به عنوان پدر یا مادر آیا تا به حال به این موضوع فکر کردهاید که از راه اندیشه و تفکر بهتر میتوانید مشکلات خود و فرزندتان را حل کنید. منظورم از «فرزندتان» صرفاً فرزندان بزرگسال و جوان نیست، بلکه مشخصاً کودکان است. اینکه به جای بکننکنهای بیپایان و خستهکننده و اعصاب خردکن، مهارت فکر کردن و حل مسئله را به کودک و نوجوان بیاموزید و یک بار برای همیشه او را مسلح به ابزاری کنید که شما را از بسیاری از چالشهای تربیتی رها کند. باور کنید چنین کاری شدنی است و بدون شک در روابط شما و فرزندان معجزه خواهد کرد به شرط آنکه شیوه گفتوگوی اندیشهمحور و برانگیزاننده تفکر را به خوبی به کار بگیریم.
بدون شک ما نمیتوانیم و نباید از کودک و نوجوان خود توقع داشته باشیم که بازی و بازیگوشی و شیطنت نکند، اما میتوانیم استعداد خدادادی او در اندیشیدن را فعال کنیم تا بسیاری از رفتارهای او منطبق با موقعیتها باشد و برای ما مشکلی حاد ایجاد نکند. مثلاً رعایت نظم و انضباط را به راحتی میتوان از طریق آموزش تفکر و حل مسئله در کودکان نهادینه کرد، زیرا او نه به خاطر خواستهها و دستورات ما، بلکه به خاطر دلایل منطقی فردی منظم و منضبط خواهد شد. دکتر میرنا بی. شور، روانشناس پرورشی و استاد روانشناسی در دانشگاه علوم بهداشت فیلادلفیا برنامه تربیتی مشهوری برای والدین و آموزگاران به نام «میتوانم حل مشکل کنم» دارد. او معتقد است برای ساختن یک جامعه اندیشمند باید از ابتدای کودکی مهارت حل مسئله را به کودکان آموخت. به اعتقاد او مهارت حل مسئله، بنیاد تمام زمینههای دانش مانند ریاضیات، علوم و هنر است. چه کودک خردسالی که میخواهد بداند لکه خیس فرش از چه چیزی به وجود آمده و چه دانشمندی که میخواهد درمانی برای سرطان کشف کند، هر دو یک فرآیند یکسان تفکر و حل مسئله را بهکار میگیرند. از طریق یادگیری حل مسئله است که کودکان مهارتهای فکریشان را میسازند. همچنین آموزش مهارت حل مسئله به کودکان باعث افزایش توانمندیهای عاطفی، اجتماعی، بدنی، زیباشناسی و اخلاقی آنها میشود. او در کتاب خود با عنوان «کلیدهای پرورش تفکر در کودکان و نوجوانان» تأکید میکند عادت شدن فرآیند فکر کردن به حل مشکل به فرزندان کمک میکند تا وقتی در رابطه با شخص دیگری دچار مشکل میشوند فکر کنند که چه کاری باید بکنند، درباره راههای متفاوت حل یک مسئله فکر کنند، درباره پیامدهای کارهایشان بیندیشند، احساسات خودشان و دیگران را بهتر درک و همچنین بررسی کنند که آیا راهحلی که به فکرشان رسیده مفید است یا نه؟ وی در کتاب خود روی واژهها و پرسشها و نحوه گفتوگو با فرزند برای برانگیختن تفکر او تأکید زیادی میکند و معتقد است باید کودک را هدایت کنیم تا درباره احساسات خود و دیگران، راهحلها و پیامدهای مشکل یا مسئله فکر کند. عباراتی سؤالی مثل «مشکل چیست؟»، «وقتی این کار را میکنی دوستت چه احساسی پیدا میکند؟»، «چه کار میتوانی بکنی که این اتفاق نیفتد؟» یا «آیا راه حل متفاوتی در این زمینه به فکرت میرسد؟» و جملههای پرسشی دیگر از این دست که کودک را در موقعیت فکر کردن و پاسخگویی قرار میدهد به مراتب تأثیر بیشتری از نصیحت کردن روی کودک دارد چراکه در اینجا همچون سقراط که با گفتوگو و دیالکتیک افراد طرف گفتوگویش را به خودآگاهی و شناخت میرساند، شما هم با مشارکت خود او به راه حلهایی خوب خواهید رسید. در چنین شرایطی شما ضمن دعوت به مشارکت کودک، ذهن او را به چالش میکشید تا صرفاً شنونده منفعل دستورات و خواستهها و نصایح شما نباشد، بلکه با تکیه بر داشتههای ذهنیاش همراه با شما مسئلههای زندگیاش را حل کند و به مرور تبدیل به یک فیلسوف و اندیشمند کوچک شود که نه تنها قادر به رفع و رجوع منطقی امور مربوط به خودش خواهد بود، بلکه گاهی به دیگر اعضای خانواده هم در حل مسائل کمک کند.