در دنیای امروز که عصر ارتباطات نامیده میشود، هر انسانی که بتواند با دیگران حتی با اشیا، اطراف و لحظههای زندگیاش ارتباط خوب و مؤثری برقرارکند انسان موفقی است. برقراری ارتباط والدین با فرزندان به شکلی صحیح مهمترین نکتهای است که در تربیت فرزند خود باید به آن توجه کنیم. ارتباط والدین با نوجوانان و از سوی دیگر ارتباط فرزندان با والدین به مهارتهای خاص رفتاری نیاز دارد. در صورتی که هر دو سمت این مهارتها را بیاموزند والدین و فرزندان میتوانند اوقاتی شاد و صمیمی در کنار یکدیگر داشته باشند. امروزه با توجه به فاصله گرفتن بسیار زیاد دنیای فرزندان با دنیای والدین بسیاری از صاحبنظران معتقدند اختلاف نسلها زیاد شده است. اغلب والدین از اینکه کمتر میتوانند بر فرزندانشان تأثیری مطلوب بگذارند و فرزندانشان به حرفهای آنها گوش نمیدهند و ارزشهای خانوادگی را که برای والدین اهمیت دارد رعایت نمیکنند، گلهمندند و میپرسند چکار کنیم تا در ارتباط با فرزندانمان تأثیرگذاری بیشتر و مطلوبتری داشته باشیم؟ در مقابل بسیاری از فرزندان به ویژه نوجوانان نیز گلهمندند که چرا والدین به حرفهای آنها گوش نمیدهند و آنها را درک نمیکنند و در ارتباط با آنها بیشتر دستور میدهند و نصیحت میکنند. در پاسخ این دو گروه باید گفت: دلایل عدم ارتباط خوب، نداشتن باورها و مهارتهای ارتباطی مناسب است و، چون آدمها محصول عادتها هستند، بهتر است با کشف راهحلهای جدید ارتباطی عادتها را شکست. در این زمینه گام اول کسب آگاهی درست و یافتن روشهای ارتباط جدید و مؤثر است.
برقراری ارتباط صحیح و مؤثر والدین با کودکان مهمترین اصل فرزندپروری است. منشأ اختلالات روانی، تمایلات سرکوب شده دوران کودکی است. دوران کودکی، سلامت روان کودکان و کیفیت رفتار والدین با فرزندان اهمیت زیادی دارد و متخصصان و نظریهپردازان، شیوههایی صحیح و اصولی را برای فرزندپروری انتخاب کردهاند. بسیاری از والدین امروزی نسبت به تربیت، سختگیرتر و نامطمئنتر شدهاند و سطح توقع والدین از خودشان در امر تربیت و پرورش فرزندان بالا رفته است و آنان از خودشان انتظار زیادی دارند که در این زمینه موفق باشند. مطالعات و تحقیقات فراوانی به اثر فرزند بر هر یک از والدین و دیگر اعضای خانواده یا بر کل خانواده به عنوان یک رابطه دوجانبه و تأثیر متقابل توجه داشتهاند، اما بررسی مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر و مطلوب والدین بر فرزندان از مهمترین مسائل در حریم خانواده و سلامت روانی آن تلقی میشود. آگاهی و شناخت کافی و عمیق از این مبانی میتواند ما را در پرورش شخصیت سالم فرزندان در خانواده یاری رساند و روشهای مناسب و مؤثر را برای چگونگی و نحوه ارتباط والدین با فرزندان به دست دهد. ارتباط مؤثر رابطهای است که در آن شخص به گونهای عمل میکند که علاوه بر اینکه خودش به خواستههایش میرسد، افراد مقابل نیز احساس رضایت میکنند.
انواع ارتباط بین فردی عبارتند از:
۱- ارتباط قدرتمدار خودمحور: فردی که چنین رفتاری دارد معمولاً میخواهد نظرش را به دیگران تحمیل کند. حوصله گوش دادن به حرفهای دیگران را ندارد. بیشتر نصیحت میکند و پند و اندرز میدهد. حرف، حرف خودش است و دائماً فرمان میدهد. دیگران را از عاقبت کارهایشان میترساند. اینگونه اشخاص در درون خود اغلب احساس گناه و خجالت دارند. از دیگران واکنشهای منفی دریافت میکنند و مقبولیت چندانی ندارند. اینگونه افراد معمولاً تنها میمانند.
۲ - ارتباط منفی و منفعل: در این روش شخص آگاهانه سعی میکند از درگیری اجتناب کند حتی اگر نتیجهاش رنج بردن خودش باشد. به جای عمل عکسالعمل نشان میدهد. خواستههای دیگران را بر خواستههای خودش ترجیح میدهد و اطرافیان هم از رفتار او سوء استفاده میکنند و از طرف آنها تصمیم میگیرند و سهم آنها را در رابطه انکار میکنند یا به آنها کار بیشتری ارجاع میدهند. زمینه اینگونه رفتارها بیشتر عامل ترس است. ترس از باختن در درگیریها از سویی و نیاز به آبروداری از سوی دیگر. ترس از طرد شدن و عدم اهمیت دیگران به اندیشهها و عقاید خود و ترس از دست دادن کنترل اخلاقی و رنجاندن دیگران. اینگونه افراد معمولاً چنان تحت تأثیر احساسات و هیجانات قرار میگیرند که حتی عادیترین خواستههایشان را هم نمیتوانند بیان کنند. اغلب عصبانی، مأیوس، رنجیده، انزواطلب و غیراجتماعیاند و درون خود دائماً احساس نگرانی و نارضایتی دارند.
۳ - ارتباط مثبت و مؤثر: شخصی که رفتاری مثبت و تأثیرگذار دارد در درجه اول با خودش و درونش رابطهای آگاهانه دارد. خود و دیگران را آنطور که هستند میپذیرد. از سلامت روانی برخوردار است. برای کسب حقوقش مقاومت میکند. میتواند احساسها، خواستهها و عقایدش را صادقانه بیان کند. نظر و اراده خود را به دیگران تحمیل نمیکند. از عزت نفس بالایی برخوردار است و برای رسیدن به خواستههایش قدم اول را بر میدارد.
اما شیوههای ارتباط مؤثر والدین و فرزندان چیست و در این زمینه چه کارهایی باید انجام دهیم؟
۱- فرزندانمان را همانگونه که هستند بپذیریم، نه اینکه بخواهیم آنها را در خواستههای خود شکل بدهیم.
۲- اگر یکی از رفتارهای فرزندمان، مثلاً سخن چینی او برایمان قابل پذیرش نیست، همان رفتار را زیر سؤال ببریم و نه کل شخصیت او را. مثلاً بگوییم سخن چینی کار بدی است، نه اینکه تو بچه بدی هستی.
۳- وقتی مسئلهای به وجود میآید، اول مالکیت مسئله را تعیین کنیم که مسئله متوجه چه کسی است یا چه کسی را ناراحت کرده است. مسئولیت و مالکیت خودمان را به عهده بگیریم و آن را با پیام «من» بدون مقصر دانستن یا سرزنش دیگران بیان کنیم و به دیگر اعضای خانواده اجازه و فرصت دهیم که به احساس ما احترام بگذارند و رفتارشان را طوری تغییر دهند که مسئله حل شود. مثلاً «من» امروز خستهام، لطفاً صدای تلویزیون را کمتر کنید.
۴- اگر فرزند مسئله دارد، سعی کنیم مسئولیت مسئله را به خود او واگذار کنیم و با گوش دادن فعال، همدلی و توجه بدون سرزنش کمک کنیم خودش به راهحل برسد. در این صورت بهتر به آن راهحل عمل خواهد کرد و به استقلال و خود باوری بیشتری میرسد. بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار میکنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم. مشکل امروز خانوادهها عدم تفاهم نیست، بلکه سوءتفاهم است.
۵ -راهحلی را انتخاب کنیم که دو طرف برنده باشند، نه اینکه در انتها یک نفر بازنده شود یعنی همیشه به دنبال این باشیم که «برد – برد» بیافرینیم.
۶- در مقابل مقاومت فرزندان مقاومت را تأیید کنیم. مثلاً بگوییم: «اگر من هم بودم، همین احساس را داشتم.» مقاومت ما در مقابل دیگران است که مشکل آفرین است نه مقاومت دیگران به تنهایی.
۷-، چون نگرش و دنیای هر فرد با دیگری متفاوت است یقیناً انسانها، دنیا را متفاوت درک میکنند. پس با آدمهای متفاوت باید برخورد متفاوت داشت. ابتدا باید به دنیای فرزندان پا بگذاریم بعد آنها را به دنیای خود یا دیگری هدایت کنیم.
۸- بر این باور باشیم که هم من خوبم و هم فردی که با او ارتباط برقرار میکنم تا در ارتباط به تفاهم برسیم. مشکل امروز خانوادهها عدم تفاهم نیست، بلکه سوءتفاهم است.
برگفته از سایت:
childdevelopmentinfo و zerotothree