سرویس فرهنگی جوان آنلاین - محسن محمدی: اینکه یک فیلم دفاع مقدسی اکران شده؛ اینکه کارگردان به نسبت جوان و البته خلاقی به این ژانر ورود کرده؛ اینکه به نوعی انحصار در این حوزه شکسته شده؛ اینکه دیگر مخاطب نباید چشم به راه بماند تا مثلا ابراهیم حاتمی کیا یا نرگس آبیار همتی کنند و آستین بالا بزنند و فیلمی قابل اعتنا بسازند که ارزش دیدن داشته باشد؛ اینکه فیلمی به یک موضوع و به تعبیر درست تر، حماسه مغفول مانده در تاریخ جنگ تحمیلی پرداخته؛ اینکه یک اثر در حوزه دفاع مقدس با جلوه های ویژه فوق العاده دستکم در قیاس با استانداردهای سینمای ایران ساخته شده، اینکه در فیلم بهرام توکلی از کلیشه گرایی و شعارزدگی های مرسوم در آثار دفاع مقدسی کمترین نشان را می توان گرفت و اینکه «تنگه ابوقریب» حرف های تازه ای برای گفتن دارد، همه و همه را باید به فال نیک گرفت و از بابت آن مشعوف شد.
بهرام توکلی پس از سال ها فیلمسازی با تم اجتماعی و برخورداری از کارنامه قابل اعتنا در این حوزه، پای در میدان ساخت آثار دفاع مقدسی گذاشته و در اولین تجربه خود، در مجموع فیلم مقبولی را روانه پرده نقره ای کرده است. کاراکترهای «تنگه ابوقریب» به لحاظ شخصیتی چندان شباهتی به قهرمانان گذشته فیلم های دفاع مقدس ندارند و از آن نگاه حماسی کلیشه وار دیگر خبری نیست. قضا را ببین، بیش و کم همه شخصیت های فیلم توکلی که اتفاقا در خط مقدم از هیچ جانفشانی و ایثاری دریغ ندارند و بی ریا، جان خود را در طبق اخلاص گذاشته اند، جنگ را در وهله اول یک معضل می دانند تا فرصت. آنها نه پرگویی می کنند و نه کلی گویی. تمایز دیگر این شخصیت ها اشتیاق و امیدشان به زندگی است. بهرام توکلی در کنشی هوشمندانه و درست در روزهای آخر جنگ تحمیلی، آنجا که کاراکترهای فیلمش عزم سفر کرده اند تا به شهر و دیار خود برگردند، آنها را در آزمونی سخت قرار می دهد.
خلیل فلکه آب خانه اش را بسته و آمده با همرزمانش وداع آخرین را داشته باشد و در راه بازگشت، لوله را تعمیر کند و آب را مجدد به خانه اش بازگرداند (آب استعاره ای از جریان حیات)؛ مادر حسن چشم به راهش است؛ نامزد مجید در شوق وصال او و رزمنده آذری زبان دو گل سر صورتی رنگ خریده به سفارش دختر کوچکش. همه اینها نشانه هایی است از برای دوست داشتن زندگی. حماسه اما از آنجا آغاز می شود که این کاراکترها در حالی که می توانند و اختیار دارند که بروند، می مانند و با دست خالی لشکر زرهی دشمن را در تنگه ابوقریب زمین گیر می کنند تا مبادا اندیمشک سقوط کند که حکم دروازه خوزستان را دارد.
«تنگه ابوقریب» نه تنها خود را از این ملاحظات کلیشه وار می رهاند که حتی در سکانس های خط مقدم و به مدد جلوه های ویژه فوق العاده ای که از آن بهره می برد تعارف را کنار گذاشته و بخشی از واقعیت های تلخ جنگ را به تصویر می کشد. سبعیت و خشونت برهنه فیلم دقیقا به همین منظور است. «تنگه ابوقریب» محملی می شود برای نشان دادن توحش و بی رحمی جنگ، گیرم که گاهی در وادی افراط هم گرفتار شده باشد. علاوه بر جلوه های ویژه، حرکت هنرمندانه دوربین هم در انتقال حس جاری در فیلم به مخاطب بسیار موثر است. توکلی در مجموع توانسته بازی های به نسبت یکدست و قابل قبولی هم از بازیگران فیلمش بگیرد.
شاخصه و امتیاز دیگر فیلم، پرداخت به واقعه ای بکر و دست نخورده است که گویی مغفول مانده بوده در میان سوژه های بعضا تکراری و نخ نما شده آثار دفاع مقدس. واقعه ای که البته بار دراماتیک بالایی هم دارد و از یک حادثه جنگی صرف، فرسنگ ها فاصله می گیرد.
«تنگه ابوقریب» فیلم قهرمان پروری هم نیست؛ شخصیت ها تقریبا همه در یک راستا قرار می گیرند و هیچ کنش قهرمانانه غیرواقعی و بالیوودواری در آن از سوی کاراکترها دیده نمی شود. همه می جنگند؛ بسان انگشتان یک دست، اجزای یک مجموعه. در اثر بهرام توکلی خبری از شخصیت های کلیشه ای حاجی و سید هم نیست؛ همه فقط و فقط رزمنده هستند و اتفاقا شهادت رزمنده ای که شاید یکی دو جمله دیالوگ بیشتر ندارد هم از نگاه تیزبین دوربین حمید خضوعی ابیانه مغفول نمی ماند.
با همه این امتیازات ذکر شده، «تنگه ابوقریب» هم به مانند هر اثر نمایشی دیگری خالی از ایراد و کاستی نیست. این فیلم برخلاف آثار قبلی سازنده اش اصولا اثر قصه گویی نیست و قصه در آن جایگاه ممتازی ندارد. فیلم بیشتر به یک بازسازی باشکوه و البته هنرمندانه از واقعه تنگه ابوقریب می ماند. بیننده جز یکی دو اشاره کوچک، هیچ نشانه و کدی از پیشینه فردی و اجتماعی کاراکترهای فیلم دریافت نمی کند. همه چیز خلاصه شده است در کنش و واکنش های شخصیت ها در تنگه ابوقریب، در مقام یک موقعیت استراتژیک و سوق الجیشی.