پسری که در جریان بازی قمار ۴۰۰ میلیون تومان از دست دادهبود برای تصاحب اموال پدرش او را با خوراندن قرص سیانور به قتل رساند. متهم قصد داشت شریک پدرش و پسر او را هم قربانی نقشه شوم خود کند که در اجرای نقشهاش ناکام ماند و با هوشیاری بازرس به دام افتاد.
به گزارش خبرنگار ما، بامداد دوشنبه ۲۲مردادماه امسال قاضی دشتبان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران با تماس تلفنی مأموران پلیس از مرگ مشکوک مرد میانسالی در بیمارستان امام حسین (ع) با خبر و همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی راهی محل شد.
تیم جنایی در بیمارستان با جسد مرد ۵۳سالهای به نام ابراهیم روبهرو شدند که بررسیها حکایت از این داشت وی بر اثر مسمومیت غذایی فوت کرده است. همچنین مشخص شد ابراهیم که مغازه بزرگ لوازمخانگی در خیابان جمهوری دارد ظهر روز یکشنبه ۲۱مردادماه همراه شریک و پسر شریکش پس از خوردن ناهار همگی مسموم میشوند که آنها پس از انتقال به بیمارستان به صورت سرپایی درمان میشود، اما ابراهیم به خاطر شدت مسمومیت چند ساعت بعد به کام مرگ میرود.
غذای ما مسموم شده بود
مأموران در نخستین گام از پدر و پسر شریک ابراهیم تحقیق کردند.
مرد میانسال گفت: من و ابراهیم چند سالی با هم شریک هستیم و لوازم خانگی میفروشیم. پسرانمان نیز به عنوان شاگرد با ما کار میکنند. معمولاً ما همیشه برای ناهار از خانهمان غذا میآوردیم و در مغازه میخوریم. روز حادثه محسن پسر ابراهیم غذا را در آشپزخانه مغازه گرم کرد. او گفت که دندانش درد میکند و غذا نمیخورد و ما سه نفر شروع به خوردن کردیم که من و پسرم پس از خوردن دو قاشق متوجه مزه بدغذا شدیم و احساس کردیم غذای ما مسموم شده و نخوردیم. من بلافاصله با همسرم تماس گرفتم و بابت غذایی که درست کرده بود اعتراض کردم که او گفت: شام دیشب بوده و مشکلی ندارد. بهر حال من و پسرم نخوردیم، اما ابراهیم گفت: بوی بد غذایش کم و قابل تحمل است و تا آخرین قاشق خورد. ساعتی بعد در حالی که محسن از مغازه بیرون رفته بود من و پسرم دل درد گرفتیم به طوریکه هر چه خورده بودیم بالا آوردیم و دقایقی بعد هم ابراهیم حالش بد شد و بالا آورد که بلافاصله با اورژانس تماس گرفتیم و عوامل اورژانس ما را به بیمارستان منتقل کردند. من و پسرم به صورت سرپایی مداوا شدیم، اما ابراهیم حالش بدتر شد تا اینکه چند ساعت بعد فوت کرد.
هوشیاری بازپرس جنایی دست قاتل را رو کرد
بدین ترتیب بازپرس به محسن، پسر مرد فوت شده مشکوک شد و احتمال داد وی به دلیلی غذای پدرش و شریک و پسر شریکش را مسموم کرده و به بهانه دندان درد از غذای مسموم نخورده است. بنابراین تیم جنایی برای بررسی راهی مغازه آنها شد. مأموران در ابتدا فیلم دوربینهای مداربسته را بررسی کردند که متوجه شدند روز حادثه دوربینهای مغازه خاموش بوده و اصلاً هیچ تصویری ضبط نکرده است. همزمان با ادامه تحقیقات مأموران محسن را به عنوان مظنون حادثه به دستور بازپرس جنایی در روز چهارشنبه ۲۴مردادماه بازداشت کردند.
متهم ابتدا منکر جرم خود شد، اما یک روز بعد وقتی با دلایل و مدارک روبهرو شد به جنایت هولناکی اعتراف کرد.
متهم صبح دیروز پس از انتقال به دادسرای امور جنایی تهران به قتل پدرش اعتراف کرد.
به گفته سرهنگ کارآگاه علی ولیپور گودرزی، معاون مبارزه با جرائم جنایی پلیسآگاهی تهران بزرگ، متهم به دستور قاضی دشتبان برای ادامه تحقیقات در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفی کن؟
محسن هستم ۳۵سال سن دارم.
متأهلی؟
بله یکپسر خردسال دارم.
چه مدتی است در مغازه پدرت کار میکنی؟
از دوران کودکی.
چقدر درس خواندی؟
دیپلم دارم.
معتادی؟
نه.
با پدرت مشکل داشتی؟
نه.
چرا تصمیم به قتل او و شریکش گرفتی؟
اشتباه کردم. قصد قتل نداشتم.
بیشتر توضیح بده؟
من مدتی است قمار میکنم که نزدیک به ۴۰۰ میلیون تومان کم آوردم و بدهکار شدم. خیلی تلاش کردم بدهی را بدهم، اما پولی بدست نیاوردم و معاملههایی هم که انجام میدادم سودی نداشت. به همین دلیل خیلی ناراحت بودم تا جایی که تصمیم گرفتم به زندگی خودم پایان دهم که تصمیمم عوض شد.
چرا؟
تصمیم گرفتم پدرم را با سم مسموم کنم و ارثیه را تصاحب کنم و بدهیام را بپردازم.
چرا غذای شریکش و پسر او را مسموم کردی؟
تصمیم داشتم پس از اینکه آنها را مسموم کردم پولهای گاوصندوق و لوازم داخل مغازه راسرقت کنم.
از کجا سم تهیه کردی؟
صبح روز حادثه به خیابان ناصر خسرو رفتم و ۱۵ هزار تومان دادم قرص سیانور خریدم.
بعد چه کار کردی؟
ابتدا دوربینهای مغازه را قطع کردم تا رد پایی از خودم به جای نگذارم و بعدازظهر به پدرم و شریکش گفتم غذاهای آنها را گرم میکنم. هنگام گرم کردن غذا قرص را پودر کردم و با غذاهای آنها مخلوط کردم و بعد روی میز گذاشتم و از آنها خواستم قبل از سرد شدن بخورند که آنها هم شروع به خوردن کردند و من به بهانه اینکه دندانم درد میکند، نخوردم. شریک پدرم و پسرش دو قاشق بیشتر نخورند، اما پدرم خورشت بادمجانش را که خیلی دوست داشت تا آخر خورد.
فکر میکردی دستت رو شود؟
هرگز.
حرف آخر؟
پشیمان هستم.