کد خبر: 915821
تاریخ انتشار: ۱۲ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۱
۱۳ تیر سالروز شهادت یار باوفای فرماندهان لشکر ۲۷
سردار علیرضا عسگری: شهید دستواره در حالی که مرا در آغوش گرفته بود، می‌گفت که فقط ما ماندیم و همه شهید شدند. پشتش به سمت مهران بود و همین طور که مرا بغل کرده بود دستی را بالا برد و گفت: «خدایا خسته شدم، مرا هم نزد خودت ببر...»
آرمان شریف
بچه‌های لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) شهید محمدرضا دستواره را همرزم دیرین حاج ابراهیم همت و صمیمی‌ترین و نزدیک‌ترین دوست حاج احمد متوسلیان می‌دانستند. پس از ربوده شدن حاج احمد و شهادت حاج ابراهیم و حاج عباس کریمی تمام امید نیرو‌ها به سید محمدرضا بود؛ کسی که توانسته بود در نبود چهره‌های بزرگ لشکر، جای خالی آن‌ها را پر کند و مثل یک دوست و همراه برای رزمنده‌ها باشد. چشم و چراغ نیروهایش بود و به وقت سختی پناهشان. اما همانطور که دست تقدیر در تیرماه حاج احمد را از بچه‌های لشکر گرفته بود، این بار هم در ۱۳ تیر سال ۶۵ سید محمدرضا برای همیشه از جمع رزمندگان پرکشید.
زمانی که حاج احمد متوسلیان مأمور تشکیل تیپ محمد رسول‌الله (ص) شد، شهید دستواره را از جبهه‌های جنوب فراخواند تا به خاطر مهارت در جذب نیرو مأمور تشکیل واحد پرسنلی تیپ شود. حاج احمد، دستواره را از زمان مبارزه با ضدانقلاب می‌شناخت. پابه‌پای هم در کردستان برای آزادی مریوان جنگیده بودند و شناخت خوبی از توانایی‌های رزمی و ویژگی‌های هم داشتند.
پس از ربوده شدن حاج احمد، در همه حال در کنار حاج ابراهیم همت بود. با این حال ربوده شدن فرمانده‌اش را بزرگ‌ترین ضربه روحی در زندگی‌اش می‌دانست: «با دسیسه و حقه‌بازی، باعث شدند تا حاج احمد به دست اسرائیلی‌ها اسیر شود و این بزرگ‌ترین ضربه روحی بود که من در زندگی‌ام تجربه کردم.» می‌گفت: حاج احمد استاد من است، او مرا بار آورده! حاج احمد حرف به من آموخته، همه چیز را او به من آموخت. بعد از آن دست راست همت شده بود. در عملیات‌ها کنارش بود و با احساس مسئولیتی بالا کار‌ها را انجام می‌داد. سردار محمد کوثری درباره احساس مسئولیت و نقش مهم شهید دستواره در عملیات خیبر می‌گوید: «سال ۶۲ عملیات خیبر انجام شد. محمدرضا شب و روزش را در منطقه گذراند و کمتر به پشت جبهه برمی‌گشت؛ به طوری که تا هفته‌ها پیش خانواده‌اش در اندیمشک نرفت. در این عملیات بار‌ها خودش کنار راننده بلدوزر نشست تا خاکریز بزنند. اینگونه می‌خواست به راننده روحیه بدهد تا کارش را درست انجام دهد. محمدرضا خودش را به خطر می‌انداخت تا کار به خوبی پیش برود.»
با شهادت همت، شهید عباس کریمی فرمانده لشکر می‌شود و سید محمدرضا هم به عنوان جانشین و قائم‌مقام جهاد را ادامه می‌دهد. یار باوفای حاج احمد و حاج ابراهیم حالا در کنار حاج عباس مقابل دشمنان می‌جنگد. با شهادت عباس کریمی، مدتی فرمانده لشکر شد و با فرماندهی محمد کوثری، جانشین او در لشکر می‌شود.
با وجود انرژی بالا و روحیه شادی که داشت، روز‌های آخر از رفتن دوستان و شهادتشان خسته و ناراحت شده بود. سردار علیرضا عسگری همرزم شهید درباره آخرین روز‌های سیدمحمدرضا می‌گوید: «شهید دستواره در حالی که مرا در آغوش گرفته بود، می‌گفت که بهترین دوستمان را از دست دادیم و فقط ما ماندیم و همه شهید شدند. پشتش به سمت مهران بود و همین طور که مرا بغل کرده بود دستی را بالا برد و گفت: «خدایا خسته شدم، مرا هم نزد خودت ببر...» دو روز بعدش در غرب مهران بود که بر اثر اصابت خمپاره‌ای به شهادت می‌رسد.» خانواده دستواره سه شهید را در دفاع مقدس تقدیم انقلاب کرده است. چند روز قبل از شهادت محمدرضا، برادر دیگرش به نام حسین به شهادت می‌رسد. مادر شهید در خاطره‌ای آخرین صحبت‌هایش با پسرش را چنین بازگو می‌کند: «کنار قبری که حسین را به خاک سپردیم، قبری خالی بود. محمدرضا با دست به آن اشاره کرد و گفت: چند روز دیگر شهیدش می‌آید. در همان مراسم، از همه دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و هنگام رفتن به من گفت: مادر مرا حلال می‌کنی؟ گفتم: تو به من بدی نکرده‌ای که بخواهم حلالت کنم. گفت: نه، اینطوری نمی‌شود، بگو از صمیم قلب حلالت می‌کنم. من هم گفتم: حلال ِحلال. چند روز بعد، شهید آن قبر را آوردند. خودش بود؛ محمدرضا را همانجا به خاک سپردیم.» برادر دیگر، محمد در دی ماه همان سال و در عملیات کربلای ۵ آسمانی می‌شود.
بیش از ۱۰ روز از شهادت برادرش نگذشته بود که در عملیات کربلای یک، «روز آزادسازی شهر مهران»، ترکشی به قفسه سینه‌اش اصابت می‌کند و مظلومانه به شهادت می‌رسد. مزار سه شهید در کنار هم امروز زیارتگاه عاشقانی است که به وقت دلتنگی به بهشت زهرا می‌روند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار