سرویس سبک زندگی جوان آنلاین: در محاسبه هزار گوشه قربانی میشود تا گوشهای دیده شود، اما در توجه همه گوشهها دیده میشود. چشم محاسبه چشم گردابی است، اما چشم توجه چشم صاف، آرام و آبی.
این سطرها را در گوشهای نوشتهام درباره دو نوع چشم و دو نوع نگاه. درباره اهمیت نگاه اگر بگوییم انسان فقط نگاه است احتمالاً سخن به گزاف نگفتهایم. ممکن است که نتوانیم حق مطلب درباره نگاه و دیدن را ادا کنیم، به دلیل اینکه برخلاف آنچه تصور میشود دیدن موضوع سادهای است و وقتی درباره دیدن سخن میگوییم درباره یک موضوع ساده حرف نمیزنیم و موضوع از پیچیدگی برخوردار است. در واقع انسان جز نگاه خود را نمیبیند. میتوانید برای اینکه مطمئن شوید، آدمها را به یک جای مشخص ببرید، ظاهر قضیه این است که در آنجا یکسری ابزار یا مناظر واحد وجود دارد، اما میبینید که هر کسی توصیفی و تحلیلی متفاوت خواهد داشت و چیزی را آنجا خواهد دید که دیگری نمیبیند. این تفاوت از کجا میآید؟ از همین روست که میتوانیم بگوییم انسان جز نگاه خود را نمیبیند. به عبارت دیگر انسان آن را مینگرد که میخواهد بنگرد. اگر دیدن مسئله سادهای بود پس چرا در متون مقدس به ویژه در قرآن بارها در این باره میخوانیم که بسیاری از آدمها چشم دارند، اما نمیبینند. در آیه ۱۷۹ سوره اعراف میخوانیم: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِک کالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِک هُمُ الْغافِلُونَ/ و حقّا که ما بسیاری از جن و انس را برای دوزخ آفریدهایم، زیرا که دلها دارند ولی بدان نمیفهمند و چشمها دارند ولی بدان نمینگرند و گوشها دارند ولی بدان نمیشنوند، آنها مانند چهارپایانند بلکه گمراهترند و آنها همان غافلانند.»
چرا چشم هست، اما نمیبیند؟
این همان نقطهای است که میتوانیم روی آن تأمل کنیم که چرا یک چشم که ظاهراً هیچ عیب و ایرادی ندارد به جایی میرسد که نمیبیند، یعنی آنچه را که باید ببیند نمیبیند. برگردیم به عبارتهای آغازین این مطلب: در محاسبه هزار گوشه قربانی میشود تا گوشهای دیده شود، اما در توجه همه گوشهها دیده میشود. چشم محاسبه چشم گردابی است، اما چشم توجه چشم صاف، آرام و آبی.
واقعیت آن است که چشم به معنای یک کره با مقداری عصب و سلولهای فوقالعاده و عجیب اگرچه عضو شگفتانگیزی است، اما در حقیقت چشم بیش از یک دستگاه برای دیدن نیست، به عبارت دیگر این چشم نیست که دیدن را تعیین میکند. مثل این میماند که شما یک مسابقه فوتبال مهم را برگزار میکنید که دهها دوربین از بالا، پایین، چپ، راست و انواع جهتها این مسابقه و اتفاقات آن را پوشش میدهند. درست است که دیدن مسابقه به واسطه این دوربینها اتفاق میافتد، اما این کارگردان تلویزیونی یا به عبارت بهتر کارگردان آن بازی است که تعیین میکند ما چه تصاویری را ببینیم. در واقع مهار و اهرم هدایت آن دوربینها به دست کارگردان است. یا اینطور بگوییم فیزیک و سختافزار دیدن به واسطه دوربینها روی میدهد، اما نرم افزار دیدن به واسطه کارگردان و عوامل و دستیارهای اوست. مثلاً از قبل تعیین شده است که چند دوربین در کجای زمین کاشته شود. از قبل تعیین شده است و دهها تصویربردار تلویزیونی تربیت شدهاند که چطور زوایای مهم بازی را پوشش دهند و از کجا به مسابقه نگاه کنند. مثلاً چه کسی عکسالعمل مربیها را پوشش دهد و چه موقعی پخش عکسالعمل یک مربی میتواند یک تصویر مفید و جذاب برای تماشاگر باشد یا چه موقع ما روی سکوها برویم یا چه زمانی تصویر از بالا را داشته باشیم که هر کدام به منظوری و بنا به نیازی که در ما وجود دارد از سوی کارگردان مسابقه انتخاب میشود و روی خروجی میرود و آیا ما همین کار را با چشم خود نمیکنیم؟ توجه کنید که یک کارگردان مدام پشت چشمهای شما قرار گرفته و اوست که تعیین میکند شما چه چیزی را ببینید. اوست که تعیین میکند شما تصویر را برای خودتان - در ذهن- آهسته کنید و به تحلیل تصویر ثبت شده در ذهن بروید یا اینکه به سرعت از آن تصویر عبور کنید. کارگردانهایی هستند که به دلیل علاقه به تعقیب بخشی از بازی ممکن است لحظه مهمی از یک مسابقه را از دست بدهند، یعنی کارگردان باید بداند چه زمانی تصویر آهسته بر اثر یک برخورد جنجالی را پخش کند و اگر این پخش نابهنگام باشد ممکن است یکی از مهمترین و تعیین کنندهترین تصاویر بازی را از دست بدهد.
وقتی فقط چشم محاسبه در من میزید
آیا این همان کاری نیست که ما گاهی در زندگی انجام میدهیم؟ گاهی به دلیل اصرار به تعقیب برخی از صحنهها یا پخش مداوم آنها صحنههایی مهم از زندگی را از دست میدهیم. مثلاً فرض کنید من به یک سفر رفتهام و میخواهم در طبیعت با آنچه در طبیعت میگذرد یکدل باشم. فرض کنید یک چند وقتی آن چشم محاسبهگری کنترل مرا به دست گرفته و زندگی را فقط محاسبه دیدهام، محاسبه دستاوردها. زندگی را از چشم به دست آوردن و بیشتر به دست آوردن دیدهام، بعد از چند وقت دچار ملال، تنگنا و بیماری شدهام، چون استرس زیادی را به این واسطه به تن و ذهن خود تحمیل کردهام و حالا با تنی رنجور و روانی آشفته نزد یک متخصص رفتهام و او مسئله را برای من خوب تشریح کرده و گفته است که تو روان، ذهن و جسم خود را با فشارها در هم آمیختهای و آدمی بودهای که خودت را بستهای به مسابقه. او به من گفته است مسابقه دادن هم حدی دارد و اگر یک قهرمان دو هم اصرار داشته باشد هر لحظه و هر روز بدود تحلیل میرود. پس مدتی خود را از مسابقه دادن و مقایسه کردن رها کن، اساساً به زندگی به چشم مسابقه و محاسبه نگاه نکن تا جسم، چشم، ذهن و روان تو از زیر بار این همه فشار بیرون بیاید و نفس راحتی بکشی.
چشمهای ما کارگردانی دیگر میخواهد
حالا من آمدهام به طبیعت و میخواهم با چشمِ توجه و نه چشمِ محاسبه به طبیعت نگاه کنم. اما چه کنم که چشم من عمری چشم محاسبه بوده است، به هر چیزی که نگاه میکنم از دید فایده و منفعت است. عادت کردهام همه چیز را عدد میبینم. مثلاً نگاه میکنم به یک جنگل و میپرسم این جا چند متر است. اینجا مجوز ساخت میدهند؟ میشود یک مجتمع ویلایی در اینجا ساخت؟ چند واحد میشود ساخت؟ آیا بازدهی اقتصادی دارد؟ چقدر تسهیلات میدهند؟...
میبینید؟ من رفتهام قدری از مسابقه خارج شوم، اما، چون آن نگاه محاسبه، مقایسه و مسابقه در من وجود دارد و این نگاه در حقیقت چشمهای مرا ملک و دارایی خود کرده است و اوست که دیدههای مرا کارگردانی میکند، من در هر چیزی که میبینم زاویه سود و زیان و منفعت و محاسبه است و میبینید که بیچاره آن درخت یا آن جنگل یا آن دریا تمام تلاش خود را به خرج میدهد که مرا آرام کند. مثلاً دریا با صدای موجهایش این کار را میکند، اما من گوشی برای شنیدن آن موجها ندارم. آن پرنده کنار ساحل با پرواز زیبایش تمام تلاش خود را میکند که مرا از محاسبه بیرون بیاورد، اما من به این فکر میکنم که میشود این غاز وحشی را پایین کشید و کبابش کرد؟ درخت تمام تلاش خود را میکند، اما من چیزی از آن همه زیبایی نمیبینم، تا وقتی که چشمهای من بتواند کارگردانی دیگر بیابد و انتخاب صحنهها را به کسی دیگر بسپارد وضع من همین خواهد بود!