جوان آنلاین: 1 پنج سال بعد از فتح پاستور توسط کاندیدای مورد حمایت اصلاحطلبان و در روزهایی که بسیاری از آنها به انحای مختلف مستقیم یا غیرمستقیم در برائت از دولت، از یکدیگر سبقت میگیرند، رفتهرفته زمزمهها برای انتخابات 98 و 1400 شروع شده و هر روز اظهارنظری جدید در اینباره به گوش میرسد. این البته در حالی است که به نظر میرسد هنوز کسی برای پاسخگویی بابت این حمایت و عملکرد دولت برآمده از آن بنای پاسخگویی به افکار عمومی را ندارد.
در چنین شرایطی یکی از حضور تندروها در مجلس و دولت بعد انذار میدهد و دیگری با بهتصویر کشیدن کابوسی از 84، همقطارانش را از تکرار تجربه این انتخابات برحذر میدارد. خلاصه هرچه هست، حالا 84 کمکم در حال تبدیل شدن به پای ثابت بحثها درباره انتخابات آینده است و به نظر میرسد این موضوع در ماههای آینده تشدید هم خواهد شد.
صادق خرازی، دبیرکل حزب ندای ایرانیان روز گذشته در کنگره این حزب تاکید کرد کنشگران سیاسی هوشمندانه تجربه سال ۸۴ را تکرار نخواهند کرد؛ تجربهای که به گفته او، نتیجهاش یک گرفتاری بزرگ و هدر رفتن استعدادها و ظرفیتهای کشور برای چند سال شد.
قبلتر هم بهزاد نبوی با هشدار نسبت به آنچه خطر تکرار انتخابات سال 84 میدانست، اینطور نسخه پیچید که همه میانهروهای اصلاحطلب و اصولگرا باید متحد شوند؛ اتحادی که نبوی معتقد است باید از ظرفیت نیروهایی همچون لاریجانی، ناطق و باهنر هم در آن بهره برد. آنطور که نبوی میگوید، در غیر این صورت مانند سال 84 که تفرقه اصلاحطلبان در آن منجر به پیروزی احمدینژاد شد، مجلس 98 و ریاستجمهوری 1400 هم از دست خواهد رفت و به دست تندروها خواهد افتاد؛ موضوعی که برای کشور، ملت و اصل نظام نگرانکننده است.
قرائن تاریخی البته بیانگر آن است که تصویر ارائهشده از انتخاباتی که در پایان کار دولت اصلاحات برگزار شد، قدری مخدوش است و به نظر میرسد به خوبی انعکاسدهنده واقعیات آن روزها نیست. از همین رو «فرهیختگان» تصویر مورد بحث و نتیجه استخراجشده از آن را به بررسی میگذارد.
2 چرا شکست 84 محصول تکثر کاندیداها نبود؟
روایت انتخابات ریاستجمهوری نهم و عوامل شکست اصلاحطلبان در آن، در حالی از سوی بهزاد نبوی و صادق خرازی، صرفا به چنددستگی و انشقاق گروههای اصلاحطلب در این مقطع محدود میشود که نگاهی گذرا به تحولات مربوط به این مقطع نشان میدهد ماجرا قدری فراتر از اینهاست.
در اینباره گفتنی است گرچه هیچیک از گروههای اصلاحطلب حاضر به کوتاه آمدن از کاندیدای موردحمایت خود نشدند و عملا معامله ائتلاف هیچوقت جوش نخورد، اما در آن سوی میدان، جریان رقیب نیز حال و روز بهتری نداشت.
هاشمیرفسنجانی در بدو ماجرا هیچیک از دو طرف را نمایندگی نمیکرد و حتی چند ماه قبل از انتخابات شرط گذاشت که اگر اصولگرایان به کاندید واحد نرسند، خود خواهد آمد. در ادامه فروپاشی شورای هماهنگی و حضور همزمان لاریجانی، رضایی، قالیباف و احمدینژاد او را هم به عرصه رقابت کشاند. در مقابل، اصلاحطلبان نیز با مهدی کروبی، مصطفی معین و محسن مهرعلیزاده راهی کارزار انتخابات شدند و این یعنی جریان رقیب بیش از اصلاحطلبان با مشکل تکثر کاندیداها دست و پنجه نرم میکرد.
فارغ از این موضوع آنچه امروز نبوی و خرازی ترجیح میدهند دربارهاش سکوت کنند، بحران کارآمدیای بود که امکان توجیه افکار عمومی برای اعتماد مجدد به این جریان را بهطور اساسی سلب میکرد و چالشی جدی را برای آنها رقم میزد؛ اتفاقی که بیش از هر چیز ریشه در رادیکالیسم سالهای 81 و بعد از آن داشت و باعث شد مصطفی معین بهعنوان کاندیدای هسته سخت اصلاحات، بهرغم حمایت رئیسجمهور وقت- با پشتوانه 20 میلیون رأی- موفق شود تنها چهار میلیون از آرا را به سبد خود سرازیر کند.
فارغ از آن، این سوال همچنان بیپاسخ مانده که اگر تکثر مورداشاره در شب 27 خرداد 84 رخ نمیداد و کاندیداهای با گرایش اصلاحطلب همگی با هم ائتلاف میکردند، آیا نتیجه نهایی، چیزی میشد جز آنچه شد؟ کمااینکه در دور دوم بالاجبار همین اتفاق افتاد و اصلاحطلبان بهطور یکدست پشت هاشمیرفسنجانی صفآرایی کردند. نتیجه اما چیزی نبود که در این جریان انتظارش میرفت.
به علاوه، شکست 84 را شاید بتوان محصول چنددستگی و تعدد کاندیداهای اصلاحطلب دانست و به سیاستورزی غلط کنشگران این جریان در این مقطع نسبت داد، اما چنین توجیهی نمیتواند پاسخگوی سوال از چرایی شکستهای پیدرپی در چند انتخابات قبل و بعد از آن نظیر شورای شهر دوم و مجلس هفتم و... در طول یک دهه باشد.
3 اما و اگرهای یک نسخه تکراری
اصرار بر روایت پیشگفته درباره انتخابات ریاستجمهوری نهم و انذار بابت تکرار نتیجه آن، در شرایطی امروز کمکم به پای ثابت اظهارنظرها درباره انتخابات 1400 تبدیل میشود که هنوز معلوم نیست به فرض ائتلاف هم نتیجهای غیر از آنچه در 84 رقم خورد، حاصل شود. به بیان دقیقتر، حالا یک بار دیگر مساله کارآمدی، این جریان را بهطور اساسی با چالش مواجه کرده و افکار عمومی بیش از نسخهپیچی درباره آینده، پاسخگویی اصلاحطلبان بابت آن حمایتهای بیچون و چرا از دولت را مطالبه میکند. هر چه باشد، وضع موجود بیش از هر چیز محصول عملکرد کاندیدای برگزیده این جریان و حمایتهای انتخاباتی و پساانتخاباتی اصلاحطلبان از او است.
همین چالش اکنون ایده مرزبندی با دولت و عبور چراغ خاموش از روحانی را روی میز اصلاحطلبان قرار داده و موجب طرح تندترین انتقادات نسبت به دولت از سوی آنان شده است؛ انتقاداتی از جنس اینکه... .
تحقق ایده یادشده و نتیجهبخشی آن البته به این سادگیها هم نیست و دستکم با دو چالش اساسی مواجه است؛ نخست آنکه مرزبندی با دولت در شرایطی که مردم همچنان ائتلاف آنها با روحانی در دو انتخابات 92 و 96 را در ذهن دارند، منطقی به نظر نمیرسد؛ انتخاباتهایی که معاون اول دولت اصلاحات و معاون اصلاحطلب دولت یازدهم در آنها به کنار نهاده شدند. هرچه باشد، در چنین شرایطی معنای مرزبندی با دولت، آن خواهد بود که این جریان مسئولیت حمایت از کاندیدای خود را به عهده نخواهد گرفت و بر همین اساس نمیتوان به آن اعتماد کرد.
چالش دومی که مسیر انتخابشده را ناهموارتر میکند، پیوستگی طیفهایی از این جریان همچون کارگزاران و اعتدال و توسعه با دولت است؛ واقعیتی که در اظهارات دبیرکل کارگزاران در کنگره دیروز حزب ندا نمود مییافت. کرباسچی برای چندمین بار آب پاکی را روی دست خرازی و باقی رفقا ریخت و تصریح کرد: «ما نه قصد عبور از دولت را داریم و نه خواهیم داشت و کماکان پای این دولت ایستادهایم.»
در کنار این دو اگر اشارههای تلویحی نیروهای سیاسی نزدیک به کارگزاران و اعتدال و توسعه برای حمایت احتمالی از لاریجانی در انتخابات 1400 را نیز جدی بگیریم، کار از آنچه تصور میشود هم پیچیدهتر خواهد بود.
با این اوصاف میتوان گفت تا زمانی که فکری برای این چالشها نشود، اساسا نسخه ائتلاف و وحدت و... راه به جایی نخواهد برد و معلوم نیست چه نتیجهای در انتظار این جریان خواهد بود.