مجید ملکزاده هنرمند رشته مشبک و معرق روی فلز است. ایشان فوق لیسانس مدیریت بازرگانی کارآفرینی دارد و ۲۶ سال است که قسمتی از خانه سنتی خود را به ایجاد یک موزه خاص در اصفهان اختصاص داده است که به صورت خصوصی آن را اداره میکند. وی معتقد است از توان هنری ایرانیان برای ایجاد فضای گفتوگو در دیپلماسی با کشورهای خارجی استفاده نشده است و از واژه اقتصاد هدیه در این رابطه استفاده میکند.
در موزه این هنرمند خاکهای مختلفی از نقاط گوناگون ایران اعم از اصفهان، بوشهر، تبریز، شیرازو... جمعآوری شده که هرکدام به دلیل خاصیت خاکشناسی به یک رنگ است. همه خاکها الک شده و به صورت پودر در ظرفی شیشهای قرار گرفتهاند. ملکزاده از فلسفه خاک در ادیان و تأثیر آن بر افراد سخن میگوید. بعد از آن وارد یک سالن بزرگ میشویم که پر از تابلوهای هنری است، مثلاً تابلوی مشبک آهنگی از نوبل، مؤسس جایز نوبل و از ماجرای جالب ایده جایزه نوبل تعریف میکند و اینکه به دلیل اشتباه در خبر مرگ نوبل به عنوان مخترع دینامیت، در رسانهها مرگ برادر نوبل را با مرگ او اشتباه تیتر میزنند که مخترع بزرگترین سلاح مرگآور بشری درگذشت. این باعث میشود نوبل با وقف اموالش برای صلح مبتکر جایزه جهانی صلح شود... و ملکزاده هم متأثر از این فضا تصویر نوبل را با هنر ایرانیاش ثبت کرده است.
روبهروی نوبل تصویر یک شیخ عرب است که با پادشاه سابق عربستان شباهاتی دارد. ملکزاده میگوید: این تصویر حاکم کویت است. دوست تاجر پدرم که در کویت زندگی میکرد تصویر حاکم کویت را برای هدیه به شخص حاکم سفارش میدهد. وقتی موعد مقرر فرا میرسد دوست تاجر برای گرفتن کار میآید، اما پدر که در تکمیل کار وسواس داشت از او میخواهد در سفر بعد این هدیه را با خود ببرد تا جزئیات آن کامل شود، اما بعد از برگشت دوست به کویت صدام به این کشور حمله میکند. کار به جایی میرسد که او با وضعیت اسفباری از کویت فرار میکند و هدیه هیچ وقت به حاکم نمیرسد. در قسمت دیگر موزه تصویر فرشی است که یک هنرمند اصفهانی بافته است و ظریف وزیر خارجه ایران آن را به جای فرش دستبافت چینی در سازمان ملل قرار داده و روی این فرش که چند سالی بیشتر نیست در سازمان ملل قرار گرفته، شعر بنی آدم اعضای یکدیگرند، است. او میگوید: دکتر ظریف با همسرش برای دیدن آثار صلح آمد. وقتی درباره بنی آدم حرف زدیم گفت: این فرشی که شعر بنی آدم اطرافش بود را دادم ترجمه کردند. فرش دیوار چین را کنار زدم این را کنارش گذاشتم. ملکزاده در میان خاطرات و نقل قولهایش درباره صحت نداشتن شعر معروف بنی آدم اعضای یکدیگرند بر سردر سازمان ملل از زبان وزیر خارجه میگوید: به هیچ وجه بر سر در سازمان ملل این شعر نیست و صحت ندارد. تحقیق کردم تا به واقعیت پی ببرم. ماهاتیر محمد گفته بود تغییر اجتنابناپذیر است بعد این جمله او را در مقر سازمان ملل به صورت تابلو در آوردند. در واقع باید گفت: این توان و زرنگی هنرمندان مالزی بود که توانستند چنین جملهای را ماندگار کنند.
تأثیرگذاری هنر بر سیاست
این هنرمند از تأثیرگذاری هنر بر سیاست مثالهایی میزند که قابل توجه است. یکی از آن مثالها درباره سفر لئولید برژنف از رهبران شوروی سابق به ایران است. او میگوید: سال ۱۳۴۲ یا ۴۳ شمسی لئولید برژنف صدر هیئت رئیسه شوروی اصفهان آمده بود. او را به هنرستان هنرهای زیبای اصفهان آوردند. پدرم میگفت: بیش از ۱۰ دقیقه در اتاق من بود و به تابلوها نگاه میکرد و به روسی چیزهایی میگفت. پرسیدم ماجرا چیست؟ گفتند او میگوید من مهندس فلز از اروپا هستم، شما با فلز چه کاری کردید؟ نمیفهمم! هنگام رفتن، اسدالله اعلم، پدرم و رئیس وقت هنرستان جمع بودند. اسدالله گفت: کار هنرمندان ایرانی این است که از سختی فلز لطافت و زیبایی بیافرینند. خیلی جالب است که برژنف یک نقاشی با خودش آورده بود. وقتی آثار هنری ایرانی را دید خجالت کشید. در پاورقی کتابی که از آن زمان چاپ شده است صفحه ۱۸۱ هم آورده شده که گفته است: این نقاشی را نه به عنوان هدیه بلکه به عنوان یادگار روزهای سرد زمستان روسیه به شما تقدیم میکنم. تصویر نقاشی یک روز برفی بود که گاری از آن عبور میکند و الان هم این نقاشی در هنرستان هنرهای زیبای اصفهان موجود است. او فکر میکرد به شهر و دیاری عقب مانده آمده است ولی برعکس عظمت کار هنر ایرانی برژنف را گرفت. ملکزاده متأثر از این خاطره معتقد است این اتفاق در همکاری شوروی با ایران در تأسیس ذوب آهن مؤثر بوده است. هم پدرم و هم پروفسور حجارزاده که در ایتالیا کار مرمت انجام میدهد میگفتند در آن سال هنر ایرانی چنان تأثیری روی برژنف گذاشت که تکنولوژی پیشرفته ذوب آهن را امریکا به شاه نمیداد ولی به واسطه روسیه در ایران فروخته شد. وی درباره موزه او که بعد از سالها هنوز ثبت رسمی نشده است، میگوید: از میراث فرهنگی کارت شناسایی داریم و مسئولان مختلفی هم برای بازدید اینجا آمدهاند، اما موزه ثبت رسمی نیست. به نظرم همه مثل چرخ دنده با هم درگیر هستیم. هنرمند وظیفهاش این نیست که دنبال ثبت و رسمی شدن بدود. عدهای دیگر باید بیایند تا هنرمند دنبال خلق اثر باشد وگرنه کاسب میشود. تا حالا هنرمندان آبرو میخریدند. به نظرم میراث فرهنگی یا ارشاد متولی این کار شوند خیلی خوب است. آنقدر بوروکراسی اداری وجود دارد و برای هنرمند هزینهبر است که به صرفه نیست.
وی درباره اینکه چرا اسم موزه را موزه صلح گذاشته است اینگونه اظهارنظر میکند: عمده کارهایم در خدمت صلح و گریز از جنگ و خشونت است. رویکرد هنر را مفهومی در نظر گرفتم نه اینکه صرفاً به زیبایی بپردازم. تابلوهای من با رویکرد صلح و حقوق بشر است. گاهی هم تدریس دارم. قدرت هنر مرزها را میشکند. هر دیپلماتی از هدیه اقتصادی استفاده میکند. اقتصاد هدیه از طریق هنر انجام میشود. حقیقتاً هنر میتواند دیپلماسی داشته باشد. با هنر که همان دیپلماسی صلح است مانع از جنگ میشویم.
ملکزاده یک نقد هم به موج هنری در داخل ایران دارد و میگوید: هنر کنونی اصفهان مربوط به زمان صفویه به قبل است. واقعاً از آن به بعد در حوزه هنر چه کردهایم؟! توریستهایی که اصفهان میآیند هنر ۴۰۰ سال قبل را میبینند. بعد از آن چه داشتهایم تا عرضه کنیم؟ اگر یک توریست سؤال کند بعد از آن چه کردهاید که ماندگار بوده چه جوابی داریم بدهیم؟