بیتردید سرشت و سرنوشت سرلشکر سابق تیمور بختیار، در زمره خواندنیترین شرح احوالات در میان کارگزاران رژیم پهلوی است. او در دوران جوانی به ارتش پیوست و به یمن خویشی با ثریا اسفندیاری بختیاری، به ریاست سازمان امنیت کشور رسید. با این همه و پس از خوشخدمتی فراوان به محمدرضا پهلوی پس از ۲۸ مرداد، رفته رفته از او فاصله گرفت و مغضوب وی شد. بختیار سپس به یکی از مخالفان شاخص شاه مبدل گشت و با مدد رژیم عراق، توانست تشکیلاتی را در آن کشور علیه محمدرضا پهلوی برپا سازد و نهایتاً توسط عوامل گسیل شده شاه در عراق، در شکارگاهی که برای لختی تفرج بدان جا رفته بود، ترور شد. اخیراً این سرنوشت خواندنی، در اثر «پدر ساواک» از انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی بازخوانی شده است. در مقدمه این اثر میخوانیم:
«سرلشکر تیمور بختیار، چنان که از نامش پیداست، منتسب است به ایل بختیاری و با ورود ثریا اسفندیاری به عنوان ملکه به دربار محمدرضا پهلوی، با دربار همراه شد و چنان رشد نمود که مأموریت تشکیل و ریاست بر سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) به وی واگذار شد. بختیار در دوران نفوذ خود در کشور، زمینهای زیادی را مالک شد و ثروت هنگفتی به جیب زد که اکنون با گذشت قریب به ۵۰ سال، سرمایه کلانی به حساب میآید. وی در مقام ریاست ساواک جهنمی ظلم کرد و خونهای بیگناهان را ریخت، اما زمانی که به اوج رسید محمدرضا مانع او شد و از قدرت بسیارش هراسان گشت و...، اما او که به حد خود از یغمای ثروت ملی قانع نبود (؟!) بنای ناسازگاری گذاشت و در اندک زمانی، تشکیلات نظامی علیه رژیم را در خارج از کشور بنا نهاد؛ آنقدر دور برداشت که حتی در پیغامی به امام خمینی (ره) خواستار همراهی نهضت مردم انقلابی با خود شد! ولی امام با تیزبینی خود و به دلیل تفاوت انگیزهها حتی نماینده وی را نیز به حضور نپذیرفت. اثر حاضر، روایتی است از آغاز تا فرجام تیمور بختیار؛ تقدیم به جوانان ایران اسلامی.»
نویسنده اثر در آغاز پژوهش خویش، شرایط و وضعیت ایل بختیاری در دوره رضاشاه را پیش میکشد و در این باره مینویسد:
«شاید بتوان گفت: لرهای بختیاری تنها گروه قومی بودند که علیرغم دستیابی بر مقامات عالیرتبه دولتی در دوران مشروطه و همکاری نزدیک با رضاخان سردارسپه جهت سرکوب شورشها و قیامهای گوناگون در نقاط مختلف کشور، بعد از روی کارآمدن رضاشاه بهشدت سرکوب و از مناصب خود برکنار شدند. مهاجرت بختیاریها به تهران، به دلایل مختلف (نمایندگی در مجلس شورای ملی، وزارت و...) موجب ضعف طوایف بختیاری شد و رضاشاه از همین ضعف برای محو نقش نظامی بختیاریها استفاده کرد. رضاشاه با هدف محدود کردن قدرت ایلات و عشایر، خوانین و سرداران محلی و کنترل آنها با متلاشی نمودن بنیاد ایلنشینی و در حقیقت با از بین بردن آثار بازمانده از دوران «پادشاهی» به دو هدف اساسی خود یعنی تشکیل «قشون متحدالشکل» و «تمرکز قدرت» دست یافت. رضاشاه برای دستیابی به این دو هدف دو مانع اساسی بر سر راه خود داشت: «مانع نخست اسمعیلخان صولتالدوله قشقایی یکی از بانفوذترین سران ایل قشقایی... و مانع دوم سردار [ اسعد]بختیاری بود.» که هر دو مانع توسط رضاشاه از بین رفتند. ناصر نجمی در مورد علل بازداشت جعفرقلیخان، سردار اسعد بختیاری، که مدتی نیز وزیر جنگ رضاشاه بود و همراه تنی چند از خوانین بختیاری در سال ۱۳۱۲ ش. بازداشت شد، مینویسد:
این طور شایع شد که او [سردار اسعد]محرمانه سلاحهای وزارت جنگ را برای بختیاریها فرستاده است. رضاشاه بعداً بر اساس گزارش آیرم گفته بود که سردار اسعد میخواست محمدحسن میرزا را از اروپا برای اجرای منظورهای خاص سیاسی به ایران آورده، ابتدا سران بختیاری را وادار به شورش علیه پادگانهای نظامی نموده و پس از نابود ساختن آنها و به چنگ آوردن تجهیزاتشان، علیه حکومت مطلقه رضاشاه قیام کند.»