سرویس سبک زندگی جوان آنلاین- آیدین تبریزی: پدر من بیماری قلبی دارد، اما چهار سال است پشت سر هم پیادهروی اربعین میرود. او یک بار عمل جراحی قلبِ باز انجام داده و چند بار عمل آنژیو، یکی دو بار هم بالن. این یعنی او در محاسبات روزمره مردمان روزگار ما یک آدم از کارافتاده است، اما پدر با این وضعیت، چهار سال است که به زیارت مولایش امام حسین (ع) میرود. سال اول ما مقاومت میکردیم، چون پدر اصرار دارد که تنها برود و کسی هم با او همراهی نکند. البته ما هم گرفتار زندگیهای خودمان هستیم یا درستتر بگویم ترجیح میدهیم خود را در زندگی گرفتار بیابیم، اما حتی اگر هم میخواستیم همراهی کنیم او دوست دارد تنها باشد. او این سفر را به یک سفر درونی هم تبدیل کرده است. سالهای اول ما نگران بودیم، اما در عین حال میدانیم که اگر پدر بخواهد کاری انجام دهد در نهایت کسی که باید کوتاه بیاید ما هستیم. اما چرا او و امثال او که کم نیستند اینگونه دلبسته پیادهروی اربعین هستند؟ پیادهروی اربعین به یک قرار عاشقی تبدیل شده است و ما حس میکنیم این پیادهروی و این زیارت، چقدر پدر را سبک و نرم میکند. مثل کسی که قرار میگذارد تا محبوب و معشوق خود را ببیند و وقتی در کنار او قرار میگیرد انگار دنیا را به او دادهاند دیگر چیزی از این دنیا نمیخواهد.
پیادهروی اربعین امروز در صورت یک قرار عاشقی ظاهر شده است، چون آدمها را از محاسبات معمول زندگی که در آنها قبض و اندوه و استرس وجودشان را فرامیگیرد، خارج میکند. اینکه میبینیم انسان تا چه اندازه میتواند مهربان باشد و به همنوع خود بدون هیچ چشمداشتی خدمت کند حال آدمها را خوب میکند. در واقع ما در پیادهروی روز اربعین آن روی سکه آدمی را میبینیم، آن رویی که در قالب زندگی ذهنی کمتر دیدهایم، بنابراین عشق، امیدواری و آرامشی عمیق در وجود ما پدیدار میشود.
در اربعین انسان به چشم میبیند که آن بیت حافظ صورت عینی به خود گرفته است: «هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام ما» انسانها در این روز میبینند که اگر قلب یک انسان به عشق زنده شود دیگر از میرایی رهیده است و به مانایی میرسد. امام حسین (ع) دلش به عشق زنده شد و مصداق آیه شریفه «خدا آنها را دوست دارد و آنها خدا را.» بنابراین، اینکه انسان به چشم خود میبیند که وقتی کسی در راه خداوند جانبازی میکند چنین فردی جانش چطور زنده میشود و نام و یادش برای همیشه در جریده عالم میماند انگیزه و امیدواری است برای کسانی که میخواهند در این راه قدم بردارند. البته منظور از این جاودانگی این نیست که فیالمثل نام من در این سو و آن سو برده شود که اگر چنین شوقی در قلب من باشد اتفاقاً دال بر خودخواهی و منیت است. منظور این است که خود فرد به مانایی میرسد حتی اگر گمنام باشد، اما در درون خود به آن عشق حقیقی دست مییابد و آن عشق مثل چشمهای گوارا جان او را سیراب میکند.
هر گامی که انسان در این مسیر برمیدارد اگرچه ظاهراً به پای جسم است، اما در حقیقت به پای عشق است. عشق است که میبرد. اما چشم باطن آدمی اگر بیدار شود متوجه این حقیقت میشود. چنان که آن عارف معروف گفته است: «به صحرا شدم عشق باریده بود و زمینتر شده بود. چنانکه پای به برف فرو شود به عشق فرو شدم.» این همان معرفت درونی است که انسان در پس این ظاهر بتواند به آن معنای درونی دست یابد. چشمهای بسیاری هستند که باران یا برف را فقط باران و برف میبینند یا بهتر است بگوییم باران یا برف را هیچ میبینند و اصلاً نمیبینند، اما یکی هم پیدا میشود که باران یا برف را عشق میبیند و میگوید به صحرا شدم عشق باریده بود.
در اینجا هم عشق راهبری میکند. چرا عشق در کربلا موج میزند به خاطر اینکه عشق در آنجا در خالصترین، زیباترین، بیغل و غشترین وجه خود ظاهر شده است. شما توجه کنید که عشق چطور میتواند خالصترین وجه خود را بیابد. آنجا که عاشق تمام هستی، هویت، بودن، تعلقات و اعتبارات خود را نزد معشوق ببازد و یکسره او شود. بگوید من نباشم، اما تو باش. اگر عاشقی به معشوق خود بگوید من نیمی از خودم را به تو میدهم، اما نیمی را برای خود نگه میدارم معلوم است که عشق هنوز صورت حقیقی و کامل خود را نزد او نیافته است. او هنوز به خود میاندیشد و به اندازهای که به خود و تعلقات خود میاندیشد بین او و معشوق فاصله میافتد، اما فاصلهها چه زمانی به طور کامل بین عاشق و معشوق برداشته میشود؟ زمانی که عاشق، یکسره معشوق میشود، یا به عبارت دیگر عاشق خود را از میان برمیدارد و تمام آن حائلها و پردههایی که بین عاشق و معشوق بوده به واسطه آن از میان برداشتنِ خود از بین میرود. این است که امام حسین (ع) میتواند سپهسالار قافله عشق شود و این قافلهای که در روز اربعین میبینیم در واقع به دنبال سپهسالار خود راه افتادهاند. ما برف و باران میبینیم و آنها عشق. ما صحرا میبینیم، اما آنها باغهای مصفا را در صحرا و بیابان تفتیده مییابند.
اما احتمالاً این پرسش برای بسیاری از کسانی که در پیادهروی اربعین شرکت میکنند پیش آید که اگر انسان میتواند اینگونه بامحبت و ایثارگر باشد، اگر انسان اینگونه میتواند به همنوع خود بدون چشمداشت خدمت، یاری و دستگیری کند، اگر انسان میتواند این چنین دیگری را عین خود ببیند، چرا این نوع صفات و سجایای برجسته صرفاً معطوف به یک زمان یا مکان خاص باشد. اینکه گفته میشود «کلُّ یومٍ عاشورا و کلُّ أرضٍ کربَلا» (همه روزها عاشورا و همه زمینها کربلاست) از این نظر میتواند بسیار معنادار باشد. امامحسین (ع) فقط در روز اربعین یا در روز عاشورا یا در ماه محرم امام من نیست، اگر امام حسین (ع) امام من است؛ یعنی امام حسین (ع) در کل سال امام من است و امام حسین (ع) در همه مکانها امام من است، نه اینکه امام حسین (ع) فقط در حسینیهها، تکایا و هیئتها امام من باشد. این یعنی امام حسین (ع) در بازار، مدرسه، دانشگاه، خانه و... هم امام من است و این به آن معناست که من میتوانم در همه مکانها و در همه زمانها با خود بررسی کنم که چقدر شبیه امامحسین (ع) هستم.