احسان کاوه از برنامهسازی تلویزیونی تا راهاندازی و مدیریت شبکههای تلویزیونی را در سابقه خود دارد. سینما و کارگردانی را در مقطع کارشناسی و نیز در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت رسانه از سر گذرانده است و در راهاندازی عمده شبکههای تلویزیونی برون مرزی العالم، کوثر، پرس تی وی و آی فیلم مشارکت داشته است. او دوسال است که مدیر مرکز انیمیشن حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی است. گفتوگوی «جوان» با کاوه را درباره فعالیتهای این مرکز میخوانید.
در سابقه مدیریتیتان احتمالاً با آقای سرافراز همکاری خوبی را از سر گذراندهاید؟
بله، آقای سرافراز ویژگی خوبی که داشتند این بود که به جوانهایی که پر انرژی و جویای نام بودند اعتماد میکردند. من فکر میکنم وقتی پرس تی وی افتتاح شد، میانگین سنی مدیرانش زیر ۳۰ سال بود. مدیر انفورماتیک آن ۲۵ سال داشت و من مدیر پخش بودم. در این شبکه مدیر هنریاش دو سالی از من کوچکتر بود. آن زمان همه ما ۳۰ ساله بودیم، اما متأسفانه نتوانستند از حضور ایشان به نحو شایسته استفاده کنند. خب ما درتمام شبکههای تلویزیونی در نقشهای مختلف حضور داشتیم. در پخش پرس تی وی شرکت داشتیم. در برون مرزی هم زمانی که «اوج» میخواست شکل بگیرد، از ابتدا در خدمت دوستان بودم و بعد هم که بحث تشکیل شبکه تلویزیونی «عصر» بود که تبدیل به افق شد در خدمتشان بودم. کارهای فنی و زیرساختها، بحث آرشیوی، استودیوسازی، نظارت فنی آنچه ساخته بودند و... بعد از آنکه آقای سرافراز رفتند و رئیس سازمان شدند به من پیشنهاد کردند برای شبکه تهران که از صفر تا صد را راهاندازی کردیم و تحویل دوستان دادیم و بعد هم با تغییر و تحولات صلاح دیدند که شبکه را تعطیل کنند و پس از آن هم در مرکز تلویزیون انیمیشن حوزه هنری فعالیت کردم.
گویی در حوزه انیمیشن چند سالی است اتفاقات خوبی در حال رقم خوردن است. شبکههای پویا و نهال دارند فعالیت میکنند و شاهد برخی آثار خوب هستیم. درباره فعالیتهایتان در این حوزه بگویید.
ابتدا میخواهم درباره انیمیشن بگویم. فضای انیمیشن کشور دست جوانهاست. وقتی سینما در دنیا به وجود آمد، خیلی زود به ایران وارد شد و جزو پیشگامان این عرصه بودیم. اساساً فکر میکنم خیلی به تصویر علاقه داریم. من اساس این کار را در آن میدانم که ما خیلی آدمهای مکتوبی نیستیم، فرهنگ شفاهیمان بسیار قوی است و جنس تصویر به فرهنگ شفاهی نزدیک است. به همین دلیل فکر میکنم سینما خیلی زود وارد ایران شد و تلویزیون خوب شکل گرفت. انیمیشن هم فکر میکنم همین طور است. تقریباً در تمام تکنیکهای انیمیشن ما آدمهای درجه یکی در ایران داریم. شاید بعضی از آنها به دلیل اینکه تعداد و پروژههایشان کم بوده از ایران رفتهاند و در حال حاضر دارند در دیزنی و پیکسار فعالیت میکنند. به خصوص در تکنیک دوبعدی که خیلی کم تولید میشوند، اما آنهایی که در ایران هستند خیلی خوبند و قوی کار میکنند. در عرصه هنرهای تصویری ما در دنیا حرف برای گفتن داریم و بحث در انیمیشن جدی است، اما معضلات و مشکلات زیادی داریم که یکی از مهمترین مشکلات نحوه آموزش است. در دانشگاهها خیلی جدی این مشکل را داریم. دانشگاههای ما فقط در حوزه انیمیشن کارگردان فارغالتحصیل میکنند، در صورتی که در یک پروژه انیمیشن بیش از ۳۷- ۳۶ تخصص مشغول است که به هیچ کدام از اینها به شکل آکادمیک هویت داده نمیشود. به نظر من تحصیلات آکادمیک دو جهت دارد؛ اول اینکه یک تخصص به دانشجو میدهد و دوم هویتی به آن میدهد. من وقتی سینما میخوانم و بیرون میآیم خودم را داخل سینماییها حس میکنم. احتمال اینکه آدمی باشم که پولدار باشم، سینما هم خوانده باشم و حالا بروم در کار ساخت و ساز یا دلارفروشی و کار و کسب دیگر خیلی کمتر است.
یکی از معضلاتی که در حال حاضر انیمیشن ایران درگیر آن است این است که آدمها کنار کار اصلیشان دارند کار انیمیشن میکنند و حرفهای نگاه نمیکنند. در عرصه کار ما تیم تشکیل نمیدهیم و شرکت نداریم. آنها که هستند به عدد انگشتان دست هم نمیرسند. بیشتر انفرادی یک پروژه انجام میشود و در طول انجام پروژه ما وضعیت خوبی داریم، بعد از پروژه از هم میپاشد.
مثل بچههایی که «شاهزاده روم» را ساختند کم پیدا میشود بیایند در کار بعدی کنار هم «فیلشاه» را بسازند. ضرورت دارد تیمی کار کردن در انیمیشن به عنوان یک تخصص آموزش داده شود.
در حوزه هنر به شکل جدی یک مشکل داریم. قدیم وقتی به یک هنرجو آموزش داده میشد رابطه شاگرد - استاد یا رابطه مرید و مرادی بود و هم روش و هم منش منتقل میشد. استادی مثل ابوالحسن صبا پنج شاگرد دارد ولی امروز دیده میشود با انبوهی دانشگاه و کلاس، بعد لیسانی و فوق لیسانی نمیشود هنرمند تربیت کرد ولی میتوان تکنسین تربیت کرد. یک اشتباه وجود دارد. ما یکسری رشته داریم که اسمش را رشتههای هنری گذاشتیم. فارغالتحصیلهایش بین هنرمند بودن و تکنسین بودن بلاتکلیف هستند، اما دانشگاههای ما متوجه نیستند که تکنسین بودن هم واقعاً لازم است. اینها میل به هنرمند شدن دارند. یک گرافیست (یک دانشآموزاز دبیرستان) میرود دانشگاه صداوسیما که حالا دکتری هم میدهد گرافیک بخواند. خودش را با مرتضی ممیز مقایسه میکند و در سازمان صداوسیما مشغول کار میشود، اما آخرسر میشود اپراتور دستگاههای ژنراتور که اسم شما را تایپ میکند میرود روی آنتن.
علت این نیست که در کشور ما نگاه و رویکرد فن سالار و تکنوکرات غلبه دارد! رئیس صداوسیما را نگاه کنید، خودش مهندس است. بیشتر از اینکه نگاه نرم افزاری تأثیرگذار باشد، آدمها سخت افزاری هستند و این نگاه همیشه غلبه داشته است.
میخواهم از این ادبیات استفاده کنم و بگویم الزاماً آن تخصص و نیاز سر جایشان نیستند. در رشتههای هنری این قضیه خیلی جدی است. ما در یک کار انیمیشن به دو یا سه نفر آرتیست نیاز داریم. کسی که یک غلیان درونی باعث شود به یک متن عجیب، خوب و هنرمندانه و به کاراکترهای زیبا و هنرمندانه و یک صحنه آرایی خوب و هنرمندانه برسد. باقی آن ۳۷ عنوان شغلی که گفتم همه تکنسین هستند.
معتقدید الگو را باید کس دیگری بدهد و اینها مجری باشند؟
بله، دقیقاً همین طور است، اما فارغالتحصیلهای دانشگاهی ما خودشان را آرتیست میدانند و به آنها کارگردان میگویند. فرض کنید دانشگاه هنر، تربیت مدرس، دانشگاه صداوسیما و دانشگاه سوره به همین ترتیب دانشجو فارغالتحصیل میکند اگر هر کدام سالی ۱۰ فارغالتحصیل بیرون بدهند سالی ۴۰ فارغ التحصیل و بعد از پنج سال ۲۰۰ فارغالتحصیل انیمیشن داریم که همه کارگردان نام گرفتند، اما در ایران که ۲۰۰ پروژه انیمیشن تولید نمیشود.
امااگر به جای فوق لیسانس کاردانی بود این ۲۰۰ فارغالتحصیل ۳۵ نفرشان در هر پروژه مشغول به کارمیشدند، با شش پروژه همه آنها مشغول کار بودند و شش پروژه هیچ ما ۱۰ پروژه انیمیشن در همین اوضاع امروز انجام میدادیم.
پس ما به جای اینکه بیاییم کارگردان فارغالتحصیل کنیم، باید تکنسین فارغالتحصیل کنیم اینها هویت دارند. طرف میآید میگوید من کارم مثلاً طراحی صحنه انیمیشن است یا کارم فیلمنامهنویسی در انیمیشن است. فیلمنامهنویسی انیمیشن با رئال زمین تا آسمان متفاوت است و بسیار دقیق و تکنیکی است. تعدادی هم طراح کاراکتر و کارگردان نیاز داریم. تعدادی متخصص رندر میخواهیم. یکی از مشکلات ما در انیمیشن رندر است. هم ما درگیریم و هم فیلشاه در بحث رندر درگیر بود. همه کارهای ما تمام شده و ما درگیر رندر هستیم. اگر اینها به صورت تخصصی آموزش داده شود این مشکلات به حداقل میرسد.
این به نظام آموزشی ما بر میگردد؟
بله، من یکی از ریشهها را نظام آموزشی میبینم ولی به هر حال با تمام مشکلات جامعه انیمیشن ما و بازیگرانی که در حوزه انیمیشن دارند فعالیت میکنند و عوامل این کار خیلی رشد پیدا کرده و علاقه دارند و با دل و جان کار میکنند. انیمیشن کار تمیزی است، کاری که منابع کمتری مصرف میکند. موافق استفاده از لفظ صددرصد دانش بنیان نیستم، اما میشود از این جنس دید. فقط دارد برق مصرف میکند. یک رایانه و... به برق وصل است، همین.
الان کار ما که در کرمان تولید میشود سه شرکت خوب دارند کنار هم کار انیمیشن میکنند. ما در خوزستان و در آذربایجان شرقی و غربی گروههای انیمیشن خوب داریم. درکاشان هم همین طور.
اگر بتوانیم با دید اشتغالزایی به آن نگاه کنیم اتفاقات خوبی در کشور میافتد. در هر کار انیمیشن حدود ۲۵- ۲۰ نفر به صورت مستقیم در ارتباط هستند و اگر اینگونه به آن نگاه شود یکونیم تا دو سال به ۲۵ خانواده ارتزاق میرساند، اما متأسفانه در حوزه فرهنگ خیلی محتوا را نگاه میکنیم، اما نیاز است. من همیشه میگویم بچه پنج ساله ما، بچه سه ساله ما و بچهای که زبان باز میکند یادش میدهیم از پله بالا میرود بگوید «یا علی». میخواهم بگویم ما از نظر محتوایی خیلی قوی هستیم. اگر درست پیش برویم و آن بچه درست هدایت شود، میتواند در سن ۱۰ سالگی نهجالبلاغه بخواند. یکی از خطبههای امامعلی (ع) برابری میکند با تمام آن چیزی که تفکر غرب روی آن بنا نهاده شده است.
ما برخی مواقع نگاهمان به تاریخ تحولات بشریت است، اما چون از غرب میآید و دورههای مختلف قرون وسطی و رنسانس را در آن میبینیم و با خودمان مقایسه میکنیم اگر اینها را نداشته باشیم به کجراهه میرویم، در صورتیکه ما بسیار غنیتر هستیم و گنجهای گرانبهایی داریم که باید به آن توجه کنیم که توجه نمیکنیم.
«یا علی» گفتن آن کودک یعنی شروع فانتزی، یعنی کسی که نمیبینمت، دست من را بگیر. خیلی مهم است که یک کودک در ایران این را دارد. در غرب پدرشان در میآید تا آن کودک یا جوان یا دانشجو را به جایی برسانند که بتواند چنین درکی از عالم هستی داشته باشد. مااگر زیرساختهای لازم را داشته باشیم که یک نفر احساس کند شغلش ایجاد فانتزی است، شغلش ایجاد رؤیاپردازی است، شغلش طوری است که یومنون بالغیب و الشهاده را ملموس و دیدنی کند بتوانیم این کار را انجام دهیم. آن طرف یک تانکر بزرگ داریم که فقط باید یک سر شیر را درست به آن وصل کنیم.
صحبت از رؤیاپردازی را به میان کشیدید. ما این مشکل را در سینما داریم. رؤیاپردازی را خیلی به رسمیت نمیشناسند. در نظام آموزشی ما به دانشجو تفهیم میکنند که هالیوود یک چیز چیپی است. هنر بیشتر هنر اروپاست ولی آنجا قرار نیست که رؤیاپردازی صورت گیرد. جنس فیلمها مثل موج نو فرانسه و... است. سینمای ما هم چنین گرایشی دارد. میخواهم بدانم در انیمیشن هم این گرایش وجود دارد. یا نه؟ مثلاً فیلشاه یک استثناء است، اما من فکر میکنم در انیمیشن هم رؤیاپردازی کم است. این چالش را چقدر جدی میبینید؟
ما ابتدا باید تکلیفمان را مشخص کنیم. ببینیم رؤیا و رؤیاپردازی چیز خوبی است یا نه! خود این در نظام آموزشی کشور در محور فکری ما درست جا نیفتاده است. شما میخواهید به یک دختربچه ۹ ساله بگویید که دخترم نماز بخوان. نماز چیست؟ فلسفه نماز را میتوانی برایش بگویی؟ بچه ۹ سالش است. خدا کجاست؟ او را نمیبینم. چه است؟
... ما آمدیم به بچهها مستند نشان دادیم. منطق دو دو تا چهار تا را در ذهنشان کاشتیم و توقع داریم که ۹ سالش شد یا پسر بچه ۱۵ سالش شد نماز بخواند و فانتزیاش گل کند. منظورم از فانتزی غیرملموس است. حداقل با حواس اولیه انسان و با منطق دو دو تا چهار تایی در وهله اول قابل حس نیست.
قطعاً از طریق برهانهایی که بچه یاد میگیرد و از لحاظ عقلی هم میتواند خدا را اثبات کند ولی شما نمیتوانی سر ۱۵ سالگی بچه را کات کنی. شما باید از پنج سالگی شروع کنی. یادش بدهی که عالمی به نام عالم غیب وجود دارد که تو آن را نمیبینی. خیلی چیزهای دیگر هست که تو آنها را نمیبینی ولی هست. این فانتزی است این رؤیاپردازی است. بسیار هم جواب میدهد. هالیوود با همینها برای خودش تاریخ ساخته است.
اما اینها جزو ارزشهای ماست. من یکی دو جا صحبت کردم و گفتم که من از حوزه علمیه توقع دارم در این حوزهها ورود و متنی را برای کودک آماده کند. نگران تربیت فرزندم بودم. با روانشناسی صحبت میکردم میگفت: در غرب باید تا ۱۶ سالگی حواست به فرزندانت از لحاظ تربیتی و... باشد بعد از ۱۶ سالگی هر چه به عبارتی بذر کاشتی درو میکنی. در دین خودمان هم داریم. در ایران هم همینطور. انیمیشن هم متعلق به کودک و هم متعلق به نوجوان است. دو دنیای کاملاً متفاوت. فانتزی یکی از زیرساختهای اساسی زندگی و حیات دینی است. حیات دینی با کلماتی مثل توکل کردن، قناعت کردن و برکت داشتن فانتزی است. اساسش فانتزی است. میگویی هزار تومان با برکت بود. با هزار تومان بیبرکت وزنش فرق میکند. این آخر فانتزی است. اگر این زندگی فانتزی را نداشته باشد که نمیتواند حرف شما را بفهمد که میگویی این پول برکت دارد.
اینکه این بخواهد در انیمیشن بروز و ظهور داشته باشد چطور ممکن خواهد شد؟
ابتدا باید آگاهی داشته باشد، یعنی اول باید بداند این رؤیاپردازی خوب و مثبت است. این را باید بداند بعد ورود پیدا کند. من عرضم این است که عوامل سینمای انیمیشن ما یا سریالها و تولید انیمیشن ما ابتدا باید به هویت برسد سپس باید شغل شود بعد باید تشکیل گروه و شرکت بدهند و استودیوی فیلمسازی ایجاد کنند. وصل کردن این به آن منبع سخت است. هیچکدام از بحثهایی که میکنیم بحثهای سادهای نیستند ولی میخواهم بگویم ما خیلی راه رفتهایم. من از حوزویها تقاضا دارم متون دینی را به داستانها تبدیل کنند. همانطوری که شهید مطهری در داستان راستان انجام داد.
غرب میآید یک کارتون میسازد به نام «کرود فمیلی». خانواده کرود قصه یک خانواده در عصر حجر است در سالهای حجر. این خانواده دختری دارد و پدر این خانواده به شدت پر زور است. پسری در خانواده آنها میآید که دختر عاشق او میشود. بعد یک زلزله و آتشنشان شکل میگیرد و اینها میخواهند فرار کنند. پدر نماد قدرت و پر زور است و پسر نماد عقل است. جاهایی پسر با عقلش کارهایی میکند که هر چه پسر تلاش میکند نمیتواند انجام بدهد. در نهایت پدر میفهمد که عقل ندارد. تمام تمدن غرب بر پایه عقل است. خیلی این فیلم ایدئولوژیک است. آنها حرفهای مهمشان را خیلی ساده انتقال میدهند ولی ما فکر میکنیم باید پیچیده داستان بگوییم آنهم برای بچهها.
اساساً سینمای هالیوود سینمای ایدئولوژیک است.
بله، میآید میگوید عقل برای ما به عبارتی حجت است. این عقل را باید بچهها بفهمند و با توجه به تفکر خودش دارد میگوید. عقل برای شیعه یکی از حججی است که داریم. ما قرآن و عترت پیامبر اکرم (ص) را داریم. ائمه را داریم، اجماع داریم و... اینها حجج ما برای تصمیمگیری هستند. خب کجا آمدیم اینها را به بیان تبدیل کردیم که بچه بفهمد. یک چالش تبدیل این است. یک چالش دیگر این است که مگر ما اصلاً تیمی داریم که بتوانیم آن را بسازیم. خیلی هم عقب نیستیم اگر بتوانیم زیرساختها را درست کنیم. آموزشمان را درست کنیم. هویت بدهیم به اهل هنر، شغل برایشان ایجاد شود. درآمد برایشان داشته باشد و موقعیتشان تثبیت شود و آن تبدیل هم که در بالا به آن اشاره کردم هم انجام شود. ما آدمهای خلاقی داریم که این تبدیل را انجام دهد. ایده یک خطی فیلشاه را وقتی من سه سال پیش یکی برایم تعریف کرد لذت بردم؛ سپاه ابابیل یک فیل در سپاه ابرهه سرپیچی میکند. از این زاویهها به این موضوعات نگاه نکردهایم. آن بچه سه سالهای که میگوید یا علی میتواند بار متن را به دوش بکشد ما اینها را دستکم میگیریم.
شما در این مدت دو سالی که اینجا هستید فکر میکنید چه کارهایی انجام دادهاید؟ چه اندازه منشأ اثر بودید و چه اتفاقاتی افتاده است؟
یکی از مهمترین کارهایی که ما از ابتدا اینجا انجام دادیم، فکر و مشاهده کردن در این حوزه است که چگونه باید کاری کنیم که این صنعت پا بگیرد! دو کار خیلی مهم انجام دادیم که یکی از آنها انشاءالله در اسفند ماه سال جاری به نتیجه میرسد. اولین آن این است که در همه به عبارتی صنعت فرهنگهای خلاقانه چالشی هست. کسی که خلاقیتش را میخواهد بروز دهد و تعریف کند و کسی دیگر که میخواهد سرمایهگذاری کند و میخواهد کار را بخرد هیچ زنجیری که اینها در کنار هم قرار بگیرند در ایران وجود ندارد. اینکه من بیایم و اراده کنم و شمای سرمایهگذار، شمای سفارشدهنده و خریدار بشنوید تجربه نشده است. این کاری است که تولیدکننده انجام میدهد برای اینکه مجاب کند خریداران را نسبت به اینکه بیایند و با آنها همکاری کنند. در تمام دنیا در صنایع خلاق این اتفاق میافتد. در ایران در حوزه انیمیشن این اتفاق نمیافتد. تا این لحظه نیفتاده و مسیرها به این صورت بوده که کسی که در دسترس بوده رجوع میکرده است. کمپانی انیمیشنی و تیمی که انیمیشن تولید میکند و در تهران هستند به امثال من، صبا و آنهایی که پول داریم و تولید میکنیم نزدیکترند و آنها که شهرستان هستند حقشان خورده میشود.
بعد ما لابی میکنیم و رفاقتی کار را پیش میبریم و کار آنهایی که با ما رفیق نیستند هم میماند. از آن بدتر خدایی نکرده فساد و... در لابیهای این مدلی اتفاق میافتد و قیمتها معلوم نیست. کاری با یک رقمی تولید میشود و آن دیگری میگوید که من این کار را با این رقم تولید میکردم حالا اینکه میان ادعای آن هم درست باشد یا نه معلوم نیست.
قیمتها شفاف نیست. تهیهکننده عمده این مشکلات را حل میکند. ما چیزی هم برایش در آوردیم به نام رؤیا زی یعنی زیست رؤیا و انشاءالله در اسفند ماه برگزار میشود. قصد ما این است که هر کس ایدهای دارد و توانسته است این ایده را از حرف زدن خارج کند مثلاً چند کاراکترش را به اصطلاح استیج زده فقط یک تیم تشکیل داده و مدعی است که میتواند تولید کند میآید در این رویداد که ممکن است با توجه به تعداد ثبتنامیها بین یک تا سه روز شود. او هفت دقیقه فرصت دارد ایده خود را پیچ کند. ما آدمهای مختلفی داریم که تلاش میکنند. از روابط عمومی سازمانها و صداوسیما گرفته تا خود ما آنجا نشستهایم تا ایدهها را بشنویم و بعد هر کدام را که به درد بخور است انتخاب کنیم و با طراح ایده حرف بزنیم و مذاکره کرده و روی آن سرمایهگذاری کنیم.
از کل کشور؟
بله، از کل کشور. یک اتفاق مهم دارد میافتد. ما کسی که دارد این را ارائه میدهد اگر یک شرکت باشد و خصوصی باشد و با این کسی که میخواهد بخرد و خصوصی باشد ۹ بسته حمایتی به آنها میدهیم. حُسن انجام کار برای تولیدکننده، ضمانت برای اینکه بتواند تولید کند، لیزینگ کردن برای کسی که میخواهد بخرد، وام دادن برای کسی که میخواهد تولید کند و... که باقی در سایتمان هم هست که این شکل بگیرد و به نظر من یکی از مهمترین کارهایی است که انجام دادیم و توانستیم با ستاد فناوری نرم معاونت ریاست جمهوری در این قضیه همکاری کنیم. حتی برای اینکه این مسیر وابسته به من مدیر نفتی هم نباشد که فردا به هر دلیلی عوض شدم و کس دیگری احتمال دارد اعتقادی به این مسیر نداشته باشد روی کار بیاید، برای اینکه این اتفاق نیفتد ما یک مجموعه خصوصی هم آوردیم. مجموعهای که کارش در این حوزههاست. این را آوردیم کردیم مجری که کار انجام دهد که بعد از آن بتواند در بستر خصوصی این روند ادامه پیدا کند. برای ما صنعت انیمیشن مهم است. حفظ نام من و معاونت علمی و... مهم نیست. این را توافق کردیم. برایش خیلی زیربنایی برنامه ریختیم. انشاءالله اسفند ماه درست برگزار شود.
نکته دوم در حوزه تولید است که دو شکل دارد، اول اینکه تصمیم گرفتیم تولید صددرصد مستقل انجام دهیم مگر اینکه باری از دوش آن زیرساختها بخواهد بردارد. یعنی چه؟ یعنی اینکه من مجموعهای که با پول نفت و اموال عمومی مردم است حق ندارم تولید و رقابت کنم با بخش خصوصی. بخش خصوصی زیر چرخ دندههای من له میشود به دلیل اینکه من بالاخره ماهی چقدر باید پول برق و... بدهم آنکه شرکت خصوصی است دو دو تا چهار تای لامپهایش را هم باید بکند. پس ما نمیآییم صددرصد تولید کنیم، میآییم سرمایهگذاری و مشارکت میکنیم مگر اینکه در کاری بخواهیم آن زیرساخت را حل کنیم، یعنی دغدغه ما تولید نیست که در این بخش میخواهیم تولید صنعتی را به عبارتی تجربه کنیم و دانشش را داشته باشیم.
تولید صنعتی یعنی چه؟ یعنی اینکه برای مثال در امریکا یک سریال داریم به نام خانواده «سیم سونها». سریال خانواده سیم سونها اگر اشتباه نکنم حدود ۶۵۰- ۶۴۰ قسمت تولید شده است، یعنی ۱۲ سالی هست که دارد تولید میشود. از روز اول تولید شدنش تا امروز هیچ چیزش تغییر نکرده است، سه تا صاحب عوض شده، نه تهیهکننده و نه کارگردان و نه صاحب کار عوض شده و هنوز دارد تولید میشود و هنوز دنیا را دارد تحت تأثیر خود قرار میدهد.
دست اندرکاران این سریال چه کردهاند که مسیرش همچنان ادامه دارد؟ چرا ما نمیتوانیم؟ چرا ما الان شکرستان را میسازیم بعد کارگردان عوض میشود و دیگر تولید نمیشود. انیمیشن که سختتر است. خندوانه میسازیم بعد مجری میآید میگوید شاید من دیگر نسازم. این یک برند است این مال او نیست. اصلاً برای صداوسیماست. هزاران میلیارد تومان برای زیرساخت فنی این برنامهها هزینه شده است تا پخش شوند. مگر شوخی است. اصلاً کل هزینهای که برای تمام عوامل سازنده خندوانه شده قطرهای در کنار دریایی است که هزینه شده برای زیرساخت این برنامه که پخش شود و بعد به راحتی در اختیار شخصی قرار میدهیم و این یک شخص میآید و تصمیم میگیرد که برنامه پخش بشود یا نشود. ما داریم تیمهایی را پیدا میکنیم که مدعی نباشند که صاحب کار هستند. چرخ دندهای باشند در خدمت این اتفاق بزرگ.
یعنی خودشان متوجه جایگاهشان در تولید این اثر باشند.
بله، دقیقاً همین است. ممکن است یکسال بعد یا دو سال بعد عوض شد کس دیگری آمد. کل آن دانش باید انتقال پیدا کند. آن دانش ارزشمند است نه صرفاً او. باید طوری باشد که تکتک قسمتهای سریال اگر برای کارگردانش اتفاقی افتاد و نخواست کار کند و خسته شد را بشود ادامه داد. این دو، سه تا کار نمونه است. ما کار زیاد کردهایم. فیلم سینمایی داریم تولید میکنیم، در ساخت انیمیشن داریم مشارکت میکنیم و همچنین در حوزه تلویزیون هم فعالیت داریم. ما میگوییم مکلف به وظیفه هستیم. تکلیف الزاماً ممکن است به نتیجه نرسد. این رؤیاپردازی که من گفتم ممکن است دو سال دیگر به هر دلیلی من نباشم باید ادامه پیدا کند. نکته دیگر درباره فعالیتهای ما موضوع رئلیتی شو است که داریم سعی میکنیم دانشش را پیدا کنیم. کتابهای مهمش را گرفتیم و میخواهیم ترجمه کنیم که بتوانیم در مورد این برنامه تلویزیونی این ژانر که یکی از ابزارهای جدی اثرگذاری در عرصه رسانه است در تمام دنیا، حداقل متدش درست شود. ما اسمش را درست به کار نمیبریم. ما میگوییم مستند مسابقه. تعداد زیادی رئلیتی شو میتوانم برایتان مثال بزنم که اصلاً مسابقه نیستند. چرا میگوییم مسابقه؟
تازه الان من میبینیم که در کدام کارها اشتباه داشتهام. باید تجربه شود. اصلاً صداوسیما یک مشکل دارد که نمیتواند رئلیتی شو بسازد. این ژانر را نمیشناسد. شما وقتی میروی کارت از دقیقه فلان ایکس تومان میشود میگوید این باید نمایشی باشد. «اوج» مجبور میشود پول دهد چند تا کار ساخته شود. یکی مثل خانه ما و یکی مثل فرمانده، میشود نقد کرد، اما زمانی این اثرگذار میشود که ما دانش این را احصا کنیم و به دست آوریم.
اینکه عامهپسند شود خیلی مهم است و یک ظرافتهایی دارد.
بله، اینها همه اصول دارد. تلویزیون ادبیات دارد. من نمیتوانم مثل گوگل ترنسلیت با شما فارسی حرف بزنم. کلماتش را شاید شما بفهمید، اما کلش را نمیفهمید. این فایده ندارد، گرامر را باید رعایت کنم. اگر فقط کلمه بلد باشم که مدام کلمه پشت هم به کار ببرم که به درد نمیخورد. اینکه این ادبیات را بتوانیم احصاء کنیم مهم است چه در حوزه تولید صنعتی انیمیشن چه درحوزه زیرساختهایی که این هنر و این اتفاق را به صنعت تبدیل کند چه در تلویزیون و چه در حوزه هنری کارهایی است که ما دغدغه داریم و در این دو سال سعی کردیم انجام دهیم. وظیفه ماست و پولش را میگیریم و... تمام تلاش ما این است که هنرمندان و شرکتها وقتی میخواهند کاری انجام دهند نیایند دنبال حمایت بیایند دنبال سرمایهگذار.