برای بررسی علل اختلافات میان دو رهبر نهضت ملی، سراغ محمد مهدی عبدخدایی از اعضای جمعیت فداییان اسلام رفتیم.
جبهه ملی در ابتدا با بنیانهای مذهبی و حول محور آیتالله کاشانی شکل گرفت. حتی برخی معتقدند که به دلیل نقش پررنگ شخصیتی مذهبی چون آیتالله کاشانی مردم از این تشکل و افکارشان حمایت کرده و درنهایت مصدق مسئول تشکیل کابینه شد. چرا در ادامه رفتهرفته صبغه دینی این تشکل کمرنگ و درنهایت به شکست منجر شد؟
باید دید آیتالله کاشانی با همه حمایتهایی که از دکتر مصدق داشت- که اوج آن را میتوان در 30 تیر 31 جستوجو کرد- چطور میشود ظرف چند ماه به کل از حمایت مصدق کنارهگیری کند؟! جبهه ملی سال 28 با دو هدف تشکیل شد؛ یکی ملی کردن نفت و دیگری برگزاری انتخابات آزاد. در همان زمان آیتالله کاشانی در لبنان بود. وی اسامی کسانی را که باید کاندیدای وکالت مجلس از طرف جبهه ملی شوند، نوشت و اعلام کرد.
آیتالله کاشانی یک پارلمانتاریسم مسلمان و مخالف هر گونه دیکتاتوری است. تا قبل از 30 تیر 31 کاملا با مصدق هماهنگ بودند. اولین اختلاف شدیدی که بین کاشانی و مصدق ایجاد میشود مخالفت کاشانی با اختیارات 6 ماهه مصدق است. دکتر مصدق اختیارات قانونگذاری را از مجلس میگیرد که این خلاف قانون اساسی و خلاف مشروطیت است. اینکه رئیس قوه مجریه هر چه را امضا کند، قانون شود، نوعی دیکتاتوری است که بدترین قوانین را هم ممکن است امضا کند. در اینجا آیتالله کاشانی مخالفت کرد و آن را خلاف قانون اساسی دانست. از این رو وقتی مصدق خواست اختیارات یک ساله بگیرد آیتالله کاشانی عنوان میکند من از طرح این مساله در مجلس جلوگیری خواهم کرد. بیشتر اختلافات پیش آمده بر سر اختیارات مصدق بود. اینها معتقد بودند معنی ندارد رئیس قوه مجریه هر چیزی را امضا کند قانون شود. این خلاف قانون اساسی و خلاف قانون مشروطیت و تفکیک قواست. حق تنفیذ، حق قوه قانونگذاری و مجلس است. حقوقدانها این را تایید میکردند، لذا آیتالله کاشانی مخالفت درستی میکند. شاید امروز آقایان جبهه ملی با تعصب نخواهند این مطلب را قبول کنند ولی قطعا حقوقدانهای جبهه ملی معتقد به این بودند و هستند که این اختیارات غلط بوده است. البته به جای اینکه به حرف منطقی آیتالله کاشانی گوش دهند اندیشه وی را ضد ارزشی عنوان کردند و اتهام حمایت از انگلیس را به وی زدند. جبهه ملی قلمی بدتر از شمشیر داشت و با قلم خود همه را بدنام میکرد. لذا وقتی جبهه ملی تشکیل شد ناهمگون بود و به همین دلیل زود متلاشی شد.
چرا آیتالله کاشانی بعد از 30 تیر، به نوعی دولت را دودستی تقدیم مصدق کرد و دولتی ائتلافی تشکیل نداد؟
آیتالله کاشانی به روشنفکرانی که در راه ملی حرکت میکردند زیاد معتقد بود. خاطرهای جالب برایتان بگویم. من در سال 29 همراه پدرم به تهران آمدم. پدرم از علمای مشهد بود. من بچه بودم و با او به ملاقات آیتالله کاشانی رفتیم. بعد از نماز مغرب و عشا مردم به منزل ایشان میآمدند. به یاد دارم ایشان در حیاط خانه خود پای ساختمان نشسته بود. دکتر بقائی آمد و آیتالله کاشانی تا دم پلهها به استقبال دکتر بقائی رفت. پدر من با روشنفکران میانهای نداشت و به آیتالله کاشانی گفت این روشنفکران در روزهای سختی شما را تنها میگذارند، از اینها این چنین تجلیل نکنید! آیتالله کاشانی نگاهی به پدرم کرد و گفت ای شیخ ترک تو سیاست نمیدانی، چرا این چنین میگویی! آیتالله کاشانی عجیب به روشنفکران معتقد بود و یک روحانی پارلمانتاریسم بود. برخلاف امام که برای فقه و روحانیت اهمیت ویژهای قائل بود. سال 31 من 16 ساله و در زندان بودم، داریوش فروهر هم با من در زندان بود. آنها 14 آذر 31 به روزنامههای تودهای حمله کرده و به همین دلیل به زندان افتاده بودند و در 28 مرداد در زندان بودیم. آن زمان تودهایها در زندان سرود میخواندند. داریوش فروهر نیز بچهها را در زندان جمع کرده بود و در مقابل سرود آنها میخواند: راه نجات ملت ایران ز بار ننگ، جنگ است جنگ بلی زنده باد جنگ. شبها هم که دور هم مینشستیم داریوش فروهر، مصدق میشد و یکی دیگر کاشانی، مصدق با ریتمی آهنگین و طنز میگفت من از تو توقع نداشتم! کاشانی میگفت تو از من چیزی میخواستی که من نداشتم ؛ اشارهای به اختیارات 6 ماهه درخواستی مصدق داشت.
بعد از 30 تیر مصدق چطور به غرب و شرق گرایش پیدا کرد؟
دکتر مصدق طرفدار سیاست موازنه منفی بود ولی جایگاه اجرای سیاست موازنه منفی را نمیدانست. دکتر مصدق فکر میکرد درون نظام سرمایهداری اختلافات کلانی وجود دارد، از این جهت گمان میکرد به وسیله آمریکاییها میتواند انگلیسیها را بیرون کند. در حالی که خبر نداشت طبق طرح مارشال 85 درصد صنایع انگلستان با سرمایه آمریکاییها بعد از جنگ جهانی دوم بازسازی شده است. به همین جهت انگلیس دنبال آمریکا میرود. از این خبر نداشت تا اینکه از لاهه به آمریکا رفت. دکتر مصدق فرد سالمی بود. در آنجا جمله قشنگی دارد. چشم و گوش او باز شد و گفت خوب است بر سردر وزارت امور خارجه آمریکا نوشته شود اینجا کنسولگری انگلیس است. متوجه شد انگلیس و آمریکا دست در یک کاسه دارند.
از آمریکا که برگشت حزب توده را آزاد گذاشت تا به آمریکاییها بگوید اگر به من امتیاز ندهید من به دامن کمونیسم میروم، در حالی که با کمونیسم مخالف بود. یعنی آقای دکتر مصدق اگرچه خود تودهایها را قبول نداشت اما به توده نزدیک شد تا به آمریکاییها هشدار دهد که اگر به من امتیاز ندهید من به شوروی نزدیک میشوم. در اینجا آمریکا و انگلیس با هم هماهنگ شدند و از طرف دیگر هم شوروی با اینها هماهنگ بود و درنهایت جریان 28 مرداد را پیش آوردند. یک هماهنگی زیرپردهای بین آمریکا، انگلیس و شوروی فراهم شد تا دکتر مصدق ساقط شود.
میتوانیم مدعی باشیم که نهضت ملی با بنیه مذهبی شکل گرفت و در ادامه توسط ملیگراها به شکست کشانده شد؟
دقیقا همین است. بعد از شهریور 20 با استفاده از فضای باز سیاسی بعد از جنگ جهانی دوم در کشورهای تحت سلطه استعمار، حرکتهایی اسلامی و خودجوش در تمام کشورهای اسلامی علیه استعمار به وجود آمد. مثلا در مصر اخوانالمسلمین، در ایران فداییان اسلام، در ترکیه جمعیت مسلمان، در افغانستان مسلمانان مجاهد پیش آمد. حتی در عربستان، تونس، مراکش و الجزایر حرکتهای اسلامی ایجاد شد.
این حرکت اسلامی به سمت استقلال ملتها پیش میرفت. به همین جهت در برابر این حرکت اسلامی، ناسیونالیسم و ملیگراها را مطرح کردند و از طرف دیگر با موجی از اعدام علما در کشورهای اسلامی مواجه شدیم؛ بهعنوان مثال نواب صفوی و حلقه اطرافش در ایران، در مصر سید قطب و در عراق آیتالله صدر اعدام شدند. همه این حرکتهای ناسیونالیستی برای این ایجاد شد که نهضتهای اسلامی سرکوب شوند. اگرچه بعد از آن خدا خواست که در ایران انقلاب شد و امام خمینی حرکتهای اسلامی را رشد داد. چرا امام میگوید اسلام از ملیگرایی سیلی خورده است؟ چون میفهمد بعد از شهریور 20 چه کارهایی انجام شده است. به همین جهت معتقدم بیداری اسلامی را به این دلیل سرکوب کردند که به همه کشورهای اسلامی سرایت نکند. مذهب عامل وحدت ایدئولوژیک است. همیشه وحدتهای ایدئولوژیک بهتر از بحث وحدتهای عاطفی است. البته خود ما وطن را از نظر عاطفی دوست داریم. اسلام یک ایدئولوژی جهان وطنی است و پایههای وحدت را در دین میگذارد. به همین جهت همیشه وحدتهای ایدئولوژیک جلوتر از وحدتهای ملی بوده است.