تا حالا فکر کردهاید میشود کمتر داشت و بیشتر خوشحال بود؟ بعضی افراد معنای زندگی را در معنویات و امور مذهبی میجویند و برخی دیگر در رسیدن به اهداف کاری و شغلی و غیره. یافتن رسالت شخصی و زندگی، چیزی فراتر از مسئله لذت زندگی و شادی است، اما فکر کردن به آن و دانستن اینکه شما به دلیل محکم و مهمی روی این کره خاکی قرار گرفتهاید، به افزایش شادی و لذت بردن از زندگی کمک میکند.
شاید لذت زندگی در شادیها و دلخوشیهای ساده باشد، اما وقتی قرار است تصمیم بگیریم و دقیقاً مشخص کنیم که لذت زندگی ما در ازای چه کارهایی بهدست میآید، کمی سختگیرتر خواهیم شد. در این قبیل موارد بسیاری از ما فکر میکنیم لذت زندگی چیزی مهمتر و دستنیافتنیتر از این لذتهای ساده است. بیشتر ما لذت زندگی را در چیزی میبینیم که تمام روح و قلبمان را تسخیر میکند.
خوشبختیتان را به تعویق نیندازید
افراد بسیاری باور دارند که خوشبختی در زندگی به عوامل خارجی مثل پول، کار، شهرت، سلامتی و از این قبیل وابسته است، ولی در واقعیت، این طرز فکر بسیار نابالغانه و خیالپردازانه است. اگر شما نتوانید در وضعیت کنونیتان شاد باشید، حتی اگر به تمام اهداف و آرزوهایتان هم که برسید باز شاد نخواهید بود. دلیل آن این است که وقتی به اهدافتان میرسید، دیگر به «همیشه ناراحت و ناراضی بودن» عادت کردهاید. خوشبختی شما ارتباطی به ثروت و سلامتیتان ندارد. همینطور به عنوان و شهرتتان. هیچ دستاوردی در جهان نمیتواند برای شما شادی و خوشبختی جاودانه به ارمغان بیاورد و تنها فرد در جهان که میتواند شما را از خوشبختی که لایق آن هستید محروم کند، کسی نیست جز خودتان. درواقع همه چیز به خودتان بستگی دارد. اگر واقعاً میخواهید شاد باشید، پس دست از به تعویق انداختن آن بردارید. از هر لحظه با همه چیزهایی که دارید لذت ببرید. بالاخره همه چیزهایی در زندگیشان دارند که بخواهند به خاطر آن خوشحال باشند. سعی کنید به جای شمردن خارهای زندگی، گلهای آن را بشمارید.
آگاهانه دست به انتخاب بزنید
آگاهانه زندگی کردن خیلی لذتبخش و شادیآفرین است. صادقانه بگویم، من قبلاً با آگاهی کافی زندگی نمیکردم و ناخودآگاه و ناخواسته شبیه اکثریت مردم شده بودم. علتش هم این بود که خوشبختی در زندگی را در کسب رتبه برتر در تحصیلات، شغل خوب و درآمد بالا، داشتن خانه پر از خرت و پرت و اتومبیل میدیدم.
خوشبختانه، بالاخره یک روز متوجه شدم در حال تبدیل شدن به میلیاردها نفری هستم که روی کره زمین زندگی میکنند و قرار نیست حرف تازهای برای گفتن داشته باشم و متفاوت و به سبک خودم زندگی کنم. پس دست به کار شدم تا این آدم کوتهفکر را متحول و آگاه کنم. من آگاهی را «قدرت بالا در انتخاب» میدانم. اینکه قبل از هر کاری، از خودم بپرسم چه چیز را باید انتخاب کنم و چه چیز را باید حذف کنم؟ پس این آگاهی و تحول را از خانه خودم شروع کردم. به اسباب و اثاثیهای که محاصرهام کرده بودند نگاه کردم و از خودم پرسیدم کدام ضروری است و باید نگهشان دارم و کدام یک را باید دور بریزم؟
من به این حقیقت باور دارم که فقط درصد بسیار کمی از مردم هستند که تاثیرگذار زندگی میکنند و بقیه که اکثریت هستند، فقط از طرز زندگی آنها پیروی میکنند. پس تصمیم گرفتم از فکر اینکه هر چه بیشتر داشته باشم، خوشبختتر و شادتر هستم، بیرون بیایم و لذت را در کمتر داشتن جستوجو کنم و جزو اکثریت نباشم.
اینکه من لذت را در کمتر داشتن میدانم یعنی دارم از سبکی پیروی میکنم که به آن سادهزیستی میگویند.
این سبک میتواند در همه زمینههای زندگی ما وارد شود. مثلاً آگاهانهتر خرید و مصرف میکنم و اشراف کامل دارم که چه میخرم و برای چه میخرم؟
انتخاب و داشتن یک زندگی ساده، باعث شد تا به جای داشتن دوستان زیاد، دوستان کمتر، اما از بهترینها داشته باشم. کسانی که اگر هم اراده کنم نمیتوانم تا پایان عمر نامشان را از ذهنم پاک کنم.
تمام زیباییهای شهر متعلق به شماست
گاهی لازم است برای فرار از تکرارها و معنی بخشیدن به زندگی، به کمتر داشتن و سادگی پناه برد. مثلاً اگر روزی از من سؤال کنند که اگر قرار باشد از فردا داخل چادر زندگی کنم و مجبور به انتخابی محدود از بین داراییهایم باشم، کدام یک از داشتههایم را همراه با خود میبرم و از کدامشان چشمپوشی میکنم؟ اگر من برای این سؤال جواب داشته باشم نشان میدهد که معنی زندگی را درک کردهام، چون داشتههایی دارم که همیشه و همه جا میتوانم آنها را با خود ببرم و به وجودشان افتخار کنم. سادهزیستی باعث میشود به جای اینکه در فکر به تملک درآوردن میزان بیشتری از چیزهای به درد نخور باشیم و از این طریق احساس رضایت و خوشبختی کنیم، شأن خود را بالاتر دانسته و به قول استیوجابز همیشه مجبور نباشیم که از رودخانه عبور کنیم تا به جایی برسیم. گاهی باید به سطحی برسیم که آن طرف رودخانه به سمت ما بیاید. من برای قدم زدن در یک محیط زیبا لازم نیست حتماً یک خانه ۲ هزارمتری را به تملک خود درآورم. فقط کافی است به پارک سرکوچه بروم و از پیادهروی در آن لذت ببرم و همه عمر در حسرت نداشتههای بیارزش زندگی نکنم، چراکه همه بوستانها و فضای سبز شهر مال من است و میتوانم در آن قدم بزنم و بدوم. در واقع تمام زیباییها و امکانات شهر و کشور متعلق به من است.
زندگی همین لحظه است
خوشبختی حسی است که از درون شما سرچشمه میگیرد و چندان به عوامل بیرونی بستگی ندارد و همه انسانها شایسته این هستند که زندگیای شاد داشته باشند. بخش ناراحتکننده ماجرا این است که هیچ وقت هنر شاد زیستن را به ما یاد ندادهاند. این هنر بسیار ساده است: از لحظه لحظه زندگیتان در همان زمان لذت ببرید. خوب یا بد بودن آن لحظات را قضاوت نکنید، فقط از آنها لذت ببرید. قدردان نعمتها و داشتههایتان باشید. مثبتها و خوبیهای زندگیتان را با دیگران قسمت کنید و نگرشی مثبت به زندگی داشته باشید. اگر نتوانید از همان لحظهای که در آن هستید لذت ببرید مطمئناً از لحظه بعدی هم نخواهید توانست زیرا همین لحظه است که وضعیت شما را در لحظه بعد تعیین میکند. بنابراین اگر میخواهید در آینده نزدیک شاد باشید، باید در همین لحظه هم شاد باشید. علاوه بر این، لذت بردن از زندگی خودش یک هنر است. بیشتر آدمها نمیدانند چطور لحظاتشان را خاطرهانگیز کنند. آنها در این توهم زندگی میکنند که اگر خانه و ماشین خوب و یک عالم پول داشته باشند آن وقت میتوانند بنشینند و از زندگی لوکسشان لذت ببرند. زندگیشان به همین ترتیب میگذرد و بعد یک روز میمیرند بدون اینکه بفهمند شاد بودن چه طعم و لذتی داشته است. یادتان باشد هر که هستید، هر جا که هستید و موقعیتتان هرچقدر بد هم که باشد، باز هم میتوانید شاد باشید. اگر واقعاً بخواهید شاد باشید، شاد خواهید بود.
مشکل اینجاست که ما اکثر مواقع بیشتر روی به دست آوردن چیزها تمرکز میکنیم تا لذت بردن از لحظهها. به جای تمرکز صرف بر رسیدن به اهدافتان، روی لذت بردن از لحظات زندگیتان متمرکز شوید. به نظرتان کار سختی است؟ شاید… ولی اگر بتوانید این کار را بکنید، هر کجا که بروید برایتان بهشت است. امتحان کنید.
برگرفته از سایت: quora. com