خشونت فقط زد و خورد نیست، خشونت فقط دعوا و ناسزاگویی نیست، خشونت فقط ارتکاب جرم نیست. هریک از ما ممکن است در ارتباطات روزمره خود با دوستان، اعضای خانواده و همکارانمان رفتارهایی خشونتآمیز از خود نشان بدهیم، بیآنکه نام خشونت بر آن بگذاریم. اگر در ارتباطات خود از لحن متوقعانه، تند و تحکمآمیز یا طعنهآمیز استفاده کنیم، در حقیقت از شیوه خشونتی با تأثیرات منفی عمیق بر روح و روان دیگری استفاده کردهایم. پس ما ممکن است ناخودآگاه در ارتباطات هر روزه خود درگیر خشونت باشیم، اما فراموش نکنیم ارتباطات تحکمآمیز و توأم با خشونت و بیادبی، همیشه جواب نمیدهد. به رغم یکی بودن نتیجه درخواست، بین بنشین و بفرما و بتمرگ، تفاوت از زمین تا آسمان است!
مدیری شیوه مدیریت خود را بر دستورهای تحکمآمیز بنا گذاشته بود. او به یکی از دوستان خود که بهتازگی مدیر شده بود نصیحت میکرد: «ببین، یه نصیحتی بهت میکنم؛ هیچ وقت از دیگران تقاضای مؤدبانه نکن که فلان کار رو تحویل بدن؛ هیچ وقت ازشون سؤال مؤدبانه نپرس که فلان کار آمادس یا نه؟ بلکه آمرانه بپرس که فلان کار چی شد؟ طرف هم دست و پاشو جمع میکنه...»
او مدتها بود که با همین شیوه مدیریت میکرد، تا اینکه روزی کارمند جوان و باوقاری به قسمت او منتقل شد. در اولین روز کاریاش، مدیر او را احضار کرد تا زهرچشمی از او گرفته باشد. گفتوگوی آنها از این قرار بود:
- کاری را که به شما محول کرده بودم انجام نشده. چرا؟
-، چون من درگیر انجام کار مهمتری بودم.
- چه کاری مهمتر از کاری که من دستور انجامش را به شما میدم؟
- کاری که به شرکت ما مربوط میشد و اگه انجامش نمیدادم، تبعات زیادی داشت.
- ببین جوان، تبعات رو این جا من مشخص میکنم!
- یعنی میفرمایید اون کار رو انجام ندم؟
- خیر؛ حتی اگر بالاترین عضو شرکت هم شما را مأمور به انجام اون کار کرده باشه، شما موظفید که فقط کاری رو که من بهتون میگم انجام بدین...
سه روز بعد، توبیخ کتبی بابت عدم انجام آن کار، به آقای مدیر رسید؛ چون آن جوان از سوی هیئت مدیره، مأموریت داشت نوع ارتباط این مدیر با زیردستانش را مورد ارزیابی قرار دهد.
همه میدانیم موضوع اصلی هر ارتباطی پیامهایی است که به دیگران منتقل میکنیم. این پیامها میتواند آموزشی، سرگرمی، اطلاعاتی و... باشد و طرفهای دیگر ارتباط میتوانند فرزندان، اعضای خانواده، همکاران و حتی غریبهها باشند. خشونت در ارتباط، به دو صورت آگاهانه و ناآگاهانه اتفاق میافتد. این روزها همانطور که در مقدمه این نوشته آوردیم بیشتر از نوع ناآگاهانه است؛ چون خودمان به این ترتیب، تربیت شدهایم، به صورت کاملاً خودکار، با دیگران نیز چنین برخورد میکنیم. وجه آگاهانه خشونت در ارتباط برقرار کردن نیز تابع آگاهی و خواستن خود ماست که تکلیفش، از همان ابتدا روشن است. آسیبهای وارده از طریق این نوع ارتباطات، میتواند گام اول در رفع آنها باشد.
«ارتباط بدون خشونت» مکتبی ارتباطی است که بر مبنای محبت بنا نهاده شده است. ارتباط بدون خشونت یک روش تعاملی است که تبادل اطلاعات و حل صلحآمیز اختلافات را تسهیل میکند. ارتباط بدون خشونت بر ارزشهای مشترک انسانی و نیازها تکیه میکند و افراد را به پرهیز از زبانی که سبب مقاومت یا کاهش عزت نفس میشود و استفاده از زبانی که سلامت روانی را افزایش میدهد، تشویق میکند. ارتباط بدون خشونت باور دارد به جای ایجاد ترس، گناه، سرزنش و شرم، غنیسازی زندگی رضایتآمیزترین انگیزه برای انجام کارهاست و به عنوان هدف بر پذیرش مسئولیت فردی در انتخاب و افزایش کیفیت ارتباط تأکید دارد. این روش حتی وقتی طرف مقابل آن را نمیداند نیز مؤثر است. به وسیله ارتباط بدون خشونت ما خواهیم دانست هرکاری که هرکسی انجام میدهد تلاشی است برای تحقق نیازهای محقق نشده و برای هرکسی تحقق نیازها از طریق همکاری، محتملتر از رقابت است.
گاهی ما از طریق پیشداوری و قضاوتهای اخلاقی دچار رفتار خشونتآمیز میشویم. قضاوت اخلاقی، یعنی غلط یا بد دانستن آن چیزهایی که متناسب و هماهنگ با ارزشهای ما نیستند. معمولاً این قضاوتها چنین بیان میشود: «او تنبل است»، «آنها متعصبند». سرزنش، تحقیر، اهانت، برچسب، مقایسه، عیبجویی، همه شکلهایی از این نوع قضاوتند. قضاوت درباره مردم، خشونت را ترویج میدهد، ریشه بسیاری از این خشونتها، چه کلامی، روانی یا فیزیکی در این تفکر است که علت اختلاف را اشتباه طرف مقابل میدانند.
مقایسه کردن از دیگر عوامل بروز خشونت در ارتباطهاست. اگر کسی میخواهد زندگی را برای خود تلخ کند، کافی است یاد بگیرد خود را با دیگران مقایسه کند، وقتی درگیر مقایسه میشویم احساس بدبخت بودن شروع میشود، بعد افسردگی به سراغمان میآید. این نوع تفکر محبت ورزیدن به خود و دیگران را مسدود میکند و در نهایت منجر به نگرش و رفتار خشونتآمیز میشود.
ارتباط همراه با خشونت چنان بر آگاهی ما سایه میاندازد که فراموش میکنیم خودمان مسئول نحوه تفکر، احساسات و اعمالمان هستیم. استفاده از کلمه رایج «باید» بیانگر نادیده گرفتن مسئولیت فردی فرد در قبال اعمالش است. پس چه خوب است برای انجام کاری، احساس اجبار نکنیم بلکه انتخاب را جایگزین اجبار کنیم.
انسانها ذاتاً دوست دارند مفید باشند و احساس ارزشمندی کنند و از آنها در کارهای بزرگ و تأثیرگذار استفاده شود. اگر ما باور نداشته باشیم که انسانها ذاتاً دوست دارند کار کنند و تأثیرگذار باشند، چطور میتوانیم با آنها بر اساس عدم خشونت و محبت ارتباط برقرار کنیم؟ ارتباط بدون خشونت، اعتماد مبنی بر باورهای انسانی را میخواهد.
یکی از مدرسان در زمینه کنترل رفتار از تجربیات خود درباره ارتباط بدون خشونت اینگونه میگوید: «ارتباط بدون خشونت به من کمک کرده است دیگران را بهخوبی بشنوم. اینکه بدانم انسانها قبل از هر قضاوتی که من در مورد آنها بکنم انسان هستند.» او معتقد است مهمترین دستاورد ارتباط بدون خشونت برای او نزدیک شدن به خدا بوده است. او میگوید: «من باید بدانم وقتی برای دیگری کار انجام میدهم نیت من کدام است؟ نیازهای دیگران به اندازه نیازهای من بااهمیت است و نیازهای من به اندازه نیازهای دیگران مهم است.»
این نگرش روشی بسیار انسانی و جالب برای تمام رشتههای یاورانه نظیر مشاوره، روانشناسی و مددکاری اجتماعی است و برای هرکسی که با انسان دیگری رابطه دارد.
بدون شک سیره پیامبر مهربانیها حضرت رسول اکرم (ص) بهترین الگوی ما در حفظ کرامت انسانی و مهربانی در ارتباطات است. ایشان در کلام گهرباری میفرمایند: «مـن اکـرم اخـاه المـسـلم بـکـلمـةٍ یـُلْطـِفـُهُ بـهـا وَ مـجـلسٍ یـُکـْرِمـُهُ بـه لم یـزل فـی ظِلّ الله عزّوجلَّ ممدوداً علیه بالرحمةِ ما کان فی ذلک.»؛ «هر کس به برادر مسلمان خود با سخن مهرآمیزی اکرام کند و او را در مجلسی گرامی بدارد تا زمانی که چنین کند پیوسته در سایه رحمت خداوند قرار دارد.»