تقریباً همه ما بیش از آن که نیاز به شنیدن داشته باشیم نیازمند شنیده شدن هستیم. تصور بسیاری از ما این است که اگر خوب حرف بزنیم و گوی حرف زدن را از دیگران برباییم در ایجاد ارتباط برنده شدهایم، در حالی که واقعیت چیز دیگری است. آن که خوب میشنود و به حرفهای دیگران توجه میکند نه تنها موجبات جلب دوستی و اعتماد دیگران را فراهم میکند، بلکه از دانش دیگران نیز بهرهمند میشود. البته مهارتهای ارتباطی صرفاً به حرف زدن یا شنیدن ختم نمیشود، بلکه ارتباط مؤثر ناشی از یادگیری و عملیاتی کردن مهارتهایی خاص است که باید آموخت و در سایه آن به موفقیتهای فردی و اجتماعی رسید.
بدون شک برقراری ارتباط مؤثر مهمترین بخش موفقیت اجتماعی یک فرد است. در واقع هر فردی، شبکهای از ارتباطات اجتماعی و حتی خانوادگی دارد و موفقیت فردی، شغلی، اجتماعی و فرهنگی او به گستردگی و کیفیت این شبکه اجتماعی ربط پیدا میکند. چه بسیار جداییهایی که به واسطه نداشتن درک مهارت ارتباط مؤثر صورت گرفته است، چه بسیار موقعیتها و فرصتها که به واسطه نداشتن این مهارت از دست رفته است و چه بسیار دوستیهای ماندگار و تأثیرگذاری که به واسطه نبود این مهارت، اتفاق نیفتاده است. ما وقتی که پیامهایی را به طرف مقابلمان ارسال میکنیم از روشهای خاصی استفاده میکنیم. گاهی از کلمات، گاهی از کلمات به همراه لحن و گاه این دو را با زبان بدن همراه میکنیم. در کنار مهارت گوش سپردن که احساس میشود مورد تغافل واقع شده، فن استفاده درست از زبان بدن نیز مورد غفلت قرار گرفته است. متخصصان ارتباط میگویند که پیامهای منتقل شده از طریق کلمات، زیر ۱۰ درصد است و بیشتر پیامها از طریق لحن گفتههای ما و بیشتر از آن از طریق زبان بدن ما منتقل میشود. اگر شما بگویید: «از دیدن شما خوشحالم» ولی این جمله را با لحنی خشن و سرد بیان کنید، احتمالاً دریافت طرف مقابل از این ارتباط شما، دریافت حس عدم صداقت شما خواهد بود. در استفاده از زبان بدن، باید به چشمها، حرکت سر، دستها و پاها و نحوه استقرار و حرکتشان، جهت بدن، حالتهای صورت و حالتهای بدن توجه کرد. اگر شما کنار خیابان ایستاده باشید و یک تاکسی برایتان بوق بزند، شما با تکان دادن سر به او میفهمانید که قصد سوار شدن ندارید. خب در این میان هر چه بوده، استفاده از زبان بدن و بوق بوده و هیچ کلامی رد و بدل نشده است.
روانشناسان میگویند: «هر انسانی، چیزی برای یاد دادن به ما دارد.» اولین گام یک ارتباط مؤثر، میل به برقراری رابطهای برای یادگیری است. برای ایجاد این اتفاق، در ابتدا باید به این پرسش درونی پاسخ بدهیم که چرا باید با چنین فردی، ارتباط برقرار کنم و ارتباط مؤثر با چنین فردی چه نتایج و سودی برایم خواهد داشت؟ اگر بتوانید به چنین سؤالی جوابهای مختلف و قانعکنندهای بدهید، میل به برقراری یک رابطه مؤثر در شما ایجاد خواهد شد. اگر به هر شخصی، هرچقدر هم از نظر اجتماعی، شغلی، تحصیلی و خانوادگی در رتبه پایینی باشد، چنین نگاهی داشته باشیم، میتوانیم با او به رابطهای مؤثر و سودمند، اقدام کنیم.
روابط مستحکمی که ما در محل کار یا در هر مکان دیگری برقرار میکنیم، به یک یا چند نیاز ما پاسخ میدهد. تا وقتی که این روابط در رفع نیازهای متقابل کارآمد باشد، تداوم خواهد یافت، در غیر این صورت روابط رو به زوال خواهد رفت. معمولاً در برقراری روابط و حفظ آن دو عامل مهم باید به خاطر سپرده شود: ۱- انتظارات مشخص و روشن. ۲- کیفیت متقابل روابط فردی.
ما همهروزه بخش زیادی از زمان خود را به برقراری ارتباط با دیگران میگذرانیم تا هرچه بیشتر بتوانیم نیازهای خود را بیان و نیازهای دیگران را درک کنیم. توانایی ارتباط مؤثر به ما کمک میکند تا با دیگران ارتباط کلامی و غیرکلامی مؤثرتری داشته باشیم و با غلبه بر خجالت، نظرات خود را برای دیگران ابراز کنیم. اگر این مهارت را کسب کرده باشیم، در مواقع لازم میتوانیم با تقاضاهای نامناسب دیگران مخالفت کنیم. این توانایی به ما کمک میکند تا بتوانیم به صورت کلامی، غیرکلامی و مناسب با فرهنگ جامعه و موقعیت، خود را نشان دهیم. بدین معنی که ما میتوانیم نظرها، عقاید، خواستهها، نیازها و هیجانهای خود را ابراز و به هنگام نیاز از دیگران درخواست کمک و راهنمایی کنیم. تقاضای کمک و راهنمایی از دیگران در مواقع ضروری از عوامل مهم یک رابطه سالم است. اجزای توانایی ارتباط مؤثر عبارتند از: ارتباط کلامی و غیرکلامی مؤثر، ابراز وجود، مذاکره، امتناع، غلبه بر خجالت و گوش دادن. همه ما برای برقرار کردن ارتباط با دیگران، صرفنظر از اینکه چقدر با آنها صمیمی و ناآشنا هستیم، با صحبت و گوش کردن (گفت وگو) ارتباط برقرار میکنیم. همکلاسیها، دوستان، آشنایان و خانواده همه جزو شبکه گسترده ارتباطی ما هستند که امکان پذیرش، آرامش، دانستن و احساس بهتر را برای ما مهیا میکنند.
برای برقراری ارتباط مؤثر، تکنیکها و مهارتهایی وجود دارد. این تکنیکها و مهارتها را میتوان آموخت و به کار برد و از نتایجش سود جست، اما همیشه مشکلی پیش میآید؛ مشکل نمایشی بودن تکنیکها و نبودن صداقت در آنها. این مشکل هنگامی به وجود میآید که ما میخواهیم با توسل به این تکنیکها، با شخصی که در نظر گرفتهایم، ارتباط مؤثر برقرار کنیم. در این هنگام ما پیامهای غیرمستقیم و نمایشی بودن چنین ارتباطی را به طرف مقابل منتقل میکنیم. ارتباط، باید از جنس صداقت باشد؛ یعنی ما واقعاً علاقهمندیم یا اینکه خودمان را قانع کردهایم که ارتباط با فلان فرد، برای ما خوشایند خواهد بود.
همانگونه که در مقدمه این نوشته آمد بسیاری از ما، عادت داریم که صحبت کنیم و عادت چندانی به گوش سپردن نداریم. در واقع وقتی که به ارتباط بین دو نفر نگاه کنید، دو انسان را میبینید که مدام در حال حرف زدن و بیان نکتههایی هستند که خودشان به آن علاقهمندند. گوش دادن مهارتی است که اگر خوب آن را یاد بگیرید، بهتنهایی میتواند نمره ارتباطی شما را فوقالعاده افزایش دهد. شاید به همین دلیل است که ما یک زبان برای حرف زدن، اما دو گوش برای شنیدن داریم. روانشناسان مطرح در این باره میگویند: «ارتباط واقعی زمانی ایجاد میشود که به سخنان مخاطب خود بهخوبی گوش فرا دهیم. منظور این است که به گفتهها و طرز تلقی و نقطهنظرهای مخاطب خود به گونهای خاص گوش فرا دهیم، بلکه باید متوجه شویم که او چه منظور و چه احساسی دارد و به قالب فکری او در مورد حرفی که میزند دقیق شویم. درک همدلانه، روش بسیار مؤثری است که میتواند تغییرات فراوانی در شخصیت ما و دیگران ایجاد کند.»
به طور خلاصه از جمله مهارتهایی که به ایجاد ارتباطی مؤثر و شفاف و درست منتهی میشود میتوان به پرهیز از دورویی و ریاکاری برای جلب اعتماد، ایجاد رابطه صمیمانه و محبتآمیز ضمن حفظ حریمها برای جلب دوستی و محبت، صراحت و سادگی برای ایجاد رابطه روشن و شفاف و بدون پیچیدگی، کمتر حرف زدن و بیشتر شنیدن در مکالمات و گفتوگوها برای یادگیری بیشتر و همدلی و پرهیز از خودخواهی برای ایجاد رابطهای دوستانه و اعتمادآمیز اشاره کرد.
منابع: سایتهای آفتاب، نمناک، چطور دات کام، forbes و نشریات آموزش اجتماعی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران.