اگر کسی نگاهی هرچند گذرا به گزارشهای منابع غربی در باره فجایع ناشی از جنگ خانمانسوز ائتلاف عربستان و امارات علیه یمن بیندازد هیچ تردیدی برایش باقی نمیماند که در این جنگ فاجعهای بس عظیم نه برای مردم فقیر این کشور بلکه اساساً برای کل جامعه بشری روی داده است. ائتلاف متجاوز حداقل استانداردهای یک جنگ شرافتمندانه را رعایت نکرده و از همان ابتدا کوشیده است این کشور را به عمد به تلهای از خاک و ویرانه تبدیل کند. در نتیجه این حملات کور هزاران نفر از مردم یمن کشته و زخمی و بیش از ۲ میلیون نفر از آنها آواره و میلیونها نفر دیگر نیز که تا ۲۰ میلیون نفر هم تخمین زده میشود هر یک به درجاتی نیازمند دریافت کمکهای غذایی و بهداشتی فوری هستند. هرچند غرب آسیا در قرن حاضر جنگهای زیادی را در مناطق مختلف تجربه کرده است، اما هیچکدام به لحاظ گستره فجایع انسانی به پای این جنگ نمیرسد و در هیچ یک از آن تا این اندازه اصول و معیارهای اخلاقی و انسانی و حتی قواعد جنگ زیر پا گذاشته نشده است. همچنین در هیچ یک از این جنگها مجامع جهانی و به اصطلاح بشردوستانه تا این اندازه منفعل عمل نکردهاند. این محافل در بسیاری از موارد به جای اینکه جانب طرف قربانی را بگیرند طرف مهاجم و اشغالگر را گرفتهاند و به جای اینکه از حملات هوایی بیوقفه عربستان و امارات سخن بگویند و اقدامات لازم را برای توقف این حملات انجام دهند در مقابل به حملات تلافی جویانه و تدافعی نیروهای مدافع یمنی متمرکز شدهاند حال آنکه این نیروها بارها اعلام کردهاند در صورت توقف حملات هوایی نیروهای متجاوز حملات موشکی خود را نیز متوقف خواهند کرد.
در جنگ یمن از همان ابتدا و حتی در جریان رخدادهای متأثر از خیزشهای مردمی در شمال آفریقا و خاورمیانه موسوم به بهار عربی روند تحولات به صورت تحریف آمیز به تصویر کشیده و مانع از این شد که افکار عمومی بینالمللی و جامعه جهانی حداقل درک درست از صحنه تحولات داشته باشند. در مقطع پیش از آغاز جنگ مردم یمن نیز همانند سایر ملتهایی که در معرض این خیزشها قرار گرفته بودند این حق را به خود میدادند علیه نظام علی عبدالله صالح که به مدت سه دهه بر این کشور حکمرانی میکرد قیام کنند و نظام مورد نظر خود را بر پادارند. مردم یمن به این امید وارد صحنه شدند، اما عربستان که در آن مقطع هنوز در چارچوب بسته خود قرار داشت و وعده اصلاحات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی هنوز داده نشده بود برای مقابله با خیزشهای مردمی وارد عمل شد و به هر طریق ممکن کوشید این کشور را همچنان در خلوتگاه خود نگه دارد. عربستان شیوههای مختلفی را به کار گرفت و در نهایت به طرح تقسیم اقالیم متوسل شد و کوشید طرح تقسیم یمن به شش اقلیم را بر مردم این کشور تحمیل کند، به گونهای که حوثیها را هم از دسترسی به منابع نفتی و آبی و هم دسترسی به دریا محروم نماید، اما ارائه این طرح نه تنها با مخالفت حوثیها و انصارالله بلکه با مخالفت اکثر قریب به اتفاق یمنیها و حتی علی عبدالله رئیسجمهور وقت این کشور مواجه شد و در واقع ارائه این طرح بود که تلاشهای جمال بن عمر نماینده وقت سازمان ملل در امور حل بحران یمن را به شکست کشاند و وی بعد از اینکه با اعمال فشار عربستان از این سمت کنار گذاشته شد به کارشکنیها اذعان کرد. بر این اساس این عربستان بود که با دخالت در امور داخلی یمن و طرح تقسیم یمن زمینه جنگ را فراهم کرد و مردم یمن را در شرایطی قرار داد که برای مقابله با این طرح پشت نیروهای مدافع به رهبری انصارالله جمع شوند.
در آن مقطع احساس میشد عربستان با توجه به نیازهای داخلی خود به جنگ با یمن نیاز دارد تا از این طریق بتواند توجهات عمومی را به خطر دشمن خارجی معطوف و از پیچ خطرناک انتقال قدرت از نسل قدیم به نسل جدید عبور کند. در آن مقطع عربستان در داخل با چالش عمده مواجه بود و با توجه به مدعیان قدرتی که درنسل جدید وجود داشت امکان داشت این کشور را در داخل گرفتار جنگ قدرت سازد. از این دید جنگ یمن با تمام مصیبتهایی که برای مردم یمن داشت حداقل این کارکرد ضد انسانی و ضد اخلاقی را برای عربستان به همراه داشت که در پرتو این جنگ بتواند از این پیچ خطرناک عبور کند و البته این فایده را نیز برای محمد بن سلمان وزیر دفاع داشت که بتواند با چند پله صعود و اساساً با تغییر زیربنای نظام انتقال قدرت به تصاحب قدرت دست بزند و خود را به یک قدمی کرسی پادشاهی برساند.
اما بعد از اینکه طرح موسم به معامله قرن افشا شد این احتمال قوت گرفت که گویا طرح جامع منطقهای وجود دارد که راستگرایان حاکم بر اسرائیل و ترامپ با مشارکت برخی کشورهای منطقه مانند امارات و عربستان به نوعی به تقسیم منطقه دست زدهاند. در این چارچوب به نظر میرسد امارات و عربستان به عنوان دو نیروی اصلی اشغالگر در یمن نیز به تقسیم میان خود دست زدهاند، به گونهای که جنوب یمن در سلطه و اشغال امارات و شمال یمن در سلطه و اشغال عربستان باشد. تقریباً روند تحولات جنگ چهار ساله یمن به خصوص نقشآفرینیهای امارات در جنوب یمن با بهدست گرفتن رهبری عملیات اشغال الحدیده و وارد کردن فرانسه در این عملیات که دارای پایگاه دریایی در این کشور است، از وجود چنین تقسیمبندیهایی میان عربستان و امارات حکایت دارد. نکته قابل توجه دیگری که در این زمینه جلب توجه میکند این است که برخلاف آنچه تصور و گفته میشود، معامله قرن تنها به مسئله فلسطین و بده و بستانهای مربوط به آن محدود نمیشود بلکه کل منطقه در معرض خطرات ناشی از این طرح قرار دارد و از این دید یمن نیز قربانی این طرح و بده وبستانهای میان بازیگران آشوب ساز آن شده است.
در مجموع میتوان گفت: جنگ یمن و فجایع ناشی از آن برخلاف آنچه به دروغ در رسانههای غربی و عربی به تصویر کشیده شده است حاصل عملکرد انصارالله و حمایت ایران از آن نبوده است بلکه این جنگ از سوی نیروی اشغالگر سعودی و اماراتی بر مردم یمن و انصارالله تحمیل شده است و انصارالله نیز خود را بر مردم این کشور تحمیل نکرده بلکه مردم یمن در پشت این نیروها برای مقابله با نیروهای متجاوز و حفظ یکپارچگی سرزمینی یمن جمع شدهاند والا اگر این جنبش از مشروعیت و مقبولیت برخوردار نبود نمیتوانست این همه بین مردم جا باز کند و مردم و حتی کارمندان به رغم نگرفتن چندین ماه حقوق خود همچنان به رتق و فتق امور ادامه دهند و به استمرار دولت نوپای خود کمک کنند. با وجود اینکه مردم یمن و انصارالله در این جنگ خانمانسوز تحمیلی قربانی شدهاند، اما با حفظ همبستگی، جلوههایی از مقاومت در هر چهار جبهه نظامی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی به تصور کشیدهاند که در طول تاریخ منطقه کم و بعضاً بیسابقه بوده است.