در روز دانشآموز شایسته است از جوانترین شهید کشور سخن گفته شود. شهید سبیل اخلاقی از شهدای اهل تسنن استان سیستان و بلوچستان است. شهیدی که در ۱۱ سالگی راهی میدان دفاع از انقلاب و نظام اسلامی ایران شد و در اوج مجاهدت در هورالعظیم به شهادت رسید. برای دیدار با خانواده شهید همراه با نیروهای جهادی بسیج سازندگی به سیستان و بلوچستان رفتم. نوشتار پیش رو تورقی است بر خاطرات آن روز و دیدار با خانوادهای که همچنان پا در رکاب ولایت ایستادهاند.
استقبال گرم مادر شهید
با خودم فکر میکردم چطور خانوادهای بلوچ در شرق کشور به اعزام فرزند ۱۱ سالهشان به میدان جنگ در غرب کشور راضی شدهاند؟ به در خانهشان میرسم، در کوچکی که با خوشرویی مادر شهید به روی ما باز میشود و به گرمی و با مهربانی از ما استقبال میکند و چقدر هم از حضورمان خوشحال میشود. وارد حیاط خانه میشوم. حیاطی کوچک که چند اتاق کوچکتر را در خود جای داده است و چند زن، مرد و بچه را میبینم که به رسم ادب ایستاده و سلاممان را با همان لهجه بلوچی پاسخ میگویند و جملاتی بلوچی بر زبان جاری میکنند که مفهوم خوشامدگویی را به ما القا میکند.
«سبیل» بعد از دوره ابتدایی مرد خانه شد
همراه با یکی دو تا از بچههای جهادی وارد اتاقی میشوم که از قرار معلوم اتاق مهمانی است. شاید مساحت اتاق به ۱۰ متر مربع هم نرسد، در کنجی مینشینم. مولود خانم گویی بیصبرانه منتظر آمدنمان بود، بیهیچ مقدمهای صحبت از خانه و زندگی شهیدش را شروع میکند و میگوید: «سبیل در چهارم خرداد ۱۳۵۳ در خانهای محقر و روستایی به دنیا آمد. همسرم برای گذران زندگی مجبور بود به این شهر و آن شهر سفر کند. در نبود پدر، سبیل مرد خانه شده بود. دوران ابتدایی را که به پایان رساند، مجبور به ترک تحصیل شد، چراکه کار کشاورزی و دامداری فرصتی برای درس خواندن برایش باقی نمیگذاشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، به رغم سن خیلی کمی که داشت وارد بسیج شد و فعالیتهای چشمگیری هم داشت.»
حمله صدام را مثل حمله گرگ وحشی میدانست
از اوضاع و احوال سبیل در بحبوحه جنگ میپرسم، مولود خانم مادر شهید میگوید: جنگ تحمیلی که آغاز شد هر کسی از هر قشر و در هر سنی که بود برای دفاع از کشور راهی شد. کم کم سبیل هم حرف از رفتن میزد، اما من مخالفت میکردم. تنها مرد خانهام بود و پدرش برای کار و کسب درآمد به شهری دیگر رفته بود. نمیدانستم با اصرارهای سبیل چه کنم. هر کاری میکرد راضی نمیشدم. یک روز گوسفندها را به چرا برد و خیلی زود به خانه آمد، گوسفندها را به حیاط خانه آورد و باز حرف از رفتن زد. گفت: مادر از تو میپرسم اگر گرگی به گوسفندانمان حمله کند من چه باید کنم؟ گفتم خوب طبیعی است که اجازه ندهی گرگ به گوسفندان نزدیک شود باید از آنها دفاع کنی و مراقبشان باشی. به من نگاهی کرد و گفت: مادر صدام با هر چه که در توان دارد به کشورمان حمله کرده است، نباید بروم و از خاک کشورم دفاع کنم؟! دیگر حرفی باقی نماند. حق داشت و من راضی شدم که سبیل به جبهه برود.
شهادت در هورالعظیم
آموزشهای لازم را در بسیج دیده بود. کمی بعد از اتمام دورههای آموزشی راهی شد و من با دعای خیر بدرقهاش کردم. بعد از رفتن هر از چند گاهی نامههایش به دستمان میرسید که از ما میخواست در نبودنش و در فراقش صبور باشیم.
شهید سبیل اخلاقی در ۱۹ بهمن ماه ۱۳۶۴ در هورالعظیم با اصابت ترکش به قلبش آسمانی شد و به شهادت رسید. پیکر مطهرش در روستای گالینک نیکشهر استان سیستان و بلوچستان به خاک سپرده شد، اما از سخنان مادر این جوانترین شهید جنگ پیداست که سختی شرایط زندگی لحظهای این خانواده را از ارادت به انقلاب و نظام اسلامی و پایبندی به ولایت فقیه جدا نکرد.