بحث و فحص پیرامون علل و زمینههای سقوط پهلوی دوم در آستانه چهلمین سالگرد انقلاب شکوهمند اسلامی، از اولویتهای تاریخپژوهی معاصر در این برهه است. گفتوگویی که با مبارز و محقق ارجمند جناب دکتر جواد منصوری پیش رو دارید نیز از همین روی انجام گرفته است. امید میبریم که محققان و علاقهمندان را مفید و مقبول آید.
طبعاً پرسش آغازین ما در این گفتوشنود، دستهبندی عوامل روی کارآمدن و نیز براندازی سلسله پهلوی است. شما در این باره چه دیدگاهی دارید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. خاندان پهلوی بر اساس یک طرح انگلیسی و کودتایی که توسط انگلیس طراحی شد، در سال ۱۲۹۹ روی کار آمدند. این خاندان در دوره سلطنت خود عملکرد بسیار مسئلهداری داشتند بهطوری که ملت ایران از جهات متعدد مخالف این خاندان بود و در هر فرصتی تلاش میکرد علیه اقدامات این خاندان عمل کند، از جمله در زمینه مسائل اقتصادی، اجتماعی، دینی و حتی در ابعاد خارجی. به هر تقدیر تا سال ۱۳۴۰ رژیم پهلوی توانست بهنحوی این مخالفتها را کاملاً سرکوب کند و بر اوضاع مسلط شود، اما از سال ۴۱ به بعد شرایط تغییر کرد. با توجه به آگاهیهایی که مردم به دست آورده بودند و تحولات بینالمللی و افزایش نقش رسانههای بینالمللی و مهمتر از همه نقش رهبری امام که از سالهای ۴۱، ۴۲ خود را نشان داده بود، عملاً صحنه مبارزات سیاسی کشور با گذشتهاش تفاوت پیدا کرد تا اینکه در یک روند تحولی، این تحولات به سال ۵۶ رسید. در سال ۵۶ حرکت مردم ایران اوج میگیرد و رژیم شاه تصور میکند مثل گذشته میتواند این حرکت را به راحتی سرکوب کند، اما هر اقدامی که انجام میدهد، عملاً حضور و شدت مخالفت مردم بیشتر میشود بهگونهای که در شهریور ۵۷ تقریباً کنترل اوضاع از دست رژیم خارج میشود و کشور بهتدریج به سمت انقلاب حرکت میکند. به نظر من پاسخ به این سؤال را که «چرا رژیم پهلوی سقوط کرد؟» را میتوان در متن سخنان خود شاه پیدا کرد.
منظورتان ازآخرین سخنرانی، همان مصاحبهای است که از تلویزیون پخش شد؟
بله، شاه در این سخنرانی میگوید وضعیت موجود استقلال مملکت را به خطر انداخته است. بعد هم میگوید: «من آگاه هستم که به نام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج امکان دارد که اشتباهات و اختناق گذشته تکرار شود، اما من به نام پادشاه شما که سوگند خوردهام تمامیت ارضی این مملکت، وحدت ملی، مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته و بیقانونی و ظلم و فساد تکرار نشود، بلکه خطاها از هر نظر جبران شود. من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم. من حافظ سلطنت مشروطه هستم که موهبتی الهی است که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است و آنچه را که شما برای به دست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم. تضمین میکنم که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون، عدالت و اراده ملی و بهدور از استبداد و ظلم و فساد باشد. من در اینجا از آیات عظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلام و بهخصوص مذهب شیعه هستند تقاضا دارم با راهنماییهای خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند. من از رهبری فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را همواره کنند. در این لحظات تاریخی بگذارید همه به ایران فکر کنیم و بدانیم که در راه انقلاب ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم و برای حفظ تمامیت ارضی، وحدت ملی و حفظ شعارهای اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.» این متن در واقع به روشنترین وجه، دلیل انقلاب ایران را بیان میکند. یعنی شاه میگوید اعتراف میکنم که وابسته، فاسد، ظالم و بیقانون بودهایم، خاندان سلطنتی در این فساد نقش داشته و حتی بهصراحت ضدیت خودشان را با اسلام در اشکال مختلف بیان کرده و به مردم نشان دادهاند.
طبعاً در سقوط این سلسله، شما اولویت را به زمینههای داخلی میدهید. از منظر شما این زمینهها کدامند؟
یکی ضدیت این خاندان و رژیم با اسلام بود. دوم فساد گسترده این خانواده در همه زمینهها و سوم وابستگی شدیدشان به خارجیها و چهارم سرکوب و خشونتی که در برخورد با مخالفان داشتند. در کل وضعیت موجود کشور برخلاف منافع ملی بود و حیثیت ما زیر چکمههای امریکا و انگلیس از بین میرفت و منافع کشور توسط دشمنان ما غارت میشد. طبعاً تحمل این وضعیت برای مردم ایران بسیار زجرآور بود و اتفاقاً اینکه شعار اصلی مردم ایران در آن دوران استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود، بهترین دلیل بر این است که مردم با تحلیل عمیق به این نتیجه رسیده بودند که بخش عمدهای از مشکلاتشان ریشه در سلطه خارجی و وابستگی رژیم دارد و برای تغییر این وضعیت، اولین گام به دست آوردن استقلال است. مردم با شعار آزادی، خواستار نفی استبداد داخلی بودند و با شعار جمهوری اسلامی، نوع حکومت مورد نظرشان را انتخاب کردند. علاوه بر اینکه شعار «نه شرقی نه غربی» هم به معنای نفی سلطه شرق و غرب بود.
برخلاف دیدگاه شما، عدهای بر این باورند که محمدرضا پهلوی به مذهبی بودن خود پافشاری داشت. سلطنتطلبها هم میگویند اتفاقاً، چون او یک فرد مذهبی بود، به تسریع سقوط خود کمک کرد...
من بخشی از صحبتهای شاه را که در سال ۵۰ در تختجمشید بیان کرد برایتان نقل میکنم تا ببینید شاه چگونه رسماً ضدیت خود را با اسلام نشان میداد: «من اعلام میدارم که ما خاندان پهلوی هیچ عشق دیگری جز ایران نداریم و هیچ شوری جز بزرگی ایران نداریم و هیچ وظیفهای جز خدمت به کشور و ملت نمیشناسیم.» شاه در این بیانات خود هیچ اشارهای به اسلام و تعهد برای پیشبرد قوانین آن نمیکند. پس از این سخنرانی هم تاریخ رسمی کشور از هجری به شاهنشاهی تبدیل میشود. بعد هم برنامه جشن هنر شیراز و امثالهم آن وضعیت فاجعهبار را در کشور ایجاد کرد. مردم وقتی این عملکرد حاکمیت را دیدند مصمم شدند وضعیت را تغییر دهند. علاوه بر این در دوره محمدرضا شاه، ساواک، ژندارمری، ارتش و... هر چه توانستند کشتند و کوتاهی نکردند. به دلیل شکنجهها، تبعیدها و زندانهای دوره شاه، این رژیم در سطح جهانی به عنوان یک رژیم سفاک معروف بود. حتی شاه هیچ احترامی برای مذهبیون قائل نبود و در مورد دستگیریهای ۱۵ خرداد میگوید: انقلابی که خمینی علیه دولت من و علیه رفرم ارضی راه انداخت، در قم خواستند انقلاب کنند و علیه شاهنشاه و علیه خمینی دسته راه انداختند. مسلمانهای مارکسیست معلوم نیست از چه منبعی پول گرفتهاند. بعد میگوید زدم آنها را داغون کردم و پدرشان را درآوردم و یک سری فحش رکیک میدهد.
اوج تبعیدها و شکنجهها و زندان توسط رژیم پهلوی، مربوط به چه سالهایی میشود؟
اوج این مسائل از سال ۵۰ به بعد بود ولی تیمور بختیار هم بعد از ۲۸ مرداد ۳۲ دست به کارهای وحشیانهای زد. اساساً ساواک در تمام دنیا به عنوان یک سازمان مخوف معروف بود. مسئله مذهبی بودن شاه هم حرف عجیبی است و با هیچ یک از رفتارهای شاه جور درنمیآید. حداقل فساد اخلاقی و سیاسی شاه از روی اسناد باقیمانده کاملاً مشهود است. آزادی و بیبندوباری گسترده در سطح کشور، از کابارهها و سینماها تا فاحشهخانهها که قابل انکار نیستند. چطور رئیس مملکتی مذهبی است و چنین اوضاعی در کشور وجود دارد؟ ابداً جور درنمیآید. اگر مصادیقش را خواستید به یادداشتهای علم مراجعه کنید. نکته عجیب اینکه تقریباً در اغلب صفحات کتاب دو، سه هزار صفحهای علم از فحشا و عیاشیهای شاه و فرح و درباریها یاد شده است. مثلاً یک بار فرح برای یک هفته میرود مسکو و شاه به علم میگوید: برای یک هفته سرخر نداریم. برویم جایی که راحت باشیم و به کیش میروند و یکی دو روز را با چند زن ایرانی میگذرانند. بعد شاه از علم میپرسد که دوستان خارجی ما نیامدند؟ علم جواب میدهد که دارند با هواپیمای اختصاصی از فرانسه میآیند. شاه میپرسد: خلبانها نمیگویند این زنها چه کسانی هستند که با هواپیمای اختصاصی آنها را میآوریم؟ علم میگوید: میدانند، ولی به روی خودشان نمیآورند! البته این مسائل فقط مربوط به شاه نبود حتی یک بار محمدرضا به فرح اعتراض میکند که تو چرا با مردهای متعددی رابطه داری و فرح جواب میدهد که آدم اختیار خودش را هم ندارد؟
از موارد فساد این خاندان به چه نمونههایی میتوان اشاره کرد؟
اسناد و مدارک بسیار زیادی در مورد مفاسد رژیم پهلوی موجود است. فساد مالی، فساد اخلاقی، فساد اعتقادی، فساد سیاسی. برای هر یک از اینها اسناد و مدارک زیادی وجود دارد و تصور من این است که اثبات فساد همهجانبه خاندان پهلوی خیلی ساده است و خود شاه هم حتی این مسئله را اعلام کرد. ولی اگر مصادیق مدنظر شما هستند، در بحث فساد مالی، این خاندان در طول دوران سلطنتشان ثروت هنگفتی را از کشور خارج کردند. رضاخان معروف به رضاخان میرپنج در ابتدای کودتایش هیچ مال و اموالی نداشت، اما روزی که از کشور بیرون رفت، با معیارهای آن روز میلیونها تومان پول و عتیقه داشت و صدها هزار هکتار زمین از مردم چپاول کرده بود که اسناد و مدارکش هست. شرح مبسوط کشتارها و ظلمهای او هم که در تاریخ ثبت شده است. در مورد پسرش هم همین طور است. رقمهای بسیار بالایی از ثروت شاه، از ۱۵ میلیارد تا ۳۰ میلیارد دلار تا عتیقهجات عجیبوغریب و کاخهای متعدد در خارج از کشور و اموال دیگری که از کشور خارج کردند یا در دورهای که در ایران بودند کاخهایی ساختند و خرجهایی که کردند و سرمایههایی را که به باد دادند، فراوانند.
با توجه به وابستگیهای رژیم پهلوی به قدرتهای بیگانه، زمینههای وقوع انقلاب را از این جنبه تحلیل کنید.
محمدرضا پهلوی را که از روز اول خارجیها آوردند و سر کار گذاشتند. یعنی این طور نبود که مثلاً مجلس و ملت ایران رأی داده و گفته باشند که او شاه بشود یا مثلاً بگوییم شورای سلطنتی در کار بوده و چنین مجلسی او را منصوب کرده است. در دورانی که متفقین مملکت را اشغال کرده بودند نظرشان این بود که در ایران جمهوری اعلام کنند و سلطنت را بردارند، علیالظاهر نماینده انگلیس میگوید که رژیم سلطنتی برای حفظ منافع ما در ایران مناسبتر است؛ لذا بلافاصله پس از استعفای پدر، محمدرضا را میآورند و او در مجلس سوگند یاد میکند. پس از آن هم وقتی در سال ۳۲ کودتا شد امریکاییها شاه را دوباره به مملکت برگرداندند. برای همین هم بعد از کودتای ۲۸ مرداد وقتی که شاه به ایران برمیگردد، اولین کاری که میکند فرستادن تلگرام تشکر برای آیزنهاور است. در نتیجه محمدرضا خود را همواره مدیون امریکا میدانست و تا آخر هم نوکر امریکا بود. در کتاب «یادداشتهای علم» آمده که شاه به صراحت میگوید به هر چه که امریکا و انگلیس میگویند عمل کنید. در موردی علم به شاه میگوید که قربان! از طرف نیکسون یادداشتی آمده و مواردی را دستور دادهاند که انجام بشود. شاه میگوید درباره این مسائل قبلاً صحبت کرده بودیم و قرار بود به شکلی که توافق کردهایم عمل شود. این نامه دیگر چیست؟ علم در پاسخ میگوید: قربان! شما که میدانید شیشه عمر ما به دست آنهاست. دیگر چرا چانه میزنید؟ شاه هم میگوید پس هر چه میگویند، بشود.
با این تفاصیل در سقوط رژیم پهلوی عامل خارجی وجود ندارد؟
قطعاً نه. اتفاقاً یکی از موارد نادر در دنیاست که شرق و غرب برای حفظ سلطنت پهلوی متحد بودند. در دوره پیش از انقلاب، جهان دو قطبی بود و معمولاً بین دو قدرت شرق و غرب بر سر حمایت از حکومتها رقابت وجود داشت، اما در مورد ایران، شرق و غرب متحد بودند.
اما سلطنتطلبها معتقدند، چون محمدرضا مثل پدرش در برابر قدرتهای بزرگ قد علم کرده و نخواسته بود به آنها باج دهد، امریکا و انگلیس زمینههای سقوط حکومت وی را فراهم کردند.
بدون دلیل و سند حرف زدن که کاری ندارد. استدلال باید منطقی باشد. به چه دلیلی امریکا یا انگلیس یا هر دولت دیگری باید خواستار سقوط سلطنت پهلوی میبودند؟ آیا منافعشان به خطر افتاده بود؟ آیا ایران منافع امریکا و انگلیس را در جاهای دیگر تهدید میکرد؟ آیا رژیم شاه در برابر آنها ایستاده بود؟ حتی یک مورد هم نداریم که رژیم شاه در برابر قدرتهای دیگر ایستاده باشد، بلکه حتی موقعی که درآمد نفت ایران یک مقدار بالا میرود، بلافاصله برای جلوگیری از ورشکستگی دولتهای اروپایی در کشورهای دیگر به آنها وام میدهد. اسناد زیادی وجود دارد که نشان میدهد امریکاییها در ایران هر کاری که میخواستند، میکردند. به چه دلیل نمایندگان ایران کاپیتولاسیون را تصویب کردند؟ به این دلیل که بر اساس آن هیچ کس در ایران حق نداشته باشد به یک امریکایی اعتراض کند. از آن گذشته آیا امریکا و انگلیس انقلاب اسلامی را میخواستند؟ علاوه بر این چطور شد که یک ملت همه با هم قیام کردند؟ در تاریخ انقلابهای دنیا این موضوع که بیش از ۸۰ درصد از مردم به میدان بیایند و همگی یکصدا بگویند مرگ بر رژیم حاکم، بینظیر است. چنین چیزی در هیچ انقلابی دیده نشده است. به جرئت میتوانم بگویم ۸۰ درصد آدمهایی که توانایی این را داشتند که به خیابان بیایند- فرتوتها و مریضها و بچهها را کنار میگذاریم- آمدند و همگی گفتند مرگ بر شاه. این طور نبود که یک عده بگویند مرگ بر شاه و یک عده بگویند زندهباد شاه. اینها نکات مهمی هستند و باید کسانی که چنین ادعایی میکنند جواب بدهند که به چه علت در روز عاشورای سال ۵۷ از میدان امامحسین تا میدان آزادی، تمام جمعیتی که آمده بودند یکصدا گفتند بگو مرگ بر شاه؟ این را که من نمیگویم. حتی خود شاه هم با هلیکوپتر رفت و این منظره را دید. واقعاً سلطنتطلبان استدلالهایشان خیلی بیمبنا و بیمعنی است.
پس به چه علت امریکاییها در کنفرانس گوادلوپ با خروج شاه از ایران موافقت میکردند؟
امریکا تصورش این بود که افکار عمومی ایران بهشدت علیه شاه تحریک شده، بنابراین لازم است شاه مدتی بیرون از مملکت باشد تا فضا مقداری آرام شود. حتی اگر هم لازم شد اشکالی ندارد، کودتا و بعد از آن جمهوری اعلام میکنیم، اما رئیسجمهور را خودمان انتخاب میکنیم. البته بعد که دولت ملی مستقر شد، شاه را برمیگردانیم. آنها تصمیم گرفتند شاه برود که بختیار جای او را بگیرد. حال بر فرض که انگلیس و امریکا و قدرتهای دیگر گفته باشند شاه برود. آیا آنها میخواستند جمهوری اسلامی تأسیس شود؟ اینکه منطقی نیست. از آن گذشته اگر آنها میخواستند جمهوری اسلامی تأسیس شود، پس چرا از همان روز اول مقابل این انقلاب ایستادند و حتی یک روز به این انقلاب فرصت نفسکشیدن ندادند؟ امریکا از صبح روز ۲۳ بهمن برنامهاش را برای سقوط جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد.
نخستین شیوه امریکاییها برای ضربه زدن به انقلاب ایران چه بود؟
۱ـ با تبلیغ اینکه حاکمان جدید ایران بنیادگرا، مرتجع و ضدتمدن هستند. امریکاییها اصطلاح بنیادگرا برای ایران را در دنیا باب کردند. ۲ـ در همان ماههای اول پیروزی انقلاب، در کنگرهشان قطعنامهای را تصویب کردند که در ایران قانون حاکمیت ندارد، حقوق بشر رعایت نمیشود و بیخود و بیجهت آدمها را میکشند. بعد ایران را محکوم و تحریم کردند. ۳ـ از تجزیهطلبهای آذربایجان، ترکمنصحرا و... حمایت کردند. همه این اتفاقات قبل از گرفتن سفارت روی داد. ۴ـ کل حرکتهای ما را در دنیا محدود و برایمان مشکلاتی را ایجاد کردند. ۵ـ شاه را به امریکا بردند. البته لیست بلندبالایی از کارهای امریکاییها را میشود برشمرد.
گویا نظام اسلامی جدید بعد از پیروزی انقلاب هم، قصد قطع رابطه با امریکا را نداشته است.
ابداً دنبال این ماجراها نبودیم، بلکه قدم به قدم این عملکرد امریکا بود که مردم ایران را به اینجا رساند که چنین کاری را انجام دهند، و الا حتی در هفتههای اول پس از پیروزی انقلاب، گروههای مارکسیستی رفتند که به سفارت امریکا حمله کنند ولی پاسداران کمیته رفتند و از سفارت امریکا محافظت کردند.
اینها نکات مهمی هستند که دیده نمیشوند...
البته کسی که نمیخواهد ببیند، نمیبیند و الا واضح است. از آن طرف میبینیم که امام دستور میدهند کسی حق ندارد به سفارتخانهای حمله کند. از طرف دیگر ملاحظه میکنید که در کشور هیچ اقدامی علیه امریکاییها صورت نگرفت و هیچ یک از امریکاییها مورد حمله یا ضرب و شتم قرار نگرفتند. هر کس که رفت، رفت و هر کس هم خواست، ماند. کسی که در سفارت بود، همان جا ماند و کسانی هم که بیرون بودند، ماندند. اینها نکات بسیار ظریفی هستند و کسی که بخواهد بفهمد، میفهمد. کسی هم که نمیخواهد بفهمد، چه کارش میشود کرد؟
وضعیت شخصیتی و روحی محمدرضا چقدر در سقوط حکومتش مؤثر بوده است؟
در سال ۵۷ چند اتفاق دست به دست هم دادند. ۱- علم مُرد که خیلی عنصر مؤثری بود. ۲- ارنست پرون قبلاً مُرده بود. ۳- دولت امریکا براساس مسئله حقوق بشری کارتر سرکوبها را به شدت سابق تأیید نمیکرد. ۴- مشکلات اقتصادی در مملکت به وجود آمده بود. البته من اعتقاد ندارم که مشکلات اقتصادی عامل انقلاب شد ولی به هر حال مشکلات اقتصادی به وجود آمده بود. ۵- مردم آگاه شده و قیام کرده بودند و امام هم محکم ایستاده بودند. ۶- در درون خود حکومت هم اختلافاتی بروز کرده و نسبت به رژیم بیاعتمادی به وجود آمده بود و اعوان و انصار شاه دیگر مثل قبل انگیزهای برای دفاع از رژیم شاهنشاهی نداشتند، لذا شاه میگوید تا روزی که اوضاع و احوال عادی بود، اینها هر کاری که دلشان خواست کردند، اما بهمحض اینکه اوضاع خراب شد- فحش رکیکی میدهد- پولها را برداشتند و فرار کردند.
گفته میشود که محمدرضا مثل پدرش اقتدار کافی را برای اداره کشور نداشته است.
بله، از لحاظ شخصیتی و روحی خیلی آدم ضعیفالنفسی بود. درباره این موضوع میتوانید به کتاب «شکست شاهانه» مراجعه کنید که آن را یک روانشناس امریکایی نوشته که چند سالی با شاه رفت و آمد داشته و مشاوره میداده و درباره روحیات شاه مطالعه کرده است. او میگوید شاه آدم ضعیفالنفسی بوده و قدرت تصمیمگیری نداشته است. حتی علم شخصاً بارها بهصراحت با شاه صحبت میکند و میگوید که اوضاع خوب نیست و باید به فکر باشی. این دولت، دولت مناسبی نیست و یک سری از گرفتاریها را باید درست کرد. یک مقدار در مورد ساواک صحبت میکند. حتی در جایی میگوید تا زمانی که این دولت بهایی امریکایی فراماسون- منظورش هویداست- سر کار هست، «نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان.» شاه یکمرتبه به فکر میافتد و میپرسد: «یعنی میگویی یک روزی ما را خائن میدانند؟» علم در ۱۰، ۲۰ سال آخر در نگهداری سلطنت پهلوی خیلی تأثیرگذار بود. همین طور چند نفر دیگر مثل دکتر ایادی که همه اینها در سال ۵۷ از دور شاه پراکنده میشوند.
رضا پهلوی در مصاحبهای گفته پدرم وقتی از کشور خارج شد بیش از ۶۲ میلیون دلار با خودش نبرد. این مسئله چقدر با مستندات تاریخی مطابقت دارد؟
او در سال ۵۷ چه کاره بود و چه نقشی داشته و اصلاً چه کسی به او گفت که ما داریم ۶۲ میلیون دلار را از این کشور بیرون میبریم؟ حرف این آدم اعتبار ندارد. دوم اینکه مگر ثروت پدرش فقط همان پولی بود که همراه خود برد؟ اینها سالهای سال پولهایشان را در بانکهای خارجی سپردهگذاری کردند و ثروت اینها خیلی بیشتر از این حرفهاست. به علاوه طبق اسنادی که کم و بیش به دست بانک مرکزی ما رسیده (البته تمام اسنادی نیستند که در اختیار ما هستند)، شاه مبلغ ۲۰ میلیارد دلار از کشور خارج کرده است. حتی یک بار کارتر در قضیه بیانیه الجزایر که قرار بود امریکا تمام اموال ایران را پس بدهد، میگوید: ما باید ۴۸ میلیارد دلار به ایرانیها بدهیم. هرچند طرفهای مذاکرهکننده امریکایی با حیلهها و ترفندهایی فقط ۸/ ۲۰ میلیارد را به ایران پس دادند. به نظرم اصلاً نباید به حرفهای رضا پهلوی اعتنا کرد. باید از او پرسید که تو این حرف را بر اساس چه اسنادی میزنی؟ چون ما سند داریم که پدرت چند ده میلیارد دلار از کشور خارج کرده است.
به چه علت سرویسهای جاسوسی امریکا و انگلیس و اسرائیل بعد از ۴۰ سال در تلاش هستند سلطنت پهلوی را احیا و تطهیر کنند؟
اولاً دشمنان انقلاب به هر شکلی که بتوانند به این نظام ضربه بزنند عمل میکنند و کاملاً هم طبیعی است. دوم اینکه اینها فکر میکنند میتوانند نسل جوان را نسبت به انقلاب بیانگیزه و بیتفاوت و حتی بهنوعی مخالف نظام کنند و به این ترتیب سودش را ببرند. البته به نظر من صددرصد اشتباه میکنند. ممکن است که مردم به دلایلی از وضع موجود ناراضی باشند ولی معنیاش این نیست که به حکومت امریکاییها رضایت خواهند داد. قطعاً اشتباه میکنند که تصور میکنند امریکا میتواند آلترناتیو جمهوری اسلامی باشد. اینها تخیل و توهم است و امریکاییها هیچگاه نتیجه نخواهند گرفت.
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید.