کد خبر: 920408
تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۹۷ - ۱۶:۳۲
طالقانی و شهریار به روایت اصغر فردی
مرحوم شهریار چند خاطره از نحوه آشنایی و مراودات خود با آیت الله طالقانی را نقل فرمودند؛ از جمله اینکه گویا آقای طالقانی بعد از اینکه مثنوی بلند «شب و علی» شهریار را می‌بینند، عزم ملاقات با استاد را می‌کنند و روزی به همراه آقای هادی سینا (سیدهادی دروازه‌ای) و جواد فاضل به منزل شهریار در تهران می‌روند.
در اوایل سال‌های دهه پنجاه جناب آقای سید‌مهدی طالقانی ـ. فرزند برومند حضرت آیت‌الله طالقانی ـ. به اتفاق آقایان فخرالدین حجازی، غلامرضا امامی و حاجی‌مصیب چاروقچی که میزبان آن‌ها و از تجار تبریز بود، برای زیارت استاد زنده‌یاد سید‌محمد‌حسین شهریار به تبریز آمده بودند. چندی بعد، استاد شهریار اظهاراتی درباره مجاهد کبیر، عالم مفضال، سید سلیل‌الاطیاب و جلیل‌القدوه آیت‌الله العظمی طالقانی به بنده فرمودند: و اینگونه مرا با نام و شخصیت ایشان آشنا کردند.

مرحوم شهریار چند خاطره از نحوه آشنایی و مراودات خود با معظم‌له را نقل فرمودند؛ از جمله اینکه گویا آقای طالقانی بعد از اینکه مثنوی بلند «شب و علی» شهریار را می‌بینند، عزم ملاقات با استاد را می‌کنند و روزی به همراه آقای هادی سینا (سیدهادی دروازه‌ای) و جواد فاضل به منزل شهریار در تهران می‌روند. هادی سینا از اجله علمای ادبیات عرب و در عهد صباوت شهریار در مدرسه طالبیه تبریز با وی هم‌حجره بودند. به هر حال به این نحو مراودات مرحومین آقای طالقانی و استاد شهریار آغاز می‌شود و هر وقت که آقا در تهران و آزاد بودند، با شهریار دیدار‌هایی داشتند.

آقای طالقانی درباره پدیده صهیونیسم و اسرائیل غاصب با استاد صحبت کرده بودند و استاد همیشه می‌فرمود: «پیش از روشنگری‌های آقای طالقانی، شناخت جامعی درباره صهیونیسم و فتنه آن‌ها نداشتم و این آگاهی درباره مظلومیت فلسطین را مرهون آقای طالقانی هستم.» صهیونیسم ستیزی در آثار استاد شهریار را می‌توان از برکات و تأثیرات حضرت آیت‌الله طالقانی دانست و از باقیات صالحات آن سید بزرگوار خواند، چنانکه خود استاد را رأی بر این بود. دیگر اینکه استاد می‌فرمود: آقای طالقانی در بحران‌های اجتماعی به من مراجعه می‌کرد و مرا به سرودن اشعار اجتماعی ترغیب می‌نمود.

از جمله بنا به درخواست ایشان شعری در هجو حسین علاء نخست‌وزیر وقت می‌سراید:باز باران بلای عقلا می‌آیدعاقلا عقل رها کن که بلا می‌آیدحزب هم دایر و کابینه تشریفاتیکه «علی» می‌رود هر گاه «علا» می‌آیدکیمیاخانه بگو مجلس شورا که وکیلمس و تس می‌رود آنجا و طلا می‌آیداستاد شهریار می‌فرمودند: «بعد‌ها هر دو یادمان آمد که یکدیگر را پیش از وساطت آقای هادی سینا، در دوره نوجوانی هم در محضر والد ماجدشان آیت الله آقاسید ابوالحسن طالقانی و هم در حوزه مشق خط مرحوم آقا سیدمرتضی برغانی طالقانی دیده بودیم، هر دو در محضر ایشان مشق خط می‌کردیم و من در آن دوره فقط با اسم و رسم و بزرگمر‌دی‌های مرحوم آقاسید ابوالحسن طالقانی ـ. پدر مرحوم آقا ـ. آشنا بودم و چندین بار نیز از نزدیک به زیارتشان نائل شده بودم.» مرحوم شهریار نقل می‌کردند که میراحمد کسرائی حکم‌آبادی (احمد کسروی) از تبریز با پدرشان حاج‌میرآقا خشکنابی مراودات نزدیک و دوستانه‌ای داشته و از اصحاب دوره‌های دوشنبه پدر بوده که جز او ایرج میرزا، میرزا یوسف خان اعتصام‌الملک (پدر پروین اعتصامی)، ابوالحسن‌خان اقبال‌السلطان (اقبال‌آذر خواننده) نیز در آن قعده‌ها شرکت می‌کرده‌اند.

حین عزیمت شهریار به تهران پدرشان نامه‌هایی خطاب به دوستان مقیم تهرانش نوشته به شهریار می‌دهد که هنگام ضرورت با آن‌ها ارتباط ایجاد کند. کسروی نیز از آن زمره بود. گویا کسروی روزی شهریار را به خانه‌اش خوانده و در کتابخانه‌اش چند بیت شعری را که خود سروده به شهریار می‌خواند و مصراً از او نظر می‌خواهد و شهریار در مقابل اصرار او صادقانه می‌گوید که عموجان بهتر است برای سرودن شعر صرف وقت نکنید.

کسروی از این سخن او آزرده شده و، چون از شاعری خود ناامید می‌شود علیه شعر و شاعران رساله‌ای می‌نویسد که در آن به شهریار نیز می‌تازد و او را جوانی دیوانه می‌خواند که به رغم عزم پدرش که او را برای تحصیل طب به تهران اعزام کرده او شاعری شیدا شده و طب را رها کرده است. شهریار می‌فرمود که پیش از آن واقعه کسروی مرتباً به دنبال او درشکه می‌فرستاده و در صدد تأثیر در افکار شهریار بوده که شهریار ماوقع را طی مراسله‌ای به پدر می‌نویسد و پدر او را از مراوده فکری و مباحثه با کسروی منع می‌کند. کسروی او را به جلسات درس آقای سیدابوالحسن طالقانی می‌برده است که بنابه اظهار شهریار آقایان حکمی‌زاده و آیت الله بدلا و شهید سیدحسن مدرس نیز در آن جلسات شرکت می‌کرده‌اند.

شهریار که ضمن تحصیل طب معمم بوده و در مدرسه سپهسالار حجره داشته و در حوزه درس شهید مدرس حاضر می‌شده در آن جلسات با اعتراض آقای مدرس نیز نسبت به مراوده‌اش با کسروی مواجه می‌شود. استاد در آن جلسات نیز با آیت الله آقا سیدمحمود طالقانی حشر و نشری داشته است؛ بنابراین ارادت استاد به آقاسید محمود طالقانی به دو واسطه بوده که علاوه بر ارادت روزافزونش به شخص آیت الله طالقانی فرزندی شخصیتی، چون آقاسیدابوالحسن نیز مزید بر این علاقه بوده است. آیت الله طالقانی در یکی از روز‌های زمستان ۱۳۲۸ به اتفاق یکی از همشهریان استاد به نام حاج‌حسینقلی بهتاش و شهید نواب صفوی به منزل استاد واقع در کوچه فلاح در خیابان ژاله رفته و اظهار می‌کنند که، چون رزم‌آرا به سر نواب جایزه تعیین کرده است نواب مدتی کوتاه در خانه استاد مخفی شود تا آقایان محل مناسبی را برای وی معین کنند که نواب پس از دو یا سه روز وقتی به دلیل حضور مرتب دوستان شهریار ناگزیر به ماندن در پستوی خانه و ناخشنود از شنیدن صدای ساز و موسیقی ابوالحسن صبا و حسین تهرانی در خانه شهریار می‌شود عذرخواهی کرده و تبدیل مکان می‌کند. شهریار در تیرماه ۱۳۳۱ به تبریز عزیمت و در شهر زادگاهشان اقامت دائم می‌کند، آیت‌الله طالقانی در سفر‌های گاهگاهی خود به تبریز، به دیدار استاد نیز می‌رفتند. ایشان در تبریز به آیت‌الله حاج‌میرزا‌جعفر اشراقی تبریزی وارد می‌شدند که از نوجوانی در قم با ایشان هم‌حجره بودند. بنابه اظهارات آقای اشراقی، آقای طالقانی وقتی قم را به قصد تهران ترک می‌کنند، حجره خود را با وسایلش به آقای اشراقی وامی‌گذارند، از آن جمله گویا تنها تختخواب در حجره‌های قم که مربوط به ایشان بود، به همراه یک تخته قالیچه و ساعت دیواری یادگار پدرشان و دیگر لوازم حجره را به ایشان هبه می‌کنند.

ملاقات‌های متعدد آقا با استاد در تبریز نیز حاوی خاطرات زیادی است، از جمله آقای طالقانی در یکی از سفرهایشان که ابتدا به اردبیل بوده و به منزل مجاهد نستوه آقای ابوذر بیدار وارد شده بودند و پس از چندی اقامت در اردبیل به تبریز رفته بودند یک جلد نهج‌البلاغه خرید وجلدی را به رسم سوغاتی به استاد هدیه کرده بودند و از استاد ترجمه منظوم برخی از متون نهج‌البلاغه را خواهش کرده بودند که برخی اشعاری که استاد بر مبنای این درخواست سروده‌اند، در جلد دوم دیوان شهریار آمده است. بنابه ذکر آقای بیدار استاد چندی بعد از این دیدار در ملاقات با ایشان اشعار ترجمه منظوم از پاره‌های فرمایشات مولا را به ایشان می‌خوانند. استاد طی یادداشتی خطاب به آیت‌الله شهید قاضی طباطبایی با ایشان در باب انجام مراسم اعتراض و اعتصاب و تحرکاتی دادخواهانه به منظور درخواست آزادی آیت‌الله طالقانی از زندان، استشاره‌ای کردند. اینجانب نامه را به پیشگاه آقای قاضی رساندم و سپس ایشان حضوراً با استاد مذاکره فرمودند: و این امر منجر به برگزاری مجلسی در مسجد شعبان به همین منظور شد و استاد نیز به آن مجلس تشریف بردند و مراسم به تظاهراتی انجامید و قطعنامه‌ای قرائت شد. بلافاصله بعد از آن آیت الله اشراقی در خطبه‌های نماز فطری که در مسجد خود اقامه و برگزار فرمودند: بر خلاف سلیقه و سیاق شخصی که از مداخله در سیاسیات اعراض می‌کردند آزادی آیت الله‌العظمی طالقانی را ـ. که به عنوان رفیق شفیقم و قوت قلبم از ایشان نام بردند ـ. از حکومت مطالبه کردند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تعطیلات نوروزی سال ۵۸ عازم تهران بودم و دستخطی از استاد خطاب به آقای طالقانی به همراه چند قطعه از اشعار ایشان به خط خود استاد را به معظم‌له بردم. نامه حاوی اظهار ارادت و عشق‌ورزی شهریار به آقا بود و عنوانش «پسر عموی عزیزم» یا «ابن عم عزیزم» بود. این نامه مستمسک خوبی بود که به آرزوی خود برسم و به شرف زیارت و دستبوسی آقا نائل شوم. برای اینکه مانع و رادعی پیش نیاید، سراغ آقای سید مهدی طالقانی را گرفتم و با عنایت ایشان خدمت آقا رسیدم. آقا اوراق را با ابتهاج و شعف خاصی ملاحظه کردند و فرمودند: «پیراهن یوسف است.» و ... اینجانب بنابه سابقه ناچیز مداومت کوتاه در زی طلبگی گاهی در قعده‌های دائر علما تبریزی ساکن تهران شرکت می‌کردم که لیالی ماه مبارک بعد از افطار در خانه هر یک از آقایان دوره می‌شد. روزی در یکی از آن مجالس که از قضا اکابر و اجله علما تهران مانند آقای محی‌الدین انواری و آقا‌رضی شیرازی و دیگران نیز بودند صحبت از آیت الله طالقانی پیش آمد که برخی از آقایان با بیان عباراتی علمیت و فضل فقهی و مهارت تفسیری معظم‌له را رد کرده و محل بحث قرار دادند که گویا در زندان نیز چندی از آقایان ـ. که از ذکر نامشان در این مقال درمی‌گذرم ـ. جلسات تفسیر آقا را تحریم و بایکوت کرده بودند و می‌گفتند که استاد او آقا میرزا خلیل کمره‌ای خود سواد اندکی در حد لمعتین داشت. اینجانب مراتب را که به استاد نقل کردم ایشان نخست جملاتی در مراتب فضلی مرحوم آقا میرزا خلیل فرمودند که شاگرد خاص‌الخاص درس خارج مرحوم حائری یزدی بوده و درباره مراتب علمی آقای طالقانی نیز مرا به فقیه عالیقدر آقای اشراقی رهنمون شدند.

اینجانب در معیت آیت الله زاده آقا سیدمهدی طالقانی اقبال خوشی یافته و در تهران به آستان آقای اشراقی مشرف شدم و طی گفت‌وگوی مبسوطی از فضائل معظم‌له جویا گشتم که از آن روز همواره آرزوی توفیق نشر اظهارات بهیه ایشان در نقل خاطرات و نظراتشان درباره آیت الله طالقانی در سر است. در اینجا با اغتنام از فرصت نقل خاطره‌ای را لازم می‌دانم که شاید اگر در اینجا قید و ضبط نگردد حقی مغفول و نظری مکتوم افتد: روزی آیت الله‌زاده آقاسیدمهدی طالقانی که اینجانب را توفیق مراودت با ایشان دیرسالی است تا رفیق است گفتند در ایام انقلاب که آقا را جهت شرکت در جلسه شورای انقلاب به منزل شهید مطهری مشایعت و ملازمت می‌کردم، حین مراجعت که سوار ماشین شدند آقای خامنه‌ای را که در حال خروج از آن خانه بود نشانم دادند و گفتند در ناصیه این سید افق و آینده انقلاب اسلامی را می‌بینم (نقل به مضمون) و صاحب این قلم برای ثبت این قول شریف به ساختن مجموعه مستند تلویزیونی درباره شهید مطهری تمهید کردم که در زمره ذواتی مانند آقایان دکتر ولایتی، حداد عادل، سیدحسن شهرستانی، بادامچیان، مدرس، مروارید و ... که در آن برنامه طرف مصاحبه واقع شدند آقای سید‌مهدی علائی طالقانی نیز نقل خاطره فرمودند: از جمله این خاطره تاریخ‌اثر را. باری در روز درگذشت آیت الله طالقانی در تهران بودم که وقت نماز صبح رادیو تلاوت قران پخش می‌کرد و در اولین اخبار بامدادی خبر درگذشت معظم‌له اعلام شد.

به تبریز برگشتم و استاد را معزا و سیاه‌پوش یافتم. پس از چند روز دوست شاعر آقای جواد آذر به دیدن استاد آمدند و در حضور ایشان سرودی را که در عزای آیت الله ساخته بود قرائت کرد و شهریار نیز قصیده رثائیه جانسوزی را که در سوک آقای طالقانی و فاجعه رحلت آیت‌الله طالقانی سروده بودند خواندند و گریستند که بعد‌ها دیگر آن مرثیه را ندیدم و نفهمیدم بر سر آن چه آمد! اما بجاست که در این مجال دستکم سروده جواد آذر را بیاوریم که شهرام ناظری این سوگ‌سروده را در مهرماه ۱۳۵۸ به خوبی خوانده است: 

پشنگ کامکار، شهرام ناظری، محمدرضا لطفی‌ای پدر سوگ ِ. تو، ماتم آزادیست
سرنگون زین ماتم، پرچم آزادیست
دریغ دریغ دریغ، از این پدر دریغ
آن سحر تا سر زد، شب شد و روز آمد
مِهر ِ. روشن جانش، تیرگی سوز آمد
دریغ دریغ دریغ، از آن سحر دریغ
سحری اختر ِ. ما، مِهر ِ. صفاپرور ما
در شب ِ. دل ریشان‌ای تو به این داور ما، بی تو رود بر سر ِ. ما
رای ِ. بداندیشان
ماه مِهی، سرو ِ. سِهی، شد سفری از بر ِ. ما
سایه کشید از سر ِ. ما، از غم بدکیشان
دریغ دریغ دریغ، از این سفر دریغ‌ای فُـتاده، در چاهِ خود، تو ماه ِ. نّخشِب ِ. ما
کِی تابد، بی رویت، ستاره در شب ما.
چون غریبی، غرق ماتم، چه غمگین می‌گذرد
در سوگت، روز ما، چه سنگین می‌گذرد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
شبی سحر شد، شبی دگر شد
تا شود این شب سپری، لاله باغ سحری
چهره بیاراید
فتنه دور ِ. قمری، همچو شب آید سفری
مهر ظفر زاید
مهر ظفر، بار دگر، سر چو کُـنـد جلوه گری
نقش غم بی پدری، پیش نظر آید
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ
دریغ دریغ دریغ، از آن پدر دریغ.

اما تنها اشعاری که از استاد در دسترس است و نام مبارک آن سید جلیل‌القدوه و مجاهد کبیر ذکر شده چند بیت زیر است که به مثابه حسن ختام می‌آوریم.

مجاهد آیت‏اله طالقانى
به نستوهىّ و بستیزى اباذر
در حریم حرم رى، متحصّن آیات
دادخواهان خمینى که زعیمى داهى
طالقانىِ مجاهد که بزرگ آیت دین
همه جا امر به معروف و ز. منکر ناهى
همه را حُکم جهادى که مسلمانان را
فرض فورى است بپاخاستن خونخواهى
اعتصاب همگان و همه کارى تعطیل
همه را همدلى و همدمى و همراهى
راه پیمائى و غوغا و تظاهر شب و روز
با شعارى که همه نفرتى و اکراهى
روز‌ها رفت که طوفان خروش مردم
گردبادى که رها بود و به گردون راهى
ناگهان دست خدا آمد و ارتش بگسیخت
حلقة طاعتش از شاه بدان گمراهى
شاه مجبور شد آخر به فرار و بگریخت
خلع از شاهى و آن فخر و شئون راهى
غول‌ها هستى ایران به چپاول بُردند
ناچشیده مزة حنظل پاد افراهى
لیک یک عدّه گرفتار مجازات شدند
واژگون بر سرشان مسند کیوانخواهى
آیت‏اله به سلام و صلواتى برگشت
وز نیابت به برش خلعت آل‏اللهى

با همه تجلیل‌ها و تبجیل‌هایی که از آقای طالقانی انجام شده، کتاب‌ها و مجله‌ها و ویژه‌نامه‌هایی که در ذکر مجاهدات آن مرحوم تدارک و تدوین و منتشر شده است، اینجانب بر این باور است که هنوز آینه‌داری برای بازتاب جوانب گوناگون چهره منور آن مجاهد کبیر که در زمره معدود منادیان اتحاد جهانی اسلام بوده و در فنون مختلف منزلت‌های رفیع و منیعی داشته‌اند برنیامده و تمامی رویه‌های تابنده سیمای آن سید جلیل‌القدوه شناخته نشده است. کاشکی جمعی متشکل و عاشق و آشنا بر ظرائف افکار سیاسی و فقهی و قرآنی و اجتماعی معظم‌له پدید می‌آمد و بر این تکریم‌ها و تجلیل‌ها بس گفته به تبیین جامع‌الاطراف احوال و آثار آن مرد بی‌عدیل و بی‌بدیل تاریخ اسلام و آن مجتهد مجاهد بی‌همال اهتمام ورزد که بدین نمط دین تشرف به شرف معاصرت و مقارنت با واپسین سال‌های عمر شریف آن ذات امجد بدانگونه ادا شود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار