سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- هما ایرانی: یکی از زیباترین چیزهایی که در دنیا وجود دارد بازسازی رابطهای است که تا چند وقت پیش تیره و تار بود. نفرت و کینهای که رخت برمیبندد و جایش را به احیای دوباره رابطهای میدهد، از دلنشینترین اتفاقات طبیعت انسانی است. عشقی که دوباره بروز میکند و رابطه سرد پیشین را به فرآیندی گرم و سازنده تبدیل میکند از معجزههای هستی به شمار میرود. جانشینی عشق به جای نفرت از بینظیرترین رویدادهاست. شما هم تا به حال تجربیاتی از این دست داشتهاید؟ به جوش خوردن دوباره یک رابطه نگاه کردهاید؟ دیدهاید که عشق از دست رفته در خانواده میتواند دوباره زنده شود؟ این زندگی دوباره را شاید در زندگی خود یا اطرافیان تجربه کرده باشید. خود من یکی از نمونههای واقعی آن را در رابطه از هم گسسته شده دو خواهر دیدهام.
دو خواهر به دلیل برخی اتفاقات دچار اختلاف شده بودند و در قطع رابطه به سر میبردند. هر دو از هم رنجیدهخاطر بودند و حتی به چشم خود دیدم که یکی دیگری را نفرین میکرد. در آن لحظه خواهر بزرگتر با خشم و نفرت، نفرین را نثار خواهر کوچکتر میکرد و مرتب پشت سر هم بدترینها را برای او از خدا میخواست. آن روز با دیدن آن منظره از خود میپرسیدم: عشق کجاست؟ عشق بین این دو خواهر کجا رفته است؟ این دو از یک مادر و پدر به این دنیا پا گذاشتهاند؛ سالها زیر یک سقف زندگی کردهاند تا اینکه هر دو به خانه بخت و به دنبال استقلال خویش رفتهاند. اگر یک سهم هم از عشق خواهری از یکیشان در میان گذاشته شود، پس الان باید دعوا تمام شود و دست کم نفرین سر نگیرد. دعوا و مشاجره آن دو واقعاً برایم دردناک بود. خرد شدن عشق را زیر پای آنان میشد دید و شنید. قلبم به درد آمده بود. آن مشاجره چند دقیقه بیشتر طول نکشید. ولی همان چند دقیقه کافی بود تا هر دو خواهر عشق دیرین را به کلی لگدمال کنند. از آن روز قطع رابطه کردند. این وضعیت چند ماه طول کشید. یک روز خواهر کوچکتر با جعبهای شیرینی به خانه خواهر بزرگتر رفت و روی او را بوسید. استدلالش هم این بود که میخواهد با گذشت و محبت جلوی کینه را بگیرد. قهر و کینه همان روز تمام شد. اینکه هر دوی آنها توانستند قلباً هم با یکدیگر آشتی و گذشته را فراموش کنند. کسی نمیداند، ولی این را همه دیدند که عشق کار خودش را کرد.
یک روز در مجلس اهل معرفتی بودم که آرزوی عجیبی برای حاضران کرد. او آرزو کرد که همه ما عاشق بشویم. آن روز نمیتوانستم بهدرستی درک کنم که منظور او از عاشق شدن چیست؟ ولی امروز که به ماجرای دو خواهر فکر میکنم، میبینم که آرزوی آن خداشناس، درست و بجا بود. شاید امروزه در حلوفصل کردن مشکلات و ناآرامیهای خانوادگی، شغلی و... در پیچیدگیها گیر کنیم و یادمان برود که باید مشکلات را بر اساس عشق حل کنیم.
به نظر میرسد، برخی از روابط به دلیل اختلافات عمیق از هم پاره میشود. چرایی آنها را هم نمیشود بهدرستی پیشبینی کرد، ولی ممکن است پس از مدتی از هم گسسته شود. مثلاً زن و مردی بر اثر اختلاف شدید اعتقادی یا موارد دیگر پس از مدتی خود به خود در جریان جدایی و دوری روحی قرار بگیرند و در این صورت ممکن است طلاقی آرام و واقعی رخ دهد. یعنی یک جور جدایی پیش بیاید که بهتر بود پیش بیاید. انگار از ابتدا هر دو راهشان از یکدیگر جدا بوده و بر اساس اتفاقاتی برای مدتی در کنار هم و زیر یک سقف قرار گرفته بودند، و حالا باید هر کدام برود به راه خود، که راه درست زندگیاش است. اینکه دوباره در جایی از راه زندگی سر راه هم قرار خواهند گرفت یا نه را هم خدا میداند. ولی گاهی گسستگی رابطه به خاطر عصبانیت، فراموش شدن و کنار زدن عشق پیش میآید. در اینجور مواقع احتمال اینکه یک روز عشق خودش را از زیر گرد و خاک نفرت بیرون بکشد زیاد است. درست مانند کوه آتشفشانی که گدازهها را درون خودش جای داده است؛ دیر یا زود کوه مقاومتش را از دست میدهد، پوسته باز میشود و گدازهها بیرون میریزد، آن هم از بالاترین نقطه کوه، تا همه جا را آغشته به سرخی خود کند. عشق هم بالاخره کار خودش را خواهد کرد. از زیر گرد و خاک نفرت راهش را باز میکند و بیرون میآید و تمام رابطه را دربر میگیرد. رابطه دو خواهر با تمام کینهای که به همراه داشت با تمام نفرینی که از خواهر بزرگتر نثارش شد و با تمام دلخوریها باز هم سر بیرون کرد و کینهها را درون خود ذوب کرد.
با مثالهایی که گفته شد شاید بتوان این نتیجه را گرفت که آن استاد اهل معرفت و خداشناس دعای دقیق و مناسبی داشت. ما نیاز داریم عاشق شویم تا در تمام زندگی و تصمیمهای مختلف آن را از یاد نبریم. جایی که عشق فراموش شود، نمیشود انتظار بهترین اتفاقات و پیشامدها را داشت، عشق به همسر، پدر، مادر، فرزند، خواهر و برادر، عشق به ارزشها و آنگونه که سعدی میگوید عشق به هستی و خالق هستی؛ به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست/ عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست...
شاید خیلی از ما درک درستی از این واژه نداشته باشیم یا حتی از گفتن یا شنیدن آن بترسیم، ولی این ترس ممکن است مقاومتی باشد که در برابر از بین رفتن افکار منفی در ما هست. این مقاومت ناآگاهانه در وجود ما هست و بیآنکه به آن واقف باشیم در حال انجام دادن کار خودش است. اگر به آن حواسمان نباشد، روز به روز بیشتر بروز کرده و ما را دچار مشکل میکند. شاید یکی از دلایلی که بزرگان و اندیشمندان بسیاری از عشق گفتهاند و دربارهاش شعرها سروده و سخنها گفتهاند، همین باشد.
ما بیآنکه بدانیم با پر و بال دادن به عشق میتوانیم از جذب موارد منفی پیرامونمان جلوگیری کنیم. انگار عشق در معنای فراگیر آن مانند یک پادزهر عمل میکند. چون نه تنها به جلوگیری از گسستگی روابط کمک میکند که ممکن است در صورت پارگی روابط به جوش خوردن دوباره آنها کمک کند. بنابراین شاید بهتر باشد به روابط خود نگاهی داشته باشیم. عشق را در آنها محک بزنیم. چنانچه رابطه از هم گسستهای داریم عشق را در آن نظاره کنیم. ببینیم کجای کار هستیم. ببینیم گدازهای در کار هست یا نه. شاید چیزی نمانده باشد تا پوسته بشکافد و گدازهها بیرون بریزد. شاید لازم باشد به باز شدن پوسته کمک کنیم. وقتی از خواهر کوچکتری که پیشتر دربارهاش گفتم، پرسیدم که چطور توانست نفرینهای خواهرش را فراموش کند و جعبه شیرینی به دست بگیرد و برود به خانه او، گفت: «به یاد مهربانیهای خواهرم افتادم و از اولش هم نتوانستم باور کنم که آن نفرینها را از قلبش گفته باشد. احساس میکردم که کینه در بین ما خوشحالی میکند و از این بابت حالم بد شد. دوست داشتم کینه را زودتر از خانوادهام پاک کنم. معنیاش این نیست که از دست او ناراحت نیستم، ولی خوشحالم که کینه نتوانست در خانوادهام جولان بدهد.»
میشود گفت: یادآوری مهربانیهای خواهر بزرگتر بهانهای بود برای احیای عشق دیرین. خواهر کوچکتر درواقع فرصت رشد موارد منفی را از بین برد. او با این کار به عشق اعتماد کرد و فرصت دوبارهای به رابطه با خواهرش داد. تا جایی که میدانم خواهر بزرگتر هر بار که به یاد نفرینهایش میافتد خجالت میکشد. این بدان معناست که عشق کار خودش را کرده است.