کد خبر: 930612
تاریخ انتشار: ۲۰ مهر ۱۳۹۷ - ۲۲:۴۴
سجاد مرادی کلارده
روابط امريكا و اروپا بعد از روي كار آمدن ترامپ در سمت رياست جمهوري امريكا دچار بي‌ثباتي شده است به گونه‌اي كه سران برخي كشورهاي اروپايي از قبيل آلمان و فرانسه كه از مهم‌ترين شركاي امريكا هستند، نسبت به افول روابط هشدار داده‌اند. امريكا و اروپا در سال‌هاي پس از جنگ جهاني دوم به اين سو همواره در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، امنيتي و... مهم‌ترين شركاي راهبردي يكديگر بوده‌اند. به رغم اين در بررسي و ريشه‌يابي شكاف‌هاي طرفين مي‌توان به نكاتي اشاره كرد.
امريكاي ترامپ نماينده سرمايه‌داري سنتي و اروپا نماينده سرمايه‌داري جديد است. سرمايه‌داري اروپايي بيشتر سرمايه‌داري اجتماعي است و بيشتر روي جنبه‌هاي سوسياليستي و دولت رفاه تأكيد دارد و بر توسعه علوم و فناوري و انرژي‌هاي نو و شركت‌هاي كوچك و متوسط بنا نهاده شده است در حالي كه سرمايه‌داري امريكا بيشتر از نوع سنتي با تأكيد بر شركت‌هاي بزرگ انحصارگر و افزايش سود و انرژي‌هاي فسيلي تجديدناپذير است. به رغم اينكه اين شكاف‌ها بين امريكا و اروپا به صورت پيشيني وجود داشته، اما در حال حاضر با حضور ترامپ در سمت رئيس‌جمهور امريكا كه خود نماينده سرمايه‌داري سنتي است، رو به تشديد نهاده است.
در اين چارچوب اين شكاف بيش از هر چيز در سطح ساختاري و مربوط به ايجاد چالش براي سرمايه‌داري ليبرالي است كه امريكا و اروپا نيز دو قطب اصلي اين ساختار را تشكيل مي‌دهند. روي كار آمدن ترامپ در امريكا را هم مي‌توان يك تغيير «در گفتماني» و هم «از گفتماني» در نظام سرمايه‌داري ليبرالي به حساب آورد. اين مسئله آنجايي تغيير در گفتماني محسوب مي‌شود كه ترامپ بر مبناي شعارهاي انتخاباتي و نيز سند جديد امنيت ملي امريكا، راهبرد «امريكا نخست» را دنبال مي‌كند. هدف اصلي سياست‌هاي ترامپ بازگشت قدرت از دست رفته امريكا است. از نظر ترامپ راهبرد موازنه در مقابل رقيب بر مبناي حمايت از متحدين در مناطق مختلف خاصيت خود را از دست داده و اين متحدين باري بر دوش ايالات متحده هستند. ايالات متحده به جاي تقسيم قدرت خود و سود حاصل از آن با متحدين، بايد تمامي سودهاي حاصل از يك هدف را از آن خود سازد. در واقع از نظر ترامپ در برهه كنوني اين امريكا نيست كه به متحدين منطقه‌اي نياز دارد بلكه اين متحدين هستند كه براي حفظ خود از امريكا بهره مي‌برند در حالي كه ‌بايد هزينه‌هاي حمايت امريكا را بپردازند.
در طرف ديگر، اين مسئله همچنين از آنجا تغيير «از گفتماني» محسوب مي‌شود كه ترامپ سعي مي‌كند بر خلاف قواعد تجارت آزاد مورد وثوق اقتصاد ليبرالي، رويكردهاي حمايتي اقتصادي را در پيش بگيرد. اينجا است كه انجام اين تغيير و تحولات از سوي ترامپ از نگاه اروپا و در رأس آن آلمان و فرانسه قابل قبول نيست. از نگاه اين كشورها ترامپ قواعد بازي اقتصاد جهاني را بر هم زده و به دنبال گسترش نوعي از اقتصاد ملي امريكايي به جاي آن است. از طرفي نيز رفتارهاي ترامپ در عرصه بين‌المللي كه با خروج از معاهدات بين‌المللي مانند برجام و توافق آب و هوايي پاريس همراه بوده، ثبات كشورهاي سرمايه‌داري صنعتي و قدرت‌هاي مالي اروپايي را تهديد مي‌كند. به همين دليل است كه مقا‌م‌هاي اروپايي از جمله وزير امور خارجه آلمان اعلام كرد كه اروپا به دنبال ايجاد شبكه مالي مستقل به جاي سوئيفت است يا وزير دارايي فرانسه با مشاهده خروج امريكا از برجام اظهار كرد كه از فرصت اختلافات امريكا و اروپا بر سر ايران مي‌توان براي پايه‌گذاري يك نظام مالي مستقل اروپايي بهره برد.
شكاف‌هاي بين سران اروپا با دولت امريكا در اين دوره از طرفي به يكجانبه‌گرايي ترامپ مربوط است، در حالي كه اوباما در قالب يك سياست خارجي اجماع‌ساز و تأكيد بر اشتراكات منافع در موضوعات مختلف، سياست‌هاي كشورهاي دست اول اروپايي نظير انگليس، فرانسه و آلمان را هم‌راستا با راهبردهاي امريكا قرار مي‌داد، ترامپ با انتخاب راهبرد «همه يا هيچ» معتقد است امريكا براي برتري و بازيابي هژموني خويش بايد در زمينه‌هاي مختلف فارغ از سود و زيان بازيگران ديگر حتي متحدينش عمل كند. به عبارتي، سياست‌هاي ترامپ نوعي عارضه است كه بر روابط اروپا و امريكا سايه افكنده است. اين عارضه بيش از هر چيز اروپا را به سمت اتخاذ رويكردهاي مستقل از امريكا سوق مي‌دهد. به ويژه اينكه بحران‌هايي مانند رفتار امريكا در قبال ايران و عهدشكني در موضوع هسته‌اي راه را براي اين موضوع باز كرده است.
از طرف ديگر نيز مشاهده مي‌شود كه تكميل‌كننده‌‌هاي منافع و اولويت‌هاي امريكاي ترامپ با اروپا در مسائل بين‌المللي كاهش يافته است. امريكاي اوباما همگام با اروپا سعي در كنترل نفوذ روسيه در قاره سبز به ويژه از طريق ناكارآمد ساختن اهرم انرژي مسكو داشت در حالي كه ترامپ در قالب سياست‌هاي حمايتي، امريكا را وارد يك جنگ تجاري با چين کرده و با محوريت منطقه آسيا- پاسيفيك در مقابل رفتار روسيه در حوزه‌هاي اروپا و خاورميانه نرمش قابل توجهي نشان مي‌دهد. به علاوه شكاف ترامپ و كشورهاي اروپايي در شرايطي است كه انگلستان به عنوان مهم‌ترين متحد اروپايي امريكا در صدد خروج از اتحاديه اروپاست. به نظر مي‌رسد اين مسئله هم مي‌تواند استقلال عمل بيشتر اروپا به ويژه در موضوعات مربوط به سياست خارجي اين اتحاديه را به همراه داشته باشد و هم توان اثرگذاري امريكا در تصميمات اتحاديه را كاهش مي‌دهد.
در مجموع در يك موضع انتقادي به نظر مي‌رسد كه بازگشت امريكا به اقتدار پيشين كه ترامپ به دنبال آن است نه از راه جدايي و دوري از اجتماع بين‌المللي دولت‌ها بلكه از راه اتفاق بيشتر با نهادهاي بين‌المللي حاصل مي‌شود. چنانچه امانوئل والرشتاين نظريه‌پرداز برجسته نظام جهاني اشاره دارد؛ نه ترامپ و نه هيچ رئيس‌جمهور ديگر امريكا قادر نيستند كار چنداني براي آنچه وي «افول پيش‌رونده قدرت هژمونيك سابق امريكا» مي‌نامد، انجام دهند. بلكه بر عكس به نظر مي‌رسد اين رويكرد تهاجمي ترامپ در قالب تعميق شكاف بين اروپا و امريكا و يكجانبه‌گرايي نوين كه توأم با روي گرداني از نهادها و تعهدات بين‌المللي است بيش از هر چيز نوعي نوانزواگرايي را تقويت مي‌كند كه معتقد است الزامات ناشي از اقتصاد نوليبرال مانند وابستگي متقابل با افزايش تعهدات اقتصادي، سياسي و نظامي امريكا منافع حياتي اين كشور را با خطر مواجه مي‌سازد و اين در واقع فرصتي را براي گريز در اختيار اروپا قرار مي‌دهد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار