گردش مالي فوتبال ايران آنقدر نجومي است که با مديريت و برنامهريزي حرفهاي ميتوان تمامي مشکلات از جمله کمبودهاي زيرساختي اين رشته پرهزينه را حل کرد. اصل ماجرا اما اينجاست که در مستطيل سبز ما خبري از مديريت نيست. اوج برنامهريزي آقايان در بالا بردن ارقام قراردادها، بزرگ کردن بازيکنان کوچک، مصاحبههاي تکراري با رسانهها و فعاليت دائمي در شبکههاي اجتماعي خلاصه ميشود!
بارها از چالشهاي دائمي فوتبال انتقاد شده به اين اميد که شايد مسئولي به اين انتقادها توجه کند و در جهت برطرف کردن آنها قدمي بردارد، اما به خاطر سوءمديريتهاي دنبالهدار اين رشته، انتقادها تأثيري در عملکرد مديران نداشته و آنها ترجيح دادهاند طبق روال گذشته فقط و فقط به فکر حفظ جايگاهشان باشد.
دستمزدهاي سر به فلک کشيده اکثر بازيکنان و مربيان فوتبال و بيحساب و کتاب بودن دخل و خرج باشگاهها در حالي امان فوتبال را بريده که هنوز حسرت داشتن يک زمين تمرين با چمن مطلوب به دل همه مانده است. جاي تأسف دارد که همه ادعاي حرفهاي شدن دارند، ولي کماکان تيمهاي ملي محل ثابتي براي تمرين ندارند و در نهايت هم بايد در زمينهاي نامطلوب به ميدان بروند. اين در حالي است که کشورهاي همسايه زمينهايي در حد و اندازههاي استانداردهاي بينالمللي دارند.
بيتوجهي به زيرساختها و توسعه امکانات سختافزاري به امروز و ديروز خلاصه نميشود؛ نتيجهگرايي حرف اول و آخر را ميزند و بس. مديران چه در فدراسيون و چه در باشگاهها براي موفق نشان دادن کارنامه مديريتيشان هر کاري ميکنند، الا برنامهريزي و آيندهنگري. متأسفانه بالا بردن بيحساب و کتاب دستمزدها، جذب بازيکنان اسم و رسمدار و به خدمت گرفتن بازيکنان بيکيفيت خارجي ملاک موفقيت مديران باشگاهها محسوب ميشود. در فدراسيون هم تعداد دفعات صعود به جام جهاني، سفرهاي خارجي و حضور مداوم در اخبار رسانهها از فاکتورهاي موفقيت به حساب میآید، در صورتي که با يک برنامهريزي ساده و تخصيص اندکي از بودجه هنگفت فوتبال به تأمين و تعمير زيرساختها ميتوان کارهاي بزرگي انجام داد.
معمولا ًدر چنين مواردي دستاندرکاران مسئول با مطرح کردن بهانههاي هميشگي سعي در بيگناه جلوه دادن خود دارند و در انداختن تقصيرات به گردن نفرات قبلي ميکوشند تا از انجام مسئوليت شانه خالي کنند، اما از آنجا که گردش مالي فوتبال ايران چندين برابر کل ورزش کشورمان است، يک بهانه از بهانههاي هميشگي آقايان کم ميشود. از طرفي نزديک به دو دهه از به اصطلاح حرفهاي شدن اين رشته در ايران ميگذرد. پس آقايان زمان کافي هم در اختيار داشتهاند. تنها موردي که هرگز اشارهاي به آن نميکنند و اتفاقاً تأثير مستقيمي هم در عقبماندگيهاي سختافزاري فوتبال ايران دارد، سوءمديريت است و بس. چرا بايد تيم اميد در زميني شبيه به زمين خاکيهاي قديمي تمرين کند، چرا بايد هنوز رؤياي داشتن يک کمپ تمريني استاندارد را داشته باشيم و تيمهاي باشگاهي به اين بهانه با خارج کردن ارز سر از کشورهاي همسايه درآورند؟ در چنين شرايطي هنوز هم وعده گرفتن ميزبانيهاي بزرگ از گوشه و کنار شنيده ميشود! موفقيت در فوتبال فقط به خرج کردن و هزينههاي هنگفت ختم نميشود. اين مديريت است که ميتواند اين رشته پرطرفدار و پرهياهو را به سرمنزل مقصود برساند، حلقه گمشدهاي که اثري از آن در فوتبال ما ديده نميشود. در صورت صعود پرسپوليس به فينال ليگ قهرمانان آسيا، ورزشگاه آزادي ميزبان بازي بزرگي خواهد بود، آن هم در شرايطي که ناظران ايافسي ايرادات زيادي از وضعيت فعلي اين ورزشگاه گرفتهاند. با اين وضعيت بايد فاتحه ساير ورزشگاهها را خواند.