اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الأنبیاء و المرسلین سیّما خاتمهم و أفضلهم محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و أهل بیته الأَطیبین الأَنجبین سیّما بقیّة الله فی العالمین بِهم نَتولّیٰ و مِن أعدائِهم نَتبرّءُ اِلی الله».
مقدم شما نخبگان و بزرگواران حوزوی و دانشگاهی و عزیزان ایمانی و قرآنی را گرامی میداریم و از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت شماست خدا مرحمت کند و این ادعیه را در حق همه مؤمنان مستجاب بفرماید!
بحثهای روز پنجشنبه، شرح نهج البلاغه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بود. خطبههای نورانی آن حضرت و همچنین نامههای نورانی آن حضرت به پایان رسید. به کلمات حکیمانه آن حضرت به شماره سی رسیدیم. مستحضرید نهج البلاغهای که تنظیم شده است نیاز به یک تکمیل و تبویبی دارد که ـ. الحمدلله ـ. این کتاب شریف تمام نهج البلاغة عهدهدار این مسئله است. این کلمات حکیمانهای که حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمودند: و جناب سید رضی ذکر کردند، بخشی از اینها جزء خطبههای آن حضرت است، یا جزء نامههای آن حضرت است که سیّد رضی اینها در بخش خطبه یا نامه نیاورده است.
شماره سی این است که از حضرت سؤال کردند ایمان چیست؟ و کفر چیست؟ حضرت فرمود: ایمان چهار شعبه دارد: صبر و یقین و عدل و جهاد. مبسوطاً اینها را بیان کرد که عدل یعنی چه، صبر یعنی چه، جهاد یعنی چه، یقین یعنی چه؟ بعد سؤال کردند که کفر چیست؟ چون قرآن کریم بر ایمان و کفر تکیه میکند. سعادت ابد هم به همین ایمان وابسته است. شقاوت دائمی هم به همین کفر وابسته است. اصرار قرآن کریم این است که انسان حقیقتی است که هرگز از بین نمیرود؛ منتها از عالمی به عالم دیگر منتقل میشود. در دنیا با اجتماع زندگی میکند و بعد از دنیا زندگی جمعی هست، ولی اجتماعی نیست. در دنیا بر اساس اینکه هر کسی کاری دارد، با کمک دیگری این مشکل حلّ میشود، این زندگی را میگویند اجتماعی. بعد از مرگ، جمع هستند، جمعیت کنار هم هستند؛ اما هر کس در کنار سفره خودش است. اینها مجموع هستند نه مجتمَع. فرمود: ﴿إِنَّ الأوَّلِینَ وَ الآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾؛ [۱]، اما مجتمع نیستند، اجتماع ندارند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است درباره برزخیها که فرمود: «جِیرَانٌ لَا یَتَأَنَّسُونَ وَ أَحِبَّاءُ لَا یَتَزَاوَرُون»، [۲]اینها همسایههایی هستند که از یکدیگر خبر ندارند.
پس هر کس بخواهد در آن عالم راحت باشد باید سفره خود و مائده خود و مأدبه خود را به همراه داشته باشد. آنجا سخن از خوردن طبیعی به این صورت نیست. غذای آدم در آنجا تقواست، فرمود: ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾. [۳]یک مسافر، زاد و راحله دارد؛ در این کریمه فرمود که زاد و توشه انسان بعد از مرگ، تقواست. او مهمان سفره تقواست و اگر این مسافر، راحله داشته باشد؛ یعنی مَرکَب داشته باشد، این راه را بهتر طی میکند. زاد انسان تقواست ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی﴾، راحله، محبت است که آسانتر و سریعتر این راه را طی میکند. فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾؛ [۴]همه ما محبّ خدا هستیم؛ برای اینکه تمام هستی ما از اوست؛ اما تمام کوشش و تلاش ائمه (علیهم السلام) این است که ما را از مرحله محبّ بودن به محبوب بودنِ خدا منتقل کنند. اینها واسطه، شفیع و مسیر فیض هستند که ما را از دالان انتقالی محبت عبور بدهند، چون خدا فرمود: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾.
مستحضرید در این مسائل منقطی حد وسطی ذکر میکنند، میگویند «الف»، «باء» است و هر چه «باء» است «جیم» است؛ پس «الف»، «جیم» است. در مسائل سیر و سلوک اگر کسی بخواهد از مقام محبّ بودن به محبوب بودن برسد حدّ وسط آن «حبیب الله» است. اگر کسی پیرو «حبیب الله» بود، از محبّ بودن به محبوب بودن منتقل میشود؛ لذا این بخش از قرآن آن حدّ وسط را ذکر کرد. به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: شما به مردم بگویید: ﴿إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونی﴾؛ من که حبیب خدا هستم، در مدار محبت و دین من حرکت کنید، ﴿یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ﴾، از محبّ بودن به محبوب بودن میرسید.
مسئله ایمان هم همان طوری که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید؛ «آمَنَ» به معنای «إعتقدَ» نیست. «آمَنَ»؛ یعنی «دخل فی المأمن»؛ منتها ورود در مأمن به اعتقاد است و به عمل صالح است و به ارکان عملی.
مسئله ایمان را که حضرت با آن ارکانش ذکر کرد بحث آن در چند هفته گذشت؛ اما مسئله کفر به اینجا رسید، فرمود: «وَ الْکُفْرُ عَلَی أَرْبَعِ دَعَائِمَ»؛ کفر هم ـ. معاذالله ـ. پایههایی دارد. «عَلَی التَّعَمُّقِ وَ التَّنَازُعِ وَ الزَّیْغِ وَ الشِّقَاقِ»؛ همه این چهار رکن را مشخص کرده است. فرمود: «فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَی الْحَقِّ». ما در محدوده معرفت دینی، خداشناسی، پیغمبرشناسی و امامشناسی، تا آنجایی که محدوده امکان است، هم راه دارد هم موظّف هستیم؛ اما درباره ذات اقدس الهی، چون حقیقت نامتناهی است، یک؛ و بسیط است، دو؛ هیچ راهی ندارد که انسان به ذات اقدس الهی دسترسی پیدا کند میگوید آنجا منطقه ممنوعه است. ما مکلّف به برهان هستیم نه عرفان؛ یعنی مکلّف هستیم از راه علم حصولی، از راه استدلال، خدا را بشناسیم این راه باز است، خیلی هم آیات روایات شواهد عقلی تأیید میکند، تثبیت میکند. اما بخواهیم مشاهده کنیم، آن ذات را بینیم، مقدور نیست، زیرا ذات نه مرکب است که انسان گوشهای از آن را ببیند، نه محدود است که همه او را مشاهده کند و این مَثل معروف که «آب دریا را اگر نتوان کشید» [۵]این در مربوط به بخشهای ممکنات است که مرکّب هستند، و گرنه خدای سبحان که بسیط محض است و جزء ندارد، نه میشود گفت: من به اندازه خودم خدا را میبینم و نه میشود گفت: همه ذات را اکتناه میکنم و هیچ کس هم مکلّف به شهود ذات او نیست، مکلّف به تصدیق و علم و فراگیریِ حدّ وسط و اینهاست. او، چون مفهوم است و برهان است راه دارد. فرمود: اگر از این منطقه کسی بخواهد عبور بکند به خطر میافتد؛ این احیاناً ممکن است به الحاد منتهی بشود.
«فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ یُنِبْ إِلَی الْحَقِّ»؛ «انابه» از بهترین اوصاف سالکان حق است. این «انابه» یا از «ناب، یَنوب» است که «اجوف واوی» است، یا «ناب، ینیب» که «اجوف یایی» است. اگر از «ناب، ینوب» باشد که برخی گفتند؛ یعنی این مرتّب در نوبت است. این طور نیست که یکبار به نام خدا و دین ناله کند، بعد رها کند، بلکه این مرتّب در نوبت است. اگر «ناب، ینیب» که «اجوف یایی» است باشد، «نابَ»؛ یعنی «انقطع»، «یَنیب»؛ یعنی «یَنقطع» کسی که منقطع «الی الله» است و فقط به آن سمت گرایش دارد، این را میگویند «مُنیب». «إِخْبَاتَ الْمُنِیبِین» و «إِنَابَةَ الْمُخْبِتِین» [۶]از همین قبیل است.
فرمود: کسی که بیراهه رفته هرگز به طرف حق برنمیگردد. «وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ»؛ کسی که در مطلبی که نمیداند نزاع میکند، کوری او ادامه پیدا میکند. یکی از چیزهایی که قرآن کریم نهی کرده است مسئله نزاع است. فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا﴾؛ [۷]با یکدیگر اختلاف نکنید. البته میدانید که کار بدون اتّحاد پیش نمیرود. اگر کسی در حق متحد بود به مقصد میرسد و نظام را حفظ میکند. اگر کسی در باطل تلاش و کوشش کرد حتماً دسترسی پیدا میکند به تخریب و سرّ تخریب او این است که این جامعه متحد در تخریب است، چون هر دعوایی و نزاعی تا به اتّحاد نرسد اثر ندارد و هر نزاعی یقیناً به اتّحاد میرسد، چرا؟ چون سه تا کار هست این سه تا کار یک هدف مشترکی دارد؛ اگر دو نفر با هم نزاع میکنند، این یکی که با او درگیر است دو تا کار میکند، آن یکی که با این درگیر است دو تا کار میکنند، مجموع این کارها یک بازده دارد. این که فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾، این «فاء» تفریع را بر نزاع متفرع کرد، برای همین است. این اوّلی که با دومی درگیر است دو تا کار میکند: یکی نیرو مصرف میکند میشود ضعیف؛ دیگر اینکه با صرف نیروی خود از نیروی او میکاهد، او را ضعیف میکند میشود دو تا ضعف. پس این دو تا کار کرده؛ یعنی این که با او درگیر میشود دو تا کار منفی دارد: یکی اینکه خودش را ناتوان کرده، دیگر اینکه توان او را گرفته است. آن یکی هم که با این درگیر است دو تا کار منفی کرده: یکی اینکه خودش را خسته کرده، دیگر اینکه قدرت این را گرفته. شما این چهار تا کار را که بررسی کنید میبینید نتیجه آن جز ضعیف طرفین چیزی دیگر نیست و این طرفین متحد هستند که ضعیف بشوند و کار تا به اتّحاد نرسد اثر ندارد؛ چه در طرف حق چه در طرف باطل.
سرّ اینکه در اختلاف یک نظام فرو میریزد، برای اینکه اینها متّحد هستند در فروریزی نظام. هر جا شما دعوا را تحلیل کنید به اتحاد برمیگردد؛ منتها یک اتّحاد منفی؛ یعنی همه میکوشند که ضعیف بشوند. پیام این «فاء» تفریع این است: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ﴾، [۸]«فَشَل»؛ یعنی ضعف. این دو نفر چهار تا کار میکنند، این چهار تا کار یک پیام دارد و آن ضعف است.
در جریان نزاع هم فرمود: همین طور است. این کسی که نزاع میکند، هم قدرت خود را میکَند هم به اندازه خود قدرت دیگری را. دیگری که با او نزاع میکند، هم قدرت خود را میکاهد هم قدرت این را. این تا نیرو صرف نکند که قدرت او را نمیکاهد. فرمود: پایان نزاع همین است و اگر در قرآن کریم با «فاء» تفریع ذکر کرد، برای اینکه هر ضعفی محصول اتّحاد در تضعیف است. اینجا هم فرمود: «وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ» ـ. آنجا دارد «زیغ» که امر سوم است، «زیغ» یعنی انحراف ـ. «سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ»؛ کسی که بیراهه برود خوبی را بد میداند، چون درباره منافقین، قرآن کریم دارد که اینها ﴿یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾، [۹]کار خوب برای اینها بد تلقی میشود، ـ. معاذالله ـ. دین برای اینها میشود افیون، فسون، فسانه و مانند آن. «وَ مَنْ کَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّیِّئَةُ»؛ بد را خوب میبیند خوب را بد میبیند.
«وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ»؛ مست میشود. مستی چند گونه است: مستی گاهی همین مستی ظاهری است که با یک آبی خمار میشود. یک وقت است مستی ثروت است، مستی مقام است، مستی جوانی است. فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ [۱۰]اینها مستانه زندگی میکنند؛ حالا یا مست مقام هستند. کسی که مخمور است مست است؛ یعنی جلوی عقل را گرفته. این جلوی عقل را یا همان آب میگیرد، یا مقام میگیرد، یا جوانی میگیرد، یا سِمَت و پُست میگیرد. «خمر»؛ یعنی پوشاندن. این روسری را میگویند «خِمار»، برای اینکه سینه و صدر و سر را میپوشاند. در قرآن فرمود: ﴿وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ﴾، [۱۱]این «خِمار»؛ یعنی این روسری را روی سر و گردن و گلو و اینها بگذارند. عقل گاهی به وسیله آب مستور میشود، گاهی به وسیله مقام مستور میشود، گاهی به وسیله جوانی مستور میشود. فرمود: اینها را رها کن! ﴿فِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾؛ اینها مست مقام یا مست جوانی یا مست مال و مانند آن هستند و اینکه فرمود: «وَ سَکِرَ سُکْرَ الضَّلَالَةِ» همین است.
«وَ مَنْ شَاقَّ وَعُرَتْ عَلَیْهِ طُرُقُهُ»؛ طَرْفِ و طُرُق او برای او دشوار است؛ پیمودن راه دشوار است «وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ»، ـ. مُعضِل نه مُعضَل ـ. «مُعضِل»؛ یعنی مشکل؛ کار او برای او مشکل است. منتها خودش به تعبیر مرحوم شیخ بهایی مثل این کرم ابریشم است که دور خود میتند و در آن وسط خفه میشود. [۱۲]«کدود کدود القز ینسج دائما»؛ [۱۳]این کرم ابریشم دور خود میتند میتند میتند، در آن وسط خفه میشود. تشبیه مرحوم شیخ بهایی این است که انسانی که بیراهه میرود «کدودٌ»؛ خیلی کَدّ و تلاش و کوشش دارد، «کَدودِ القَز»؛ «دود قَز»؛ یعنی کِرم ابریشم که این «ینسج دائما»؛ دور خود میتند، در آن وسط خفه میشود. اینها هم فرمود: همین طور هستند. «وَ أَعْضَلَ عَلَیْهِ أَمْرُهُ وَ ضَاقَ عَلَیْهِ مَخْرَجُهُ»؛ میخواهد بیرون بیاید نمیتواند. هیچ راهی برای برونرفت ندارد. این با دست خودش مشکلات را برای خود آفریده است.
حالا، چون آخرین جمعه ماه شعبان در پیش است و هفته بعد هم ماه مبارک رمضان است، گوشهای از این بیان نورانی وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) را عرض کنیم که همه ما ـ. إنشاءالله ـ. با یک خضوع به ضیافت الهی برویم و مهمان ذات اقدس الهی بشویم.
قبلاً هم به عرض شما رسید که این ماه شعبان برای اهل سیر و سلوک آخر سال است. عدهای اوّل فروردین را اوّل سال میدانند برای اینکه میخواهند جامه نو در بر کنند که یک حیات گیاهی است. آنها که اهل کشاروزی هستند، اوّل سالشان اوّل پاییز است که کشت را درو میکنند و به درآمدشان میرسند و هزینههایشان را تأمین میکنند؛ اما کسانی که اهل سیر و سلوکاند، اوّل سال آنها اوّل ماه مبارک رمضان است، آخر سالشان ماه شعبان است. در این ماه شعبان تمام تلاش و کوشش آنها این است که حسابها را بررسی کنند، حقّی از کسی بر ضمان آنهاست آن را ادا کنند، کسی را رنجاندند، پشت سر کسی حرف زدند، با قلمشان با بیانشان به کسی نیش زدند آزردند، آبروی کسی را بردند، تمام تلاش و کوشش آنها این است که در این ماه شعبان پاک بشوند، چون آخر سال است و اگر جناب حافظ گفته بود:
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید ٭٭٭ از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد [۱۴]برای اینکه اینها در همین مسیر هستند و اینکه مرحوم ابن طاوس (رضوان الله علیه) غالب کتابهای دعا را اوّل آن از ماه مبارک رمضان شروع میکند، برای اینکه اوّل سال برای اهل سیر و سلوک همین ماه مبارک رمضان است. آخر کتاب میبینید که اعمال ماه شعبان است. در روایات ما از یک سو، در ادعیه ما از سوی دیگر، از ماه مبارک رمضان به عنوان «غُرَّةُ الشُّهُور» [۱۵]یک؛ «رَأْسُ السَّنَة» [۱۶]دو؛ این هم در ادعیه ماست هم در روایات ما؛ یعنی اوّل سال ماه مبارک رمضان است، غُرّه و پیشانوی ماهها ماه مبارک رمضان است.
وجود مبارک پیغمبر (علیه و علی آله آلاف التّحیة و الثّناء) در آخرین جمعه ماه شعبان یک خطبه مفصّلی خواندند که فرمود: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّه»؛ [۱۷]ماه مبارک رمضان دارد میآید. در تمام سال که ما در کنار سفره الهی نشستهایم، «بر سر هر سفره بنشستی خدا رزاق بود» [۱۸]، اما در ماه مبارک رمضان ما مهمان مأدبه الهی، سفره قرآن، سفره روایات، سفره نورانی اهل بیت (علیهم السلام) مهمان هستیم. فرمود: این ضیافت و مهمانی عمومی است و همه را دعوت کرد و ضیف خداست. فرمود: در سرزمین مکه حاجیان و معتمران، جزء «ضیوف الرحمان» هستند، در ماه مبارک رمضان، روزهدارها هم جزء «ضیوف الرحمان» هستند.
در خطبه نورانی حضرت فرمود: این «شهر الله» اقبال کرده است، بکوشید خودتان را آزاد کنید: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ»؛ [۱۹]فرمود: گناه میدانید یک بار سنگینی است. این بار را غیر از صاحب بار کسی نمیبرد، چون این کلمه «لا»، لای نفی جنس است که درباره قیامت دارد: ﴿لا وَزَرَ﴾؛ [۲۰]یعنی اصلاً باربر در قیامت نیست تا کسی بگوید من چیزی به او میدهم تا بار مرا ببرد. ﴿لَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَ أَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾، اصلاً باربر در آنجا نیست. «وَزَر»؛ یعنی باربر. «وِزر»؛ یعنی بار سنگین. «وزیر» به کسی میگویند که بار سنگین مملکت بر دوش اوست. اینکه کلیم حق به ذات اقدس الهی عرض کرد: ﴿وَزِیراً مِنْ أَهْلِی ٭ هَارُونَ أَخِی﴾، این است. این بار سنگین را هارون میتواند ببرد دیگری نمیتواند ببرد. در قیامت هیچ باربری نیست، بار هر کسی را خود شخص باید ببرد.
حضرت در این خطبه فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ وَ ظُهُورُکُمْ ثَقِیلَةٌ مِنْ أَوْزَارِکُمْ»؛ پشت شما از این بار گران خم شده. این بار را سبک کنید، این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه باربر، خود شخص است. حالا اگر کسی خلاف کرد، چه باید بدهد؟ زندان باید برود؟ جریمه باید بشود؟ نه! خود تبهکار را به بند میکشند، خود شخص در زنجیر میافتد. اگر کسی بدهکار باشد در دنیا بدهکار چه کار باید بکند؟ باید گرو بدهد، حالا یا خانه را گرو میدهد یا زمین را گرو میدهد یا فرش را گرو میدهد، کالایی را رهن میگذارد. حضرت فرمود: شما بدهکاران خدا هستید حقوق الهی در ذمه شماست، احکام الهی از این غیبت کردن، او را نیش زدن، آبروی او را بردن، پشت سر او حرف زدن، به هر حال اینها بند است. فرمود: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ»، شما که «حق الله» را ندادید حق مردم را ندادید پس بدهکار هستید، این اصل اوّل. بدهکار باید گرو بسپارد، این اصل دوم. رهن در دنیا حالا یا خانه است یا زمین است یا فرش است، قابل قبول است؛ اما رهن در برابر خدا چیست؟ فرمود: خود آدم را گرو میگیرند. اینکه میبینید بعضیها میگویند ما نمیتوانیم چشممان را از نامحرم کنترل کنیم، نمیتوانیم زبانمان را کنترل کنیم، هر چه میخواهیم بلند شویم و نماز شب بخوانیم نمیتوانیم، راست میگویند بیچارهها، برای اینکه در بند هستند در رهن هستند. فرمود: جان شما را گرو میگیرند: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ»، البته این تفسیرِ همان دو تا آیه قرآن است که فرمود: ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾، [۲۱]یک؛ ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾، دو. این «رهین» فعیل به معنی مفعول است. این ﴿کُلُّ امْرِئٍ بِما کَسَبَ رَهینٌ﴾، ﴿کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ﴾، [۲۲]این «فعیل»ها به معنی مفعول است؛ یعنی مرهون است گرو هست. میبینیم که درست میگوید این بیچاره، میگوید من هر چه میخواهم چشمهای خود را کنترل کنم نمیتوانم، برای اینکه در اختیار خودش نیست. حضرت فرمود: شما در رهن دیگری هستید در بند هستید خودتان را آزاد کنید. ماه مبارک رمضان ماه آزادی است. یک آمدن لازم است، خدایا آمدم، همین! وقتی میگوید خدایا آمدم، این خدا!
چرا دست یازم چرا پای کوبم ٭٭٭ مرا خواجه بی دست و پا میپذیرد [۲۳]آمدم، وقتی آدم بگذارد کنار، او قبول میکند، راه برای آدم باز میشود. این را توبه میگویند، انابه میگویند، مهمان همین است، کسی میگوید من آمدم، به جِدّ بگوید آمدم، توبه او مقبول است؛ البته رو به قبله باشد این کلمات را بگوید استغفار بکند، آب توبه بخورد، دو رکعت نماز بخواند، اینها جزء تشریفات و مستحبات است، هیچ کدام مقوّم توبه نیست؛ اینها مستحبات است، همان اراده تخلّلناپذیر است خدایا آمدم، مرا ببخش. چه فارسی، چه تازی، او همه این زبانها را میفهمد.
فرمود: شما در بند هستید، رهن هستید، فکّ رهن کنید: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُمْ»؛ فکّ رهن کنید بگویید: «أستغفروا الله ربی و أتوب إلیه» این راه باز است و گرنه آن مشکلات هست. آن مشکلی که احدی به فکر آدم نیست. اگر انسان میمُرد میپوسید، خبری نبود و راحت بود؛ اما وقتی میمیرد از پوست به در میآید و میشود ابدی. این بیان فقط در قرآن کریم است که انسان مرگ را میمیراند، نه بمیرد. ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم. فرمود: این سفره پهن است ماه مبارک رمضان هم هر سال دارد میآید: «قَدْ أَقْبَلَ إِلَیْکُمْ شَهْرُ اللَّه»، با رحمت و برکت و ضیافت و عنایت و شما هم در رهن هستید. اگر شما فرشی را رهن گذاشتید دیگر در اختیار شما نیست، در اختیار دیگری است.
این خطبه هفتم نهج البلاغه دارد که وقتی انسان گرفتار او شد، شیطان «فَنَظَرَ بِأَعْیُنِهِمْ وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ»، [۲۴]میبینید مرتّب به این و آن بد میگوید، مرتّب به نامحرم نگاه میکند. آن، چون در رهن است، مگر این فرش مرهون حرفی برای گفتن دارد؟ این خانه، رهن آن طلبکار است، فرمود: شما رهن هستید: «إِنَّ أَنْفُسَکُمْ مَرْهُونَةٌ بِأَعْمَالِکُمْ فَفُکُّوهَا بِاسْتِغْفَارِکُم»؛ این خداست! و اگر با یک آمدم قبول میکند، چرا نرویم؟ چه چیزی از این بهتر؟ فقط ذات اقدس الهی از ما میخواهد که بگوییم: «أستغفر الله ربی و أتوب إلیه».
امیدواریم ـ. إنشاءالله ـ. همه پیروان قرآن و عترت مهمان این ضیافت الهی باشند و شما بزرگواران هم بالاخص از فیض و فوز ماه مبارک رمضان بهره کافی ببرید.
خدایا! نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه ولیّات حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولیای الهی محشور بفرما!
خطر بیگانگان مخصوصاً استکبار جهانی و آمریکا را به خود آنها برگردان!
صهیونیسم را مخذول و منکوب بفرما!
مشکلات اقتصادی و ازدواج جوانها را در سایه لطف ولیّات برطرف بفرما!
این کشور صاحب عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!
به فرد فرد مردم این سرزمین آنچه خیر و صلاح و فلاح دنیا و آخرت اینهاست مخصوصاً درباره جوانها به همه اینها مرحمت بفرما!
پایان امور همه را به خیر و سعادت ختم بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[۱]. سوره واقعه، آیات ۴۹ و ۵۰.
[۲]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه ۲۲۱.
[۳]. سوره بقره، آیه ۱۹۷.
[۴]. سوره آل عمران، آیه ۳۱.
[۵]. مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش ۱.
[۶]. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج۱، ص. ۲۷۲.
[۷]. سوره انفال، آیه ۴۶.
[۸]. سوره انفال، آیه ۴۶.
[۹]. سوره توبه، آیه ۶۷.
[۱۰]. سوره حجر، آیه ۷۲.
[۱۱]. سوره نور، آیه ۳۱.
[۱۲]. کشکول شیخ بهایی؛ آیا نمیبینی که آدمیزاد در سراسر زندگیاش گرفتار بیچارگی است، که هیچگاه امید درمان ندارد؟ اسیر رنجست، همچنان که کرم ابریشم، همواره میتند و سر انجام با اندوه، در میان بافتههای خود هلاک میشود.
[۱۳]. الکافی (ط ـ. الإسلامیة)، ج، ص. ۳۱۶؛ «کدود کدود القزّ ینسج دائما ٭٭٭ فیهلک غمّا وسط ما هو ناسجه».
[۱۴]. دیوان حافظ، غزل ۱۶۴.
[۱۵]. الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ. الحدیثة)، ج۱، ص. ۳۱؛ «أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الشُّهُورَ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فَغُرَّةُ الشُّهُورِ شَهْرُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ شَهْرُ رَمَضَانَ وَ قَلْبُ شَهْرِ رَمَضَانَ لَیْلَةُ الْقَدْرِ وَ نُزِّلَ الْقُرْآنُ فِی أَوَّلِ لَیْلَةٍ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ فَاسْتَقْبِلِ الشَّهْرَ بِالْقُرْآن».
[۱۶]. تهذیب الاحکام، ج. ۴، ص. ۳۳۳؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ وَ قَالَ رَأْسُ السَّنَةِ شَهْرُ رَمَضَانَ».
[۱۷]. الأمالی (للصدوق)، النص، ص. ۹۳.
[۱۸]. ر. ک: دیوان حافظ، غزلیات، غزل ۲۰۶: «بر در شاهم گدایی نکتهای در کار کرد ٭٭٭ گفت: بر هر خوان که بنشستم خدا رزاق بود»
[۱۹]. الأمالی (للصدوق)، النص، ص. ۹۴.
[۲۰]. سوره قیامت، آیه ۱۱.
[۲۱]. سوره طور، آیه ۲۱.
[۲۲]. سوره مدثر، آیه ۳۸.
[۲۳]. غزلِ منتسب به مرحوم نشاط اصفهانی.
[۲۴]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه ۷.
منبع: بنیاد اسراء