تا به حال به طور جدی به ترسهای خود فکر کردهاید؟ یا اینکه شما هم از آن دسته افرادی هستید که میگویند ما از هیچ چیز نمیترسیم. بگذارید خیالتان را راحت کنم، شجاعترین انسانها هم میترسند. ترس هم مانند تمام حسهای دیگر مثل حس خوشحالی، ناراحتی، درد و... فقط یک حس است و باید با آن مثل تمام حسهای دیگر برخورد کرد. ترس در حقیقت احساس ناخوشایندی است که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد میشود. ترس یک احساس غریزی و ناخوشایند است که در مواقعی که انسان احساس خطر میکند فعال میشود. بنابراین ترس برای همه وجود دارد، اما ریشههای این ترسها در وجود هر فردی متفاوت است. پس با ترسهای خود مقابله و ریشههای آن را در وجود خود پیدا کنیم.
ترسهای زندگیمان را بشناسیم
همه افراد در زندگی از موقعیتهای خاصی ترس دارند و همیشه از وقوع اتفاقاتی میترسند. در واقع آنان از ترسشان میترسند! مثلاً همیشه از اینکه در خیابان یا تاکسی بیپول بمانند میترسند پس مدام کیف پول خود را چک میکنند تا مبادا آن را جا بگذارند. این افراد از تصویری که از برخورد راننده تاکسی در چنین مواقعی دارند و از نگاه و قضاوت مسافرهای داخل ماشین میترسند و این ترس برای آنها مثل یک کابوس است. یا مثلاً برخی افراد همیشه از اینکه شغل خود را از دست بدهند میترسند زیرا تصور میکنند هیچ کاری غیر از کار کنونی خود بلد نیستند انجام بدهند، پس از بیکار شدن خود میترسند یا وقتی یک کار جدید را میخواهند شروع کنند از شروع کردن آن میترسند. یا برخی هستند که از جانورهای موذی مثل سوسک و مارمولک میترسند. از بلندی و ارتفاع میترسند. از طلب کمک کردن میترسند و الی آخر. ترسهای بیشماری که در وجود هر فردی متفاوت است.
اما بهتر است فوبیاهای زندگی خود را بشناسیم و آگاهانه با آن مواجهه شویم، زیرا فراز و نشیبهای زندگی بالاخره یک روزی ما را در برابر این ترسها قرار میدهد و اگر با این ترسهای درونی خود کنار نیامده باشیم اصلاً مشخص نیست چه به روزگارمان میآید.
بترسیم ولی انجامش بدهیم
همه تصور میکنند وجود ترس به دلیل خطر یک عامل خارجی است در حالیکه علت عمده ترسها در درون ما و در تصورات و نگرش ماست، پس باید دلیل آن را پیدا کنیم. اکثر ترسها ریشه در کودکی افراد دارد. ترسهایی که بسیاری از آنها به دلیل تربیت و برخورد والدین و عمدتاً از سر دلسوزی و محبت به وجود آمده و در بزرگسالی به شکل ترس از موقعیت خود را نشان میدهد. ترس در اکثر مواقع مانع رشد و پیشرفت افراد میشود. طبیعی است، همه میترسند حتی افراد موفق هم میترسند. اما اینکه بترسید ولی حرکت کنید تا کاری را به سرانجام برسانید مهم است، نه اینکه بترسید و هیچ کاری نکنید. «بترس ولی انجامش بده»؛ این یک جمله کلیدی برای افراد موفق است. آنها با وجود تمام مشکلاتشان تلاش میکنند تا به موفقیت برسند. در واقع آنها هم میترسند ولی اقدام میکنند. آنها با وجود ترسهایی که در برابر راهشان وجود دارد برای رسیدن به هدف تلاش میکنند. این را نباید فراموش کنیم که ترس بزرگترین مانع موفقیت افراد است.
آگاهانه با ترسهایمان مواجه شویم
همانطور که گفته شد سرنوشت حتماً روزی ما را در موقعیتهایی که از آن میترسیم قرار میدهد و ما باید بدانیم که در آن لحظه چه کنیم. بهترین کار این است که آگاهانه با آن مواجهه شویم. اگر با ترسهای خود آگاهانه برخورد کنیم خیلی بهتر میتوانیم زندگی خود را مدیریت کنیم. مثلاً همیشه از خالی شدن باک بنزین ماشین خود در وسط جاده یا خیابان میترسیم. در نتیجه همیشه در حال بنزین زدن هستیم و باک خودرو به نیمه نرسیده بنزین میزنیم تا مبادا یک روزی بدون بنزین بمانیم. اما اگر به طور اتفاقی و به دلایل مختلفی باک بنزین ما تمام شد و ماشین وسط جاده خاموش شد چه باید بکنیم؟ قطعاً در بدترین شرایط ممکن قرار میگیریم. پس باید قبل از اینکه سرنوشت ما را در وسط جاده بدون بنزین بگذارد با ترس خود روبهرو شویم و آن را حل کنیم. دوستی تعریف میکرد برای اینکه این ترس را در وجود خودش از بین ببرد تصمیم میگیرد در یک روز برفی ماشین را که باک بنزینش هم پر بود کنار بزند و زیر برف شدید بایستد و از رانندهها طلب بنزین کند. میگفت: «ابتدا خیلی برایم سخت بود. با یک بطری در دستم کنار خیابان ایستاده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم. تمام مدت یکی در وجودم میگفت: ولش کن! این چه کاری است که تو میکنی؟! تو که هیچوقت بدون بنزین نمیمانی! برو سوار ماشینت شو. بیخیال این فکرها شو! از دست خودم عصبانی بودم ولی باید با این حسم مقابله میکردم و به هر شکلی که میشد باید این کار را انجام میدادم. خلاصه با هر مشقت و زحمتی بود دستم را با بطری بالا آوردم و به نشانه بنزین تمام کردن، تکان دادم. ماشینهای زیادی بیتوجه از کنارم رد شدند، اما بالاخره یک موتوری ایستاد و به من کمک کرد. حس بسیار خوبی داشتم. اول اینکه بر ترس خود غلبه کرده بودم و حس شیرین پیروزی را میچشیدم دوم اینکه حس خوب نوعدوستی و همدلی بود که از این هموطن گرفتم.»
شناخت خود در موقعیتهایی که میترسیم
برخورد آگاهانه با ترسهای خود در واقع بخشی از شخصیت وجودی ما را برایمان آشکار میسازد. بخشی که حتی به وجودش در درون خود آگاه نیستیم یا اینکه وقتی آگاهانه به ترسهای خود فکر میکنیم ذهن ما در جستوجوی راهحلهایی برای حل این ترس به کار میافتد. در حقیقت خلاقیت به خرج میدهیم و راهکارهایی را پیدا میکنیم که در شرایط عادی به ذهنمان هم خطور نمیکند.
البته فقط باید ترسهایی را در وجود خود شناسایی کنیم و با آن روبهرو شویم که بخشی از زندگی ما را تحتالشعاع قرار میدهد و قرار نیست همه ترسها را رفع کنیم. برخی از ترسها هستند که قرار گرفتن در آنها واقعاً برای ما خسارتبار و آسیبزاست، پس نیازی هم نیست که ما با آنها مواجهه بشویم. مثل اینکه خودمان را در موقعیت برقگرفتگی یا سقوط از ارتفاع قرار دهیم تا ترسمان بریزد! موضوع ما ترسهای بیهودهای است که با یک مواجهه واقعی با آن خودمان را سبک و راحت میکنیم.
جالب است بدانید که بیش از ۹۰ درصد ترسهای افراد در ذهن آنهاست و هیچ گاه اتفاق نمیافتد. افراد در ذهن خود شکستهای بعد از اتفاق را تصور میکنند و این باعث میشود که تلاشی نکنند و حرکتی رو به جلو نداشته باشند. در واقع به خاطر تصورات غیرواقعی و احتمالی که در ذهن خود داریم از برخی موضوعات و موقعیتها میترسیم. ما میترسیم با ترسهای خود روبهرو شویم، پس بیایید وارد ترسهایمان شویم و منتظر معجزه نباشیم. به فرموده حضرت امیرالمؤمنین علی (ع): «هنگامی که از چیزی میترسی خود را در آن بیفکن».