حسين كشتكار
زنگ پايان كلاس خورده شد. محسن و سعيد كه دوستان صميمي بودند از مدرسه خارج شدند. در راه محسن از سعيد پرسيد: «سعيد يعني چي؟» سعيد گفت: «سعيد در لغت يعني باسعادت، نيكبخت، خجسته و فرخنده.» محسن گفت: «آهان! پس اينكه معلم گفت عيد سعيد، منظورش از سعيد همينها بود كه گفتي.» سعيد گفت: «بله خب، پس چي؟ نكنه فكر كردي معلم ميگه عيد من! لابد بعدش از من عيدي هم ميخواستي! حتماً هم بايد عيدي ت يك تبلت مدل بالا باشه، اونم با گارنتي24 ماهه؛ نه؟» محسن گفت: «اوه! چه خبرته بابا؟ من فقط يك سؤال پرسيدم. كي عيدي خواستم؟ خب من معني سعيد رو نميدونستم. معلم كه گفت عيد سعيد غدير كنجكاو شدم.» سعيد خنديد و گفت: «باشه بابا! روز عيد غدير عيدي هم بهت ميدم.» محسن گفت: «گرفتي ما رو! عيدي چي! اصلاً براي چي تو عيدي ميدي؟» سعيد گفت: «اولاً اين عيد از بزرگترين اعياد ما شيعيان است چون يك واقعه مهم و بزرگ در اين روز اتفاق افتاده و به خاطر همين اتفاق مبارك شيعيان اين روز را جشن ميگيرند و شيريني و شربت و تنقلات پخش ميكنند. اما در اين روز سادات كه همان فرزندان پيامبر هستند به اندازه توانشان به ديگران هديه ميدهند.» محسن گفت: «مگه تو هم سيدي؟» سعيد گفت: «بله ديگه، به همين خاطر گفتم بهت عيدي ميدم و اين رسم از قديم بوده. كساني كه از نسل مولا علي(ع) و پيامبر(ص) هستند كه بهشون لقب سيد ميدهند، در اين روز به اندازه توانشان به ديگران عيدي ميدهند تا يادآور واقعه عيد غدير خم باشد.» محسن گفت: «راستي حالا كه حرفش پيش اومد من درباره عيد غدير چيز زيادي نميدونم. مي شه بهم توضيح بدي؟ احتمالاً تو بيشتر از من ميدوني. هرچي باشه پدر تو روحاني است و حتماً خودت هم اطلاعاتت خيلي بيشتر از من است.» سعيد گفت: «اهميت عيد غدير مربوط به اتفاق سرنوشتسازي است كه براي مسلمانان رخ داد. اين موضوع در سال دهم هجرت يعني حجي كه پيامبر در آخرين سال عمر شريفشان انجام دادند اتفاق افتاد. وقتي كه از سفر حج خود بازميگشت، پيامبر با گروه زيادي از حاجيهايي كه در مناسك حج همراهش بودند به محلي به نام غدير رسيدند.» محسن حرف سعيد را قطع كرد و گفت: «سعيد، غدير يعني چي؟» سعيد گفت: «واژه «غدير» بهتنهايي به معناي «بركه» يا «آبگير» است. يعني جاي گودي كه آب باران را تا مدتي در خود نگه ميدارد. بركه «غدير خم» كه در شنزارهاي خشك و بيآب و گياه عربستان بود تا مدتي آبهاي باران را براي رهگذران تشنه و خسته ذخيره ميكرد. غدير بركهاي بينام و نشان بود كه فقط برخي از ساربانان و كاروانداران نام آن را ميشناختند ولي بعد از اتفاقي در تاريخ معروف شد.» محسن پرسيد: «چه اتفاقي؟» سعيد گفت: «پدرم ميگويد روز هيجدهم ذيالحجه كاروان پيامبر(ص) و ديگر حجاج به محل غدير رسيدند. پيامبر دستور توقف دادند و همه در آن محل كه اتفاقاً آنموقع از سال آبگير خالي از آب شده بود زير تابش آفتاب سوزان صحرا توقف كردند. پيامبر فرمود: «همين جا ميمانيم تا ديگران كه عقبتر هستند به ما برسند.» و همچنين چند نفر را مأمور كردند تا بروند و آنهايي كه جلوتر رفتهاند را برگردانند. در تاريخ روايت شده پيامبر و ياران سه روز در آنجا ماندند.» محسن گفت: «سعيد يعني اين قضيه اينقدر مهم بوده كه حاجياني كه خسته از مناسك حج آمده بودند به خاطرش در آن بيابان بيآب و علف سه روز ماندند؟» سعيد گفت: «بله و از توقف سه روزه معلوم ميشه اين كار براي پيامبر خيلي اهميت داشته است.» صحبت سعيد كه به اينجا رسيد آنها نزديك منزل رسيده بودند. سعيد به محسن گفت: «ميخواي بعداً بقيهاش رو بگم؟» محسن كه خيلي مشتاق شده بود، گفت: «اگر مزاحمت نيستم و كاري نداري همين حالا بگو.» سعيد گفت: «مفصله اما من خلاصهاش ميكنم. ظهر روز سوم توقف، فرشته وحي بر پيامبر نازل شد و از جانب خدا پيام آورد كه: «اي رسول آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به گوش مردم برسان و اگر انجام ندهي رسالت او را ابلاغ نكردهاي و بدان خداوند تو را از آسيب مردم حفظ ميكند(سوره مائده آيه 67).» پيامبر دستور دادند منبري از جهاز شترها ساختند بعد بر بالاي آن رفته و رو به مردم كردند. اول خدا را سپاس كردند بعد فرمودند: «اي مردم بهزودي من از ميان شما رخت برميبندم.» آنگاه ميافزايند: «چه كسي به تصرف در امورات بر مؤمنين سزاوارتر است؟» همه يك سخن ميگويند: خدا و پيامبر داناترند.
بعد پيامبر ميفرمايد: «آيا من به شما از خودتان اولي و سزاوارتر نيستم؟» و همه يكصدا جواب ميدهند كه چرا همينطور است. دوباره فرمودند: «من دو چيز گرانبها در ميان شما ميگذارم يكي كتاب خداست و ديگري كه اهل بيت(ع) من هستند. اي مردم، بر آنان پيشي نگيريد و از آنان عقب نمانيد.» بعد حضرت علي(ع) را صدا زدند و او را بالاي جهاز شتران كنار خودشان قرار دادند و دست علي (ع) را در دست گرفتند و آنقدر بالا بردند كه همه او را در كنار رسول خدا ديدند و شناختند. سپس فرمودند: «خداوند مولاي من و من مولاي مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. اي مردم هر كس كه من مولا و رهبر اويم اين علي هم مولا و رهبر اوست.» و اين جمله را سه بار تكرار كردند و ادامه دادند: «پروردگارا، دوستان علي را دوست بدار و دشمنان او را خوار. خدايا علي را محور حق قرار ده.» و سپس فرمودند: «لازم است همه حاضرين اين خبر را به غايبان برسانند.» هنوز اجتماع مردم پراكنده نشده بود كه دوباره جبرائيل نازل شد و به پيامبر وحي كرد كه: «امروز دينتان را برايتان كامل نمودم و نعمت خود را بر شما به پايان رساندم و اسلام را به عنوان دين برايتان پسنديدم (سوره مائده آيه 3).» و از آن به بعد امام علي(ع) از جانب خداوند براي جانشيني پيامبر(ص) برگزيده شد و اهميت غدير به خاطر اعلام امام علي(ع) به عنوان جانشين پيامبر(ص) است و از آن روز به بعد اين يك عيد بزرگ براي همه مؤمنين شد.» محسن كه منتظر همين جمله بود، گفت: «خب سيد سعيد آقا حالا عيدي ما چي ميشود؟ خودت گفتي شما سيدها اين روز عيدي ميدين.» سعيد خنديد وگفت: «باشه روز عيد بهت ميدم اما يه وقت صابون به شكمت نزني فكر كني بهت تبلت عيدي ميدم!»