به گزارش جوان آنلاین، محمد رضا کائینی، دبیر صفحه تاریخ روزنامه جوان، به مناسبت سیوهشتمین سالمرگ محمد رضا پهلوی، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
امروز سی هشتمین سالمرگ محمدرضا پهلوی دربیمارستان معادی قاهره است. این قلم اگر بخواهد فارغ از مدح و دمهای متعارف، به نکتهای عبرت آموز در سیاهه اعمال او اشاره کند، باید به فراز و فرودهای حسن ظن ساده لوحانه او به آمریکا بپردازد. پس از شهریور بیست، محمد رضای جوان، درپی آن بود که برای انگلیسیها، که پدرش را به رغم بیست سال ادعا و شلتاق، آن گونه خفت بار از ایران رانده بودند، جانشین و دست کم رقیبی بیابد و مسلما در آن حال احوال، جز آمریکا نمییافت.
در آن دوره امریکاییها که در پی ملی شدن نفت در ایران، خواهان سهمی از این خوان گسترده بودند، ظاهرا با شاه جوان همگامی نشان میدادند و معمولا در دعوا با مصدق، بر وزن کفه او میافزودند. دربیست و هشت مرداد او را بنده خود ساختند و از آن پس، عملا ایران را به مستعمره خویش تبدیل کردند. در اوایل دهه چهل، برای باقی ماندن شاه در قدرت، او را وادار به انجام اصلاحاتی ساختند که نهایتا کسی آن را جدی نگرفت. با این همه و به موازات بالا گرفتن انقلاب اسلامی و استشمام بوی الرحمن خدایگان، درگوادالوپ با او خداحافظی کردند!
این اما، پایان داستان تراژیک شاه با امریکا نبود. آنها پس از فرار او از ایران، به سرعت دروازههای خویش را به روی وی بستند. اردشیر زاهدی نقل کرده که سربند اینگونه رفتار امریکاییها، از او شنیده بود که «ای کاش هیچ وقت به دنیا نیامده بودم!» او در حالی که سرطان داشت تمامی بدن او را فرا میگرفت، راهی نداشت جز پناه بردن به کشوری مانند پاناما، در شرایطی که سر تیم حفاظت پانامایی هم دندان او را شمرده و آشکارا در صدد تعرض جنسی به فرح دیبا بود!
در این دوره و در پی تسخیر سفارت امریکا در تهران، صادق قطب زاده توانست مقامات آمریکا را به استرداد شاه به ایران متقاعد کند و اگر کسینجر و راکفلر پا در میانی نکرده بودند، ژنرال نوریه گا به دستور کارتر، رسما او را تحویل جمهوری اسلامی داده بود! امریکاییها در پایان کار، حتی امید شاه به انجام یک سفر درمانی به کشورشان را نیز ناامید و او را به مرگ در مصر دلالت کردند!
این تنها شمهای از رفتارهای آمریکا با مردی است که سی و هفت سال تمام، در ایران و خاورمیانه، کمر به خدمت و تحقق منویات آنان بست و در آئینه این فرمانبری، بخت خویش و خاندانش را میجست...این وجیزه اما، درصدد روایتگری شاه مخلوع نبود، که این فقره را میتوان مطول و مفصل در کتب تاریخی جست، بل تذکاری به ابواب جمعی کوته بین آمریکائیسم در ایران است که خویش را در غایت شاه بجویند و ببینند...فاعتبروا یا اولی الابصار