسل آینده اتفاق میافتد.
با این توضیحات میتوان تصور کرد که زندگی افراد خودشیفته تا چه حد دشوار است. این اشخاص برای اثبات بینظیر بودن خود به دیگران وابسته هستند. مردم و دیگران باید وجود داشته باشند تا بزرگی و یگانگی آنها را ثابت کنند. در صورتی که موفقیتهای فرد نتواند شرایطی را فراهم کند که مورد توجه و تأیید دیگران قرار گیرد، بسیار آسیبپذیر میشود و احتمال افسردگی در وی افزایش مییابد. به همین دلیل این افراد اغلب در زمان افسردگی به مراکز درمانی مراجعه میکنند. بیمار نارسیستیک میخواهد در چشم درمانگر ویژه دیده شود و از متوسط بودن وحشت دارد. احساس نادیده گرفته شدن و تحقیر از جانب درمانگر معمولاً نشانهای خوب برای تشخیص شخصیت خودشیفته در بیمار است. تحقیقات انجام شده درباره انواع روان درمانیهای موجود، از لحاظ تعداد تحقیقات موفقیتآمیز، بینهایت محدود هستند. وقتی برای کمک به این افراد از روان درمانی استفاده میشود، معمولاً روی خودبزرگبینی، حساسیت بیش از حد به ارزیابی شدن از سوی دیگران و عدم همدلی با دیگران، تمرکز میشود.