سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- شکوفه شیبانی: از جمله لذتبخشترین تجربههای بشری، تجربه رهایی است. نگاه کنید به حجم آثاری که درباره آزادی و رهایی نوشته یا آفریده شده است، چه در حوزه ذهن و روان، چه در حوزه جامعه، سیاست و فرهنگ و چه در رمانها و داستانها و شعر و به طور کلی حوزه هنر. معلوم میشود که یکی از مهمترین درگیریها و اصطکاکهای درونی ما احساس دربند و گرفتار بودن از یک سو و میل به آزادی و رهایی از سویی دیگر است. وقتی به این نتیجه برسی که آزاد نیستی و دربند و قید افکار و رفتارهای غلط خود قرار گرفتهای، احساس ناخوشایندی به شما دست میدهد. خو گرفتن به رفتار و افکار مزاحم و زائد، شکل اعتیادگونه دارد، یعنی اولاً پرتکرار است و انسان با ردگیری عادات خود میبیند که به کرات یک رفتار را مرتکب میشود و ارتکاب به آن رفتار هم جنبه وسواسگونه به خود گرفته است. درثانی آن عادت، لذت کاذبی میآفریند که به سرعت رنگ درد به خود میگیرد - یعنی اگرچه در لایه اول و سطحی ممکن است یک لذت آنی ایجاد کند، اما زیر آن لعاب شیرین به سرعت حجم قابل توجهی از درد و تلخی به پیشواز فرد میآید - و در نهایت احساس میکنم نمیتوانم آن رفتار را در خود متوقف کنم، یعنی قدرت آن رفتار از من بیشتر است. اینها سه مشخصه برجسته در عادتهای سوئی است که ما را گرفتار میکند و هر کس میتواند رفتارهای خود را با این مشخصهها تطبیق بدهد و ببیند آیا گرفتار این رفتارهای قالبی، تکرارشونده و دردآور شده است یا نه؟
در باغ سبزی که به سرعت، جهنم سوزان میشود
اگر دقت کنید در بسیاری از عادتها این الگو کار میکند، یعنی نمیتوانم آن عادت را متوقف کنم، از طرف دیگر عادت در آغاز درِ باغ سبز را به من نشان میدهد، اما به سرعت این درِ باغ سبز به یک جهنم سوزاننده تبدیل میشود، در حالی که من نمیتوانم آن در جهنم را که اول شکل رؤیاگونهای داشته به روی خود ببندم.
اگر میخواهید آبی روی این آتش بپاشید- کاری که اغلب ما انجام نمیدهیم و با فرافکنی و توجیه عملاً بنزین روی این آتش میپاشیم و به نفع جهنم درونمان کار میکنیم- مهم آن است که شخصاً متوجه این رفتارهای پرتکرار و دردآور شوید. این نکته را دست کم نگیرید. خیلیها ممکن است بگویند من عادتهای ناپسند خود را که شکل اعتیادگونه به خود گرفته میبینم، اما در واقع اگر شخص با خود روراست باشد و بیشتر خود را واکاوی کند میبیند که اینطور نیست، بلکه هنوز بیماری روانی یا ذهنی خود را نپذیرفته است، مثل کسی که اعتیاد خود به سیگار یا مواد را نپذیرفته و میگوید من سیگاری نیستم بلکه تفننی سیگار میکشم و هر وقت هم بخواهم میتوانم این سیگار کشیدن تفننی را کنار بگذارم، یا مثلاً کسی که به رفتوآمد با خودروی شخصی چنان عادت کرده که کوچکترین مسافتها را هم باید با خودرو برود، وقتی به او میگوییم تو ماشین زده شدهای و به ماشین شخصیات اعتیاد پیدا کردهای، انکار میکند و میگوید نه! من هر وقت بخواهم میتوانم این عادت را کنار بگذارم. فعلاً در این مود یا حالت هستم، اما این رفتارم کاملاً در حوزه استحفاظی خودم قرار دارد و میتوانم به راحتی کنترلش کنم.
تا بیماری را نپذیریم، درمان نخواهیم شد
پس یک نکته مهم در درمان عادتهای تکرارشونده دردآور، پذیرش است. بدون پذیرش راه ما به کجا خواهد رفت؟ مثل این میماند که کسی میخواهد روی او جراحی صورت بگیرد، اما بدن خود را در اختیار جراح نمیگذارد. کسی که میخواهد روی او جراحی صورت گیرد اول از همه باید بدن خود را در اختیار جراح بگذارد. نمیشود آدم علاقهمند باشد که روی او جراحی صورت بگیرد، اما از جایش تکان نخورد. اولین قدم برای اینکه به خودت تکانی بدهی این است که اساساً بپذیری که این تو هستی که باید بر رویت جراحی صورت گیرد. تو حتی اگر همه کسانی که باید روی آنها جراحی قلب صورت بگیرد یعنی میلیونها آدم را به جراح معرفی کنی تا جراحی روی آنها صورت بگیرد مسئله تو حل نخواهد شد، یعنی بروی به جراح بگویی من این همه آدم را فرستادم که تو جراحی کنی. پس مسئله من حل است؟ او به تو خواهد گفت: میلیاردها آدم را هم که نزد من بفرستی تا خودت را تیغ جراحی من نسپاری حال تو خوب نخواهد شد، اما ما اصرار داریم برای این که قلبمان خوب شود تعداد افراد بیشتری که نیاز به جراحی قلب دارند به جراح معرفی کنیم. دیدهاید که میگوییم: خب بله ولی امروز همه گرفتار این عادت هستند. به کسی میگوییم: چرا داری دزدی میکنی؟ میگوید: همه دزدی میکنند. چرا دروغ میگویی؟ خب این روزها همه دروغ میگویند. چرا قانون را زیر پا میگذاری؟ همه قانون را زیر پا میگذارند. این یعنی ما میخواهیم همه بیماران را به بیمارستان بفرستیم و آخرین نفری باشیم که به بیمارستان میرود، البته ما حتی همه را هم به بیمارستان بفرستیم باز به بیمارستان نخواهیم رفت. اگر بیمار بودن خود را نپذیریم.
مرز میان اعتیاد رفتاری و رفتار نرمال کجاست؟
پس عادتها در ما ریشههای قویتری مییابند، چون ما از در انکار وارد میشویم. وقتی تو و من نپذیریم که در جنبههایی از زندگی به اعتیاد رسیدهایم آن وقت قبول نخواهیم کرد که معتاد هستیم. از طرفی متأسفانه هنوز وقتی سخن از اعتیاد به میان میآید افکار عمومی جامعه ما صرفاً یک گونه از اعتیاد را که آن هم مصرف مواد مخدر است به رسمیت میشناسند و، چون هیچ وقت مواد مصرف نکردهاند خودشان را از هر گونه اعتیادی مصون و مبرا میدانند، در حالی که اگر دقیقتر به خود و رفتارهایمان نگاه کنیم متوجه میشویم در معرض دهها عادت تکرارشونده رنجآور قرار گرفتهایم که یا به شکل بارزی رنج آن عادتها را حس میکنیم یا اطرافیان متوجه میشوند یا آن رنج را به شکل خفیفی تجربه میکنیم.
اگر میخواهید ببینید چقدر درگیر عادتها شدهاید یا نه، ببینید که چقدر رفتارهایتان را به صورت آگاهانه و با حضور انجام میدهید. این یکی از مهمترین نشانههایی است که میتواند مرز میان عمل آگاهانه و شرطی شده و عادتگونه را روشن سازد. مثلاً نگاه کنم ببینم که آیا رفتن من به محل کار آگاهانه است یا نه، شکل یک عادت تکراری را به خود گرفته است. نشانه روشن دست ماست. چقدر تو آگاهانه در رفتار کاری و شغلیات حضور داری؟ عادتها پوشش به ظاهر زیبایی میشوند برای ندیدن واقعیتها، برای در اکنون نبودن و برای حضور نداشتن. پس اگر میخواهید که این نقاب از چهره شما برداشته شود و همانی باشید که هستید، عادتهای غلط خود را بشناسید و در جهت حذف آن اقدام کنید. مهم خواستن شماست و مهم دیدن درست و به موقعتان برای حل مسئله است.
بر سر عادتها کلاه میگذاریم یا بر سر خودمان؟
عوامل مختلفی میتواند در شیوع یک رفتار یا فکر نادرست که به شکل عادت درآمده دخیل باشد. یکی از دلایل مهم شکلگیری عادتها توسل به یک رفتار عادتی برای کاهش استرس و اضطراب است. به طور مثال کسی که عادت به هله هوله خوردن داشته باشد در واقع رفتار او پاسخی است برای کاهش استرس در مقابل یک فکر مزاحم ناخوشایند و دوستنداشتنی. فکر کردن به یک مشکل قدیمی و حل نشده برای او دردآور است، نمیتواند با موضوع به وجود آمده کنار بیاید، بنابراین سریعترین راهحل برای دور زدن این افکار مزاحم، رفتن سر یخچال و خوردن تنقلات و هله هوله است. مشغول بودن فرد به خوردن باعث میشود عمق درد و ناراحتی خود را نفهمد و بار دیگر مفری میشود برای فرار از ناخوشایندها. به دنبال این رفتار استرس او به طور موقتی کاهش مییابد، اما در واقع مسئله به طور موقتی کمی به عقب رانده میشود.
گاهی عادتها از آن جهت سر از زندگی ما درمیآورند که باعث کمتر اندیشیدن ما و در نهایت سرعت بخشیدن به فعالیتهای روزمرهمان میشوند. به طور مثال هر وقت مشکلی بین زن و شوهر به وجود میآید مرد خانه به جای اینکه بیاید و مشکل را با همسرش مطرح کند و در جهت ایجاد یک راهحل منطقی بکوشند، از زیر بار این مهم شانه خالی میکند چراکه باید وقتی برای آن بگذارد و از یکسری کارها دست بکشد و این رویه به یک عادت رفتاری تبدیل شده است. در واقع از مسئله به شکل یک عادت میگذرد و حتی به آن هم فکر نمیکند، چون مقداری زمان را از دست میدهد.
اگر شادی عمیق درونی حاضر باشد، لذت آنی کنار میرود
توجه کنیم یکی دیگر از علتهای تشکیل عادتها و دوامآوری آنها به شکل سلسله تکرارشونده لذتبخش بودن آن است. پس توجه کنیم که چطور ما شادمانی عمیق درونی را کنار میگذاریم و لذتهای گذرا را جایگزین میکنیم. در حقیقت وقتی چشم ما به سمت شادی عمیق درونی بسته باشد، راهی نمیماند جز اینکه برای خود لذت تولید کنیم. از طرفی متأسفانه رفتارهای عادتگونه به مرور زمان این پتانسیل را دارند که به رفتارهای وسواسی تبدیل شوند چراکه ما نسبت به آن عادت رفتاری یا فکریمان ناآگاه هستیم و در جهت رفع آن اقدامی نمیکنیم.
این چند مرحله را در رهایی از عادتها طی کنید
اگر شما هم از آن دسته آدمهایی هستید که میخواهید از عادتهای غلط رها شوید باید نسبت به مراحل تغییر آگاهی داشته باشید. در اینجا یک نگاه اجمالی به این مسیر انداخته و توصیه میکنیم برای کسب نتیجه بهتر مخصوصاً در رابطه با عادتهای نهادینه شده و سخت با یک روانشناس همصحبت شوید.
مرحله اول و بسیار حیاتی، دروننگری است. این مرحله بسیار مهم و نیازمند نگاه تیزبین و آگاهانه شماست. شما در این مرحله قرار است عادت نادرست خود را شناسایی کنید. مثلاً من هرگاه بیحوصله میشوم تلویزیون را روشن میکنم. یا هر گاه نظر من با مدیر شرکتمان همخوانی ندارد و اوضاع در محل کار به خوبی پیش نمیرود در خانه داد و بیداد راه میاندازم. در واقع در این مثال نپذیرفتن نظرات مدیر برای شما عاملی میشود برای راهاندازی داد و بیداد. در این مرحله سعی کنید وقت گذاشته و دروننگری درست و عمیقی از رفتارها و افکار خود داشته باشید. این مرحله از آنجا مهم است که خود متوجه میشوید عمق مسئله در چه حدی است و وقتی نسبت به آن آگاهی کسب کنید تغییر برایتان موضوعی جدی میشود، بنابراین عواملی که باعث راهاندازی عادات میشود را بشناسید.
مرحله بعدی آن است که به زنجیره شکلدهی رفتار یا افکار عادتی خود توجه کنیم. در واقع مسیر شکلدهی رفتار را بررسی میکنیم. مثلاً دانشآموزی که در مدرسه متوجه آنچه که معلم میگوید نمیشود، به خانه میآید و شروع به پرخوری میکند و همین عامل باعث اضافه وزن و چاقی او میشود. در مرحله بعدی وقتی ما نسبت به شکلدهی رفتار آگاه شدیم، از ارائه پاسخ جلوگیری میکنیم. در واقع رفتار عادتی خود را شناخته و عمل خود را در مقابل آن عامل محرک دیده و بنابراین از پاسخ دادن به آن جلوگیری میکنیم.
اما مرحله آخر جایگزینی رفتار مناسب در برابر عادات غلطمان است که همان پاسخ جایگزین است. مثلاً اگر بیحوصلگی شما باعث میشود که به سمت موبایل بروید و یک وبگردی نابجا انجام دهید، به جای این عادت غلط رفتار مناسبتر و از روی آگاهی بیشتر را جایگزین کنید، یعنی میتوانید حتی موبایل را انتخاب کنید، اما این حس و دریافت را داشته باشید که آگاهانه سراغ موبایل میروید، یعنی پیش از آنکه سراغ موبایل بروید در پاسخ به یک نیاز است که سراغ موبایل میروید، نه اینکه خود رجوع به موبایل به تنهایی یک هدف میشود. دقت میکنید؟ در واقع فرق است میان کسی که سراغ موبایل میرود، چون از پیش تصمیم گرفته مثلاً معنی یک اصطلاح را دریابد یا بخشی از پژوهش خود را در یک سایت خارجی زبان دنبال کند با کسی که اساساً موبایل برای او تبدیل به یک هدف شده است و برنامه و نقشه از پیش طراحی شدهای ندارد.