کد خبر: 931995
تاریخ انتشار: ۰۱ آبان ۱۳۹۷ - ۱۲:۳۷
«شهیدآیت الله سید مصطفی خمینی درعرصه اخلاق و سیاست» درگفت وشنود با حجت الاسلام والمسلمین سید محمود دعایی
امروز پنجاه ويكمين سالروز شهادت فرزند بزرگ ونام آور امام، شهيد آيت الله سيد مصطفي خميني است.به همين مناسبت، گفت وشنودي از حجت الاسلام والمسلمين سید محمود دعایی كه طي آن خصال سياسي واخلاقي آن بزرگوار را برشمرده است را به شما تقديم مي داريم.اميد آنكه مقبول افتد.

سرویس تاریخ جوان آنلاین: امروز پنجاه ويكمين سالروز شهادت فرزند بزرگ ونام آور امام، شهيد آيت الله سيد مصطفي خميني است.به همين مناسبت، گفت وشنودي از حجت الاسلام والمسلمين سید محمود دعایی كه طي آن خصال سياسي واخلاقي آن بزرگوار را برشمرده است را به شما تقديم مي داريم.اميد آنكه مقبول افتد.

شما از چه دوره‌ای و چگونه و با شهید آیت الله سید حاج‌آقا مصطفی خمینی آشنا شدید؟

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده در سال 1342 برای تحصیل به قم رفتم که حادثه 15 خرداد پیش آمد. امام را بازداشت کرده بودند و حاج‌آقا مصطفی تشکیلات ایشان را اداره می‌کرد. من به بیت امام رفتم و ایشان با روی گشاده از من و کرمانی‌های مقیم قم-که همراه با من آمده بودند-استقبال کرد. ایشان به‌قدری مهربان بود و روی گشاده‌ای داشت که از همان برخورد اول مهرش به دلم نشست. از آن پس به مناسبت‌های مختلف به بیت امام می‌رفتم و با ایشان ارتباط داشتم، اما ارتباط کاری و تشکیلاتی من با حاج‌آقا مصطفی از وقتی پیش آمد که تصمیم گرفتم از ایران به عراق مهاجرت کنم. حاج‌آقا مصطفی مرا راهنمایی کرد که در نجف چگونه نیروهای انقلابی را جمع و از امکانات و استعدادهای آنان در جهت مبارزه با رژیم شاه استفاده کنم. به این ترتیب ارتباط ما شکل جدی‌تر و رسمی‌تری به خود گرفت. ایشان دوست بسیار صمیمی و با محبتی بود و با هر کسی که سر و کار داشت، خاطراتش از یاد او نمی‌رود.

امام از ایشان به عنوان امید آینده اسلام نام می‌بردند. تحلیل شما از این تعبیر چیست؟

حقیقتاً وجود حاج‌آقا مصطفی ذخیره بزرگی برای اسلام بود و در روزهایی که اسلام بیش از هر زمان دیگری به عناصر علمی با تقوا، مبارزه و با هوش نیاز داشت، می‌توانست بسیار مفید باشد. به همین دلیل فقدان ایشان صدمه عظیمی به مبارزات زد و در واقع امام بازوی توانای خود را از دست دادند. با این همه امام از این فقدان به عنوان «الطاف خفیه الهی» یاد کردند. واقعیت هم این است که در آن برهه به خاطر فشار شدید حکومت، سیطره همه جانبه ساواک، تعقیب و دستگیری و شکنجه مبارزان و مخصوصاً تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق که ناگهان عده زیادی از جوانان متدین را ناامید و دلسرد کرد، شهادت مظلومانه حاج‌آقا مصطفی و نیز درگذشت دکتر شریعتی ناگهان آتش زیر خاکستر را شعله‌ور کرد و سرآغاز حرکتی شد که دیگر خاموشی نگرفت و نهایتاً منجر به پیروزی انقلاب شد. فقدان حاج‌آقا مصطفی ویژگی‌های عرفانی و معنوی امام را برجسته‌تر کرد. صبر حیرت‌انگیز ایشان در از دست دادن حاج‌آقا مصطفی که امام علاقه فوق‌العاده شدیدی به ایشان داشت، سرمشق بی‌بدیلی برای کسانی بود که عزیزان خود را در راه مبارزه با رژیم شاه از دست داده بودند و اینک می‌دیدند رهبرشان در برابر اراده خداوند کاملاً خاضع و تسلیم است.

امام هرگاه که از حاج‌آقا مصطفی یاد می‌کردند، آه عمیقی می‌کشیدند، اما هرگز ندیدم در فقدان او قطره اشکی بریزند و دل دشمنان را حتی برای لحظه‌ای شاد کنند. دشمن یکی دو تا از مهره‌هایش را خیلی دقیق و حساب شده چیده بود که واکنش‌های امام را در این حادثه گزارش بدهند.

شما آنها را می‌شناختید؟

بله. یکی از آنها مطمئن‌ترین مهره‌های رژیم بود و کینه جنون‌آمیزی به امام و حاج‌آقا مصطفی داشت. حضور او در لحظه‌ای که خبر شهادت حاج‌آقا مصطفی را به امام دادند بسیار معنادار و مانند نمک بر زخم امام بود. کاملاً مشخص بود که قرار است گزارش واکنش امام را به رژیم بدهد.

مأمور دوم هم که از چهره‌های سرسپرده رژیم بود هنگامی آمد که امام برای اولین بار سر قبر حاج‌آقا مصطفی حاضر شدند. همه اشک می‌ریختند و ضجه می‌زدند، اما امام کاملاً عادی رفتار کردند. ایشان آرام در کنار قبر آقا مصطفی نشستند، فاتحه‌ای خواندند و سپس بالای سر قبر مرحوم آیت‌الله کمپانی رفتند و از همه حضار خواستند که برای ایشان و بزرگان دیگری که در آنجا دفن شده بودند فاتحه بخوانند. رژیم شاه خیلی تمایل داشت شکستن و دردمندی امام را ببیند، اما در آنجا بود که فهمید هیچ مصیبتی قادر نیست عظمت این روح بزرگ را بشکند.

همواره به عنوان یک شخصیت مستقل و متفکر می‌نمود

چه ویژگی‌هایی در شخصیت حاج‌آقا مصطفی برای شما جذاب بودند؟

حاج‌آقا مصطفی با اینکه فرزند و شاگرد معلم و مرجع بزرگی چون امام بودند، همواره به عنوان یک شخصیت مستقل و متفکر، عقایدش را ابراز می‌کرد. هرگز سعی نکرد به دلیل آقازاده بودن برای خود امتیاز ویژه‌ای قائل شود. این کارش دو دلیل مهم هم داشت. یکی اینکه کلاً شخصیت تبعی نداشت و دوم اینکه دلش نمی‌خواست امام متهم به تبعیت شوند. خود امام هم این را نمی‌پسندیدند. صاحب بینش و منشی علمی و سیاسی روشن و مستقل بود و از اینکه به او به عنوان آقازاده احترام بگذارند متنفر بود. جایگاه و موقعیت بلند پدر را کاملاً می‌شناخت و در تثبیت و تقویت آن از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد و در عین حال خود صاحب شخصیتی اصیل و انسانی خودساخته و نمونه بود. هرگز اجازه نداد مسائل خانوادگی و عاطفی در کارهای سیاسی و اجتماعی او داخل شود. خود امام هم از همان ابتدا تلاش کرده بودند فرزندانشان تافته جدا بافته نباشند و به خاطر پشتکار و لیاقت خود به جایی برسند.

ظاهراً ایشان بزرگ‌ترین مستشکل درس امام هم بود...

همین‌طور است. حاج‌آقا مصطفی یک مجتهد مسلم بود، با این همه در محضر درس پدر مثل یک شاگرد متواضع و تشنه کسب دانش و معرفت حضور پیدا می‌کرد و زیاد هم سئوال می‌پرسید. برجستگی علمی ایشان به‌قدری مشهور بود که گاهی خود امام هم به‌رغم خودداری از پذیرش نقطه نظرات فرزند مجبور به تصدیق آرای حاج‌آقا مصطفی می‌شدند.حاج‌آقا مصطفی امکانات مالی فراوانی را در اختیار داشت و به عنوان یک مجتهد می‌توانست در وجوهات مالی و شرعی تصرف کند، ولی این کار را نمی‌کرد و زندگیش در حد یک طلبه عادی بود. در تمام مدت در عراق در خانه‌ای اجاره‌ای یا در منزل پدر زندگی کرد. زندگی فوق‌العاده ساده‌ای داشت و لذا هرگز نتوانستند او را با زر و زیور دنیا یا مقام و منصب بفریبند.

فوق‌العاده فروتن و باگذشت بود و خیلی راحت از رنجش دیگران می‌گذشت. بسیار پایبند احکام و مسائل مختلف اسلامی بود. اهل تهجد و زیارت‌های مخصوص ائمه اطهار(ع) در اعتاب مقدسه و به‌کلی عاری از آفت غیبت بود. در طول پانزده سالی که در نجف بود حتی یک روز هم زیارت عاشورای ایشان ترک نشد، آن هم زیارت عاشورای مفصل و نه مختصر.

جایگاه علمی ایشان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

در نجف ایشان وارد هر مجمع علمی که می‌شد کسانی که مدعی مدارج علمی بودند دست و پای خود را جمع می‌کردند و از بحث با ایشان خودداری می‌کردند. حتی کسانی هم که از حاج‌آقا مصطفی کینه به دل داشتند، از علم و حضور ایشان استفاده می‌کردند. همین قدرت علمی حاج‌آقا مصطفی یکی از عواملی بود که دشمن نتواند امام را در نجف منزوی کند و تحت‌الشعاع مراجع و علمای دیگر قرار دهد. حاج‌آقا مصطفی در مواجهه با گروه‌ها و عناصر مختلف روحانی در نجف تحمل و سعه صدر بالایی داشت و لذا همه دوست داشتند از راهنمایی‌های ارزشمند او استفاده کنند.

حضرتعالی از معدود افرادی هستید که کاملاً در جریان شهادت حاج‌آقا مصطفی قرار داشتید. از آن ماجرا خاطراتتان را نقل بفرمایید.

آن روز صبح زود، هنوز آفتاب سر نزده بود که برای خرید نان از خانه بیرون رفتم و داشتم برمی‌گشتم که دیدم خدمتکار منزل حاج‌آقا مصطفی در حالی که توی سر خودش می‌زد، پا برهنه به طرف خانه ما می‌دوید و می‌گفت، «آقا! خاک بر سرم شد! بدو!» من وحشت کردم. نان را به دست کسی دادم که به خانه ببرد و همراه او به خانه حاج‌آقا مصطفی رفتم و دیدم روی سجاده به پشت دراز کشیده است. خیلی تلاش کردم با بیمارستان نجف تماس بگیرم، ولی موفق نشدم. به‌ناچار به بیمارستان رفتم و از آنها درخواست آمبولانس کردم. طلبه‌ای در آنجا بود. گفتم می‌روی و فقط به حاج احمد آقا می‌گویی که سریع خودش را به منزل اخوی برساند.

به هر حال سرانجام همراه با احمد آقا، حاج‌آقا مصطفی را در یک تاکسی نشاندیم و به بیمارستان رساندیم، ولی از معاینات کاملاً مشخص بود که ایشان مدتی قبل از دنیا رفته است.

آیا نشانه‌ای دال بر شهید کردن ایشان یافتید؟

اولاً روی پوست ایشان علائمی بود که نشان می‌داد مرگ طبیعی نیست و در اثر مسمومیت پیش آمده است. در بیرون از بیمارستان که حاج‌آقا مصطفی را بردیم، یک ماشین نمره تهران ایستاده بود که به محض شنیدن خبر فوت حاج‌آقا مصطفی به طرف بغداد حرکت کرد. یک فرد وابسته به دربار هم که بارها به حاج‌آقا مصطفی اهانت کرده بود، سعی کرد خود را به امام برساند و واکنش اولیه ایشان را در قبال شنیدن رحلت فرزند ببیند و گزارش کند.

واکنش حاج احمد آقا چه بود؟

بنده خدا کاملاً گیج شده بود و نمی‌دانست چطور باید این خبر را به امام بدهد. خودش می‌گفت وقتی به خانه رسید و امام متوجه ورودش شدند، فریاد زدند، «احمد! از مصطفی چه خبر؟» حاج‌ احمد آقا گفته بود هیچی. امام دو باره پرسیده بودند و احمد آقا حرفی نزد، اما دفعه سوم دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به گریه افتاده بود. امام فقط گفته بودند: «و لا حول و لا قوه الا بالله. انا لله و انا الیه راجعون.» همه از این بیم داشتند که این خبر باعث ناراحتی قلبی امام شود، اما واکنش عجیب و درس‌آموز امام به همه ما فهماند که باید در مصائب شدید چگونه رفتار کنیم تا دشمن شاد نشود. امام به‌قدری به راهشان اعتقاد داشتند که هیچ حادثه‌ای نمی‌توانست مانع حرکت ایشان شود. این کلام امام حقیقتاً حیرت‌انگیز بود و هر چه زمان گذشت، درستی آن بیشتر اثبات شد که خداوند الطاف خفیه‌ای دارد و الطاف جلیه‌ای و چه بسا این اتفاق از الطاف خفیه او بود که ما متوجه نمی‌شویم.

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.     

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار