استیو تولتز در کتاب «جزء از کل» مینویسد: «ما با بیتوجهی خودمان را در افکار منفی غرق میکنیم و نمیدانیم دائم فکر کردن به اینکه من مفت نمیارزم احتمالاً به اندازه کشیدن روزی یک کارتن سیگار بیفیلتر سرطانزاست.»
اگر کسی میخواهد واقعیت زندگی را- نه پندار و سایه زندگی را- زندگی کند تردید به خودش راه ندهد که با غرق شدن در افکار منفی هرگز نخواهد توانست واقعیت زندگی را زندگی کند. در این جمله از این نویسنده نکته بسیار مهمی وجود دارد و آن اشاره به چرایی غرق شدن ما در افکار منفی دارد. تجسم کنید در جایی نشستهاید و دارید ناهار خوشمزهای میخورید، اما از خوشمزگی آن ناهار چیز زیادی عایدتان نمیشود، چون این فکر منفی در شما وجود دارد که اگر قیمت دلار همین طور بالا برود شما دیگر نخواهید توانست ناهار خوشمزهای بخورید. اتفاقی که میافتد چیست؟ اتفاقی که میافتد این است که شما یک ناهار نقد را به یک ناهار نسیه احتمالی که خوشمزه نخواهد بود میبازید. در واقع نقد را در وحشت نسیه از دست میدهید. اما چرا ما نقد را به نسیه میفروشیم؟ ریشه این موضوع همچنان که در جمله استیو تولتز وجود دارد بیتوجهی است، از اینجا میتوان به راهکار هم رسید. چطور میشود در افکار منفی غرق نشد؟ افکار منفیای که به مثابه سرطان در روح ما پیش میرود و تمام جسم و جان ما را درگیر و آلوده میکند و چه بسا منشأ بسیاری از بیماریهای جسمی ما هم باشد.
راهکار غرق نشدن در افکار منفی و زیستن در واقعیت زندگی یک کلمه است؛ توجه! اگر میخواهید افکار منفی در ذهن شما کم یا حتی ناپدید شود با درگیر شدن با افکار منفی یا فشار آوردن به آنها یا سعی در کنترل آنها به نتیجه نخواهید رسید، اما با توجه میتوان به نتیجه رسید. چطور؟ هر زمان که نگاه میکنید و متوجه میشوید که دوباره داستانی در ذهن شما در حال شکلگیری است داستان را در همان کلمات ابتدایی متوقف کنید. اگر ذهن شما عادت دارد هر روز چند رمان تیره و تاریک درباره وقایع آینده یا در تفسیر وقایع گذشته ببافد میتوانید با توجه به روند شکلگیری افکار منفی این چندین رمان را به چند یا یک رمان در روز کاهش دهید و به اندازه همه آن سطرهایی که در ذهن شما دیگر نوشته نمیشود نفس راحتی بکشید. اگر در ذهن شما هر روز چند داستان کوتاه نوشته میشود میتوانید این داستانها را به چند داستان کوتاه یا دستکم یکی دو داستان کاهش دهید. چطور میشود از شر این داستانهای تیره و تاریک عبور کرد؟ با توجه کردن به روند شکلگیری آنها در ذهن.
فرض کنید صبح هنوز آغاز نشده رفتهاید جلوی آینه و میخواهید به صورتتان آب بزنید که متوجه میشوید ذهن دارد داستانی را در شما شروع میکند. داستان درباره درگیری دیروز شما با همکار یا رئیستان است. ذهن به سرعت دارد داستان را ادامه میدهد و حتی حرفهای آن همکار یا رئیستان را مثل یک دیالوگنویس حرفهای هالیوود مینویسد، اما شما هشیار بمانید و همانجا کاغذ را از زیر دست نویسنده بیرون بکشید. یعنی اجازه ندهید که او دیالوگهایش را ادامه بدهد. چگونه؟ با درگیر شدن با ذهن؟ با سرزنش و ملامت کردن ذهن؟ به هیچ وجه! با توجه کردن بر هر چیزی که واقعی است. میتوانید به چشمهایتان که واقعی است و مدتهاست در آینه دقیق به چشمهایتان نگاه نکردهاید شروع کنید. به چشمهایتان نگاه کنید، آنها واقعی است. توجه خود را از دیالوگنویسی ذهن به چشمهای خود ببرید و تا آنجا که میتوانید نگاهشان کنید. ذهن دوباره داستان خود را ادامه خواهد داد، یعنی به محض اینکه شما توجهتان را از دست بدهید خواهید دید که ذهن دارد دوباره همان داستان را ادامه میدهد یا سراغ داستان دیگری رفته است، اما به محض اینکه متوجه شدید دوباره کاغذ را به ملایمت و مهربانی از زیر دست ذهن بیرون بکشید و مثلاً به عطر مایع دستشویی که روی دستتان مالیدهاید توجه کنید. شرکت سازنده آن ماده میتوانست آن مایع دستشویی را بدون عطر و اسانس تولید کند، اما به شما احترام گذاشته و آن مایع را با عطر فلان گل تهیه کرده و شما هم در موقع خرید از همسرتان پرسیدهاید با عطر کدام گل باشد؟ پس چرا الان هیچ توجهی به آن عطر نمیکنید؟ به دستهایتان نگاه کنید که واقعی هستند و چطور تماس دستهایتان با مایع دستشویی میتواند حبابهای کوچک و بزرگ را ایجاد کند، نگاه کنید به آن جریانی که حبابها را ایجاد میکند و آنها را از بین میبرد. همه اینها واقعی است، اما آن گفتوگوی شما با آن همکار در ذهنتان واقعی نیست مگر آنکه واقعاً اتفاق بیفتد.
سعی کنید از حواس و بدنتان برای بیرون کشیدن وجودتان از زیر بار افکار منفی استفاده کنید. چقدر به جریان نفسهایتان در روز آگاه هستید. سعی کنید تا آنجایی که میتوانید به جریان دم و بازدمهایتان آگاه بمانید و کامل نفس بکشید. این کار توجه شما را از ذهن به سمت بُعد عمیقتری از وجودتان هدایت خواهد کرد و اجازه نخواهد داد همه انرژیهای درون شما از سوی ذهن بلعیده شود. آگاهی تنها ابزاری است که میتواند شما را از محاصره ذهن منفی باف و ناآگاه بیرون بکشد. پس تا آنجا که میتوانید در طول روز آگاه بمانید، حتی در معمولترین کارهایی که انجام میدهید از یک دست شستن ساده تا غذا خوردن، از یک دیدار و گفتوگو با یک دوست یا همکار یا پیادهروی در یک پارک. مهم نیست چه کاری انجام میدهید، در هر کاری که انجام میدهید میتوانید آن کار را به سرعت به یک عمل آگاهانه و مراقبت درونی تبدیل کنید. مثلاً اگر در یک پارک پیادهروی میکنید یا میدوید آگاه باشید که جز دویدن یا پیادهروی کار دیگری نکنید، آن جان و انرژیای که در دست و پایتان هر لحظه شکل میگیرد را ببینید، به وجود درختان یا فضای زندهای که در آن پارک هستند آگاه بمانید و با همه وجود آن سرزندگی را لمس کنید بدون آنکه وارد قضاوت و تفسیر شوید.