سرویس تاریخ جوان آنلاین: برای صاحب این قلم اینگونه گفتوشنودها، علاوه بر تلاش برای نور تاباندن به زوایای تاریک تاریخ معاصر، تداعیگر خاطراتی خوش نیز هست. روزهای مؤانست با اساتیدی نامدار و متواضع که در بخشیدن از انبان معرفت خویش، بس سخاوتمند بودند. آنچه پیش روی دارید در زمره یادگارهای آن دوران و دربردارنده تحلیلهای زندهیاد حجتالاسلام والمسلمین علی دوانی از منش شهید آیتالله حاج شیخ فضلالله نوری است. امید آنکه مقبول افتد.
ارزیابی حضرتعالی از بسترهای شکلگیری نهضت مشروطه چیست؟ و نقش روحانیت را در این نهضت چگونه ارزیابی میکنید؟
بسمالله الرحمن الرحیم. بیتردید این نهضت در اثر مقاومت و پایمردی مراجع تقلید و مجتهدین به پیروزی رسید که در تمام جنبههای سیاسی و دینی آن، مجاهدت تام و تمامی داشتند. ریشه این نهضت، در فتوای تاریخی مرحوم میرزای شیرازی در تحریم تنباکو بود که سبب لغو قرارداد رژی شد و ناصرالدینشاه بالاجبار دستور داد هیئتی از شاهزادگان و علما تشکیل شود تا خسارت کمپانی رژی را برآورد کنند.
چه کسانی عضو این هیئت بودند و حاصل تلاششان چه شد؟
یکی از برجستهترین اعضای این هیئت، مرحوم آیتالله شیخ فضلالله نوری از شاگردان برجسته میرزای شیرازی بود. نتیجه این شد که علما تصمیم گرفتند دنباله این نهضت ظفرمند را بگیرند و استبداد شاه را مهار کنند. بعد بهتدریج خواهان تشکیل عدالتخانه شدند و شاه را مجبور کردند تا بپذیرد که عدهای از علما یا افراد وارد به احکام دین، امور مملکت را بررسی و نواقص را متذکر شوند و شاه ملزم باشد تا آن نواقص را رفع کند. کار عدالتخانه بهقدری دنباله پیدا کرد که لاجرم منجر به مشروطه شد.
آیا همگان از لفظ مشروطه معنی یکسانی را مراد میکردند؟
خیر، حتی تقیزاده هم -که جزو سردمداران مشروطه بود- سر در نمیآورد این لفظ از کجا آمده است و معنایش چیست! بعضیها که سطح فکر پایینی داشتند، میگفتند: حکومتی است که فقط خودخواه و بیدین نباشد! عدهای هم میگفتند: مشروطه حکومتی است که قائل به اجرای احکام شرع باشد. در آن دوره بود که مرحوم شیخ فضلالله گفت: اگر مشروطه چنین حکومتی است، من با آن موافق هستم.
ارزیابی شما از جایگاه شهید آیتالله شیخ فضلالله نوری در نهضت مشروطه چیست؟
در نهضت مشروطه افراد زیادی شاخص شدند، از جمله آقاسید محمد طباطبایی و آقا سیدعبدالله بهبهانی، اما حتی افرادی مثل ناظمالاسلام کرمانی و ملکزاده و مهدی بامداد هم اذعان داشتند شیخ فضلالله از همه اعلم و دارای جایگاه اجتماعی برجسته و ممتازی بود. البته اینها حاضر نبودند با شیخ فضلالله همکاری کنند، در عین حال میگفتند: آقا سیدمحمد طباطبایی آدم خوشخلق و سلیمالنفسی است. از همین جا بود که اختلافات شروع شدند. البته شیخ فضلالله کسی نبود که زمام کارش را به دست کس دیگری بدهد، چون یک عالم برجسته، فقیه و مجتهد مسلمی بود و خیال داشت کارهایش ریشهای و اساسی انجام شود و دلش را به چهار تا ادعا و شعار خوش نمیکرد.
چرا شیخ فضلالله با رویکرد مهاجرت به قم همراه شد؟ در حالی که پیش از آن مهاجرت به شهر ری را نپذیرفته بود؟
چون عینالدوله عرصه را بر علمای مشروطهخواه تنگ کرد، لذا آنها تصمیم گرفتند به قم مهاجرت کنند تا طغیان عینالدوله را ساقط کند. در این مرحله شیخ فضلالله، سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی متحد بودند، اما بعد از اینکه به تهران برگشتند، سر و کله روزنامهها یکی پس از دیگری پیدا شد که در آنها، گوشه و کنایههای فراوانی به روحانیت و دین زده میشد.
یعنی در واقع مخدوش کردن موتور اصلی مشروطیت؟
بله، دقیقاً! شیخ فضلالله در جایی گفته است که تعداد این روزنامهها به ۸۰ فقره رسیده بود. کمکم اینها موضوعات سخیفی از این قبیل را مطرح کردند که روحانیون و مردم کلی پول خرج میکنند که به مکه بروند و یک بطری آب زمزم بیاورند یا برای یک مشت خاک کربلا این همه هزینه میکنند! بعد هم کمکم علیه اصل دین سمپاشی کردند و گفتند: حکومت مشروطه خیلی بهتر از اسلام است!
سرمنشأ اینگونه رویکردها را در کجا میبینید؟
در انگلستان. امپراطوری انگلستان که در آن دوران همهکاره دنیا بود، بعد از واقعه تنباکو، کاملاً قدرت روحانیت را در ایران تشخیص داد و فهمید اگر بخواهد در ایران موفقیتی داشته باشد، باید رگ و ریشه مذهب را بزند. این موضوعی بود که خود مرحوم میرزای شیرازی را هم نگران کرده بود. ایشان پس از پیروزی نهضت تنباکو با ناراحتی گفته بود که دشمن تا امروز نمیدانست رمز پیروزی ما چیست و حالا که تشخیص داده مذهب در ایران از چه قدرت بالایی برخوردار است، از این پس همه توان خود را صرف ضربه زدن به دین خواهد کرد... که واقعاً همین کار را هم کرد. ضربهای که میرزای شیرازی با فتوای تاریخیاش به انگلیس زد، چیزی نبود که از یاد امپراطوری بریتانیا برود و هر لحظه مترصد این بود که آن خسارت را جبران کند. به همین دلیل، رسماً در مشروطه دخالت کرد. روسها هم که رقیب تاریخی انگلیس در ایران بودند نهایت تلاش خود را برای نفوذ در ایران و خنثی کردن تلاشهای انگلیسیها کردند. اولین کسی که در قضیه مشروطیت صدمه دید، شیخ فضلالله نوری بود. برای شناخت شیخ فضلالله خوب است که به لوایح ایشان مراجعه شود. احمد کسروی در تاریخ مشروطه چهار پنج تا از این لوایح را آورده است.
ارزیابی کسروی از شخصیت شیخ فضلالله چه بود؟
به نظر من بهترین داوری درباره مشروطه و شیخ فضلالله را احمد کسروی کرده است. او مینویسد: حاج شیخ فضلالله طرفدار حکومت مشروطه مشروعه بود و سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی میگفتند: وجود ناقص بهتر از عدم است. آنها معتقد بودند که نواقصی وجود دارد، روزنامهها چیزهای خلافی مینویسند و روشنفکرانی هم که از خارج آمدهاند افکار خاصی دارند، ولی ما قادریم جلوی این کارها را بگیریم و مشروطه با تمام نواقصی که دارد از حکومت استبدادی بهتر است.
موضع مراجع نجف در برابر مشروطه چه بود؟
مراجع مقتدر آن زمان در نجف: آخوند خراسانی، حاج میرزا حسین نجل میرزا خلیل و شیخ عبدالله مازندرانی بودند که پشت سر هم برای علمای تهران نامه و پیغام میدادند و او را تأیید میکردند و تبریک میگفتند.
چه شد که شیخ فضلالله راه خود را از دیگران جدا کرد؟
چون دید این جریان آنگونه که باید پیش نمیرود و به جایی نمیرسد، به آن دو سید گفت که اینها میخواهند یک حکومت بدون دین را سر کار بیاورند و در این جریان هم شما و هم مرا خواهند کشت! با کناره گرفتن شیخ فضلالله، آن دو سید هم در تهران قدرت زیادی نداشتند و به نجف نامه نوشتند و از شیخ فضلالله گله کردند که ایشان حرفهای عجیبی درباره مشروطه میزند و خلاصه نمیگذارد که ما کارمان را بکنیم و مشروطه را مستقر سازیم. آنقدر این پیغامها و نامهها مکرر شد که سه مرجع نجف هم باور کردند که شیخ فضلالله چوب لای چرخ مشروطه گذاشته است!
البته آقا سیدمحمدکاظم یزدی دچار این شبهه نشد، چون اساساً از اول نسبت به مشروطه شبهه داشت. اینطور نیست؟
همینطور است. ایشان حتی قبل از اینکه قضیه مشروطه مطرح شود، نامهای به آقا سیدحسین قمی، مشاور خاص شیخ فضلالله نوری نوشت و سفارش کرد: بررسی کنید و ببینید اصل این ماجرایی که در ایران این همه سر و صدا به راه انداخته است، از کجا آب میخورد و به من خبر بدهید، چون من از آن بیم دارم که سررشته تمام این ماجراها در دست خارجیها باشد که همانطور که هند را از بین بردند، مملکت اسلامی و شیعه ما را هم نابود کنند!
و مرحوم آقاسیدحسین قمی چه پاسخی داد؟
ایشان از شاگردان میرزای شیرازی و مشاور شیخ فضلالله و آدم عالم و تیزهوشی بود و در جواب آقا سیدمحمدکاظم یزدی نوشت: سررشته کار به دست منورالفکرها و صاحبان روزنامههایی است که هر روز حرف جدیدی علیه دین مینویسند. در نتیجه آقا سیدمحمدکاظم یزدی از همان ابتدای کار خود را کنار کشید، اما سه مرجع نجف دائماً در معرض شکایاتی بودند که افراد از شیخ فضلالله نزد آنها میبردند.
دلیل اینکه فقط شیخ فضلالله آبشخورهای منحط مشروطه را تشخیص داد و علیه آن موضعگیری کرد، چه بود؟
شیخ فضلالله فوقالعاده عالم و تیزهوش بود. در شرح حال ایشان آمده است: فقط یک علم را نیاموخته بود و آن هم نجوم بود. خود ایشان نوشته است: به این دلیل نتوانستم نجوم بخوانم که استاد لایقش را نداشتم! میگویند در سن ۷۰ سالگی وقتی یک استاد خوب علم نجوم را در تهران به ایشان معرفی کردند، گفت: میخواهم بروم و این علم را نزد ایشان بیاموزم! ایشان حقاً اعلم علمای تهران بود و همه اعلمیت ایشان را قبول داشتند. شمّ سیاسی فوقالعاده قویای داشت و در لوایحش آینده را با دقت پیشبینی کرده است. ایشان حتی کشته شدن خود و سیدعبدالله بهبهانی را هم پیشبینی کرده و به او گفته بود. مخالفان دین و روحانیت، هم شیخ فضلالله را- که بهزعم آنان با مشروطه مخالف بود- کشتند و هم سیدعبدالله بهبهانی را که برای مشروطه یقه چاک میکرد!
تحلیل شما از شخصیت سیدین چیست؟
سید محمد طباطبایی مرد عالم، خوشنفس و بزرگواری بود و از اینکه شیخ فضلالله کنار کشید، ناراحت بود. سیدعبدالله بهبهانی از لحاظ معلومات خیلی از شیخ فضلالله پایینتر بود، اما ادعای زیادی داشت و حاضر نبود حرفهای شیخ فضلالله را قبول کند. سیدین معتقد بودند همین که با مشروطه بتوانیم شاه و دربار را کنترل کنیم، کافی است.
چه شد که برخی علمای نجف با شیخ فضلالله همداستان نشدند؟
آنها از ایران دور بودند و از اینجا هم عدهای جاسوس تحت عنوان کاسب، حاجی و تاجر نزد آنها میرفتند و برای رد گم کردن، وجوهات شرعی هم میبردند و بعد از اینکه اعتماد آنها جلب میشد، شروع میکردند به شکایت از شیخ فضلالله نوری! سیدعبدالله بهبهانی و سیدمحمد طباطبایی هم با حرفهایشان علمای نجف را به شیخ فضلالله بدبین کرده بودند.
شیخ فضلالله برای اینکه مشروطه را به مسیر اصلی خود برگرداند، چه اقداماتی کرد؟
او وقتی دید مشروطه دارد با دخالت و نفوذ منورالفکرها به انحراف کشیده میشود، تلاش کرد با ایجاد ضمانت اجرایی و شرعی، جلوی این انحراف را بگیرد، به همین دلیل اصل دوم متمم قانون اساسی را پیشنهاد کرد. اگر پافشاری او برای تصویب این اصل نبود، حکومت ایران هم مثل ترکیه لائیک شده بود. شیخ فضلالله برای مرحوم آخوند درباره این اصل نامه نوشت و آخوند خراسانی هم تأکید کرد: این اصل باید تصویب شود تا علما و مراجع در باب اجرای مشروطه، دغدغه نداشته باشند. بنابراین اصل دوم متمم قانون اساسی را شیخ فضلالله پیشنهاد داد و آخوند خراسانی و دو مرجع دیگر روی تصویب آن پافشاری کردند، اما همین کار سبب شد مرتجعین و منورالفکرها به هر نحو ممکن شیخ فضلالله را از سر راه بردارند. شیخ فضلالله معتقد بود که محمدعلیشاه دستکم دینستیز نیست و میشود بعضی از مظالم او را کنترل کرد، ولی منورالفکرها اساس دین را نشانه رفتهاند و نمیشود جلوی تخریب آنها را گرفت، لذا با مشروطه غیرمشروعه مخالفت کرد و تهمت ارتجاع و طرفداری از سلطنت و پادشاهان را به جان خرید و انصافاً در این زمینه، تقریباً تنها هم بود. دیگران هم اگر با ایشان همعقیده بودند، خیلی جرئت ابراز عقیده در برابر سیل مشروطهخواهی را نداشتند.
ظاهراً سفارت روس به شیخ فضلالله پیشنهاد پناهندگی داده بود. این خبر تا چه حد موثق است و در زندگی شیخ، نمایانگر چه چیزی است؟
بله، پس از اینکه محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست، خبر که به تبریز رسید، مشروطهخواهان آنجا به رهبری ستارخان و باقرخان قیام و یک سال پایداری کردند. بعد سپهدار تنکابنی با قوای خود از مازندران و سردار اسعد بختیاری از جنوب به سمت تهران حرکت و پایتخت را فتح کردند. سردار اسعد با انگلیسیها کنار آمده و در درآمد نفت شریک شده بود و لذا ناچار بود طرف انگلیسیها را بگیرد. رئیس شهربانی تهران هم یپرمخان ارمنی بود که همه افسرانش ارمنی بودند. لشکر ارامنه هم که از قفقاز آمده بودند، حالا همهکاره تهران شده بود. محمدعلیشاه از ترس به سفارت روس پناه برد و در آنجا به آنها گفت که جان شیخ فضلالله از سوی مشروطهطلبان در خطر است. سفیر روس برای شیخ پیغام فرستاد که اجازه بدهید پرچم روسیه را بالای سر در خانه شما نصب کنیم تا در پناه ما باشید و به جان شما تعرضی نشود، اما شیخ قبول نکرد و گفت: «من عمری سعی کردم مسلمان باشم، اینک که آفتاب عمرم رو به غروب است، برای من ننگ است که آخر عمری به کفر پناه ببرم». سفیر عثمانی هم که این حرف را شنید، پرچم عثمانی را فرستاد و گفت: اگر پرچم روس پرچم دولت کفر است، پرچم عثمانی که متعلق به یک حکومت اسلامی است، این را در سر در خانهتان نصب کنید تا در پناه دولت عثمانی باشید، اما باز هم شیخ زیر بار نرفت و گفت: «یک عمر نان علی را خوردم، روا نیست آخر عمر نان دشمن او را بخورم». بعد هم که در روز ۱۳ رجب، ایشان را در دادگاهی صوری و مسخره محاکمه کردند و سپس به دار آویختند.
این حادثه چه تأثیری روی افکار عمومی داشت؟
مردم چنان کینهای از این قضیه به دل گرفتند که وقتی یکی از اهل علم در عراق فوت کرد، شنیدم که ایرانیها در کربلا جشن گرفتند و بین مردم نقل و شیرینی پخش کردند، چون ایشان را باعث قتل شیخ فضلالله میدانستند، در حالی که ایشان مردی متقی و عالمی بزرگ و اصل ماجرا شایعه بود. مخالفت مرحوم نائینی و مرحوم آخوند خراسانی با شیخ فضلالله هم آنان را از نگاه مردم انداخت، در حالی که سیدمحمدکاظم یزدی که طرف شیخ فضلالله را گرفته بود، نزد مردم بسیار محبوب شد. استادان ما میگفتند: مرحوم نائینی به افراد یک یا دو یا حتی پنج لیره به کسانی میداد که میگشتند و جلدهای تنبیهالامه را پیدا میکردند و برایش میآوردند تا از بین ببرد!
شما از شاگردانِ مورد توجه و تشویق مرحوم آیتالله العظمی بروجردی بودید. تحلیل ایشان از وقایع مشروطه و قتل شیخ فضلالله چه بود؟
ایشان میگفتند: من در نجف که بودم، دیدم که چطور دور مرحوم آخوند را گرفته بودند و هر کسی حرفی میزد و ایشان گیج شده بود و نمیدانست چه کار باید بکند! ایشان میگفت: بعد از مشروطه و فریب خوردن علمای نجف و بلایی که بر سر شیخ فضلالله آوردند، درباره بحثهای سیاسی دچار وسواس شدهام و میترسم کاری را که درست به نظر میرسد، شروع کنم و آخرش ختم به خیر نشود. ایشان میفرمودند: آن موقعی که سر و صدای مشروطه بلند شده بود، یک شب خواب دیدم من و مرحوم آخوند خراسانی و آقای نائینی روی پشتبام بنای بسیار مرتفعی در نجف هستیم. من دیدم آقای نائینی دارد عقب عقب میرود و با اضطراب به مرحوم آخوند گفتم: ایشان دارد کجا میرود؟ اینجا بلند است، الان است که پرت شود، اما فایده نداشت و مرحوم نائینی رفت و از پشتبام به پایین افتاد! بعد مرحوم آخوند نگاهی به من انداخت و او هم عقب عقب رفت و از روی بام به پایین پرت شد! من با وحشت از خواب پریدم و خواب را برای عدهای تعریف کردم. آنها گفتند: انشاءالله که خیر است و اتفاقی نمیافتد! وقتی خبر اعدام شیخ فضلالله آمد و جایگاه و وضعیت مرحوم آخوند و آقای نائینی تبدیل به آن صورت تأسفبار شد، یاد آن خواب و سقوط آن دو افتادم. واقعیت این است که مشروطه پس از اعدام شیخ فضلالله، دیگر کمر راست نکرد و هر روز به انحراف بیشتری افتاد تا سرانجام با حکومت رضاخان یکسره نابود شد.
آیا از حضرت امام تحلیلی درباره شیخ فضلالله شنیده بودید؟
قبل از قیام ۱۵ خرداد، نزد حضرت امام رفتم و عرض کردم: اعلامیههای شما بسیار شبیه اعلامیههای شیخ فضلالله نوری است، خواهش میکنم اگر تاریخ مشروطه کسروی را نخواندهاید، حتماً بخوانید. بعدها از آقا سیدفضلالله داماد مرحوم آیتالله سیداحمد خوانساری شنیدم: وقتی امام در حصر بودند، دیده بود یکی از کتابهایی که ایشان میخواندند، همین کتاب تاریخ مشروطه کسروی بود. قبلاً دیده بودم که امام و دوستانشان، از جمله آیتالله گلپایگانی، آیتالله حاجآقا مرتضی حائری، آقای حاجآقا مهدی حائری، آقای حاجآقا عبدالله آلآقا، همیشه عصرها یک ربع قبل از اذان مغرب در مقبره حاجآقا شیخ فضلالله مینشستند. برایم جالب بود کسی که انقلاب اسلامی را با آن شور و هیجان به راه انداخت، همیشه قبل از نماز مغرب به مقبره شیخ فضلالله میرفت و مدتی تنهایی در آنجا مینشست.