کد خبر: 914933
تاریخ انتشار: ۰۸ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۲
گفت‌وگوی «جوان» با سردار بهزاد اتابکی به مناسبت ۹ تیر سالروز آغاز عملیات کربلای یک
از جناح چپ که روی قله قلاویزان عمل شد دشمن بسیار مستأصل شد. به نیروهایشان گفته بودند هر کس از مهران برگردد اعدام می‌شود. ارتفاعات قلاویزان محور‌هایی دارد که صعود به آن بسیار سخت است، اما رزمندگان ما در مرحله اول کوهپایه‌ها را گرفتند
صغری خیل فرهنگ
عملیات موفق «کربلای یک» که منجر به آزاد‌سازی شهر «مهران» شد، از سویی پایانی بر استراتژی دفاع متحرک عراق و از سوی دیگر نقطه شروع امیدوارکننده‌ای برای رزمندگان اسلام که ضعف دشمن بعثی را به رخ حامیان منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای صدام می‌کشاند بود. عملیات کربلای یک در روز نهم تیر ۱۳۶۵ در منطقه عملیاتی دشت مهران (جبهه میانی جنگ) با رمز یا ابوالفضل العباس (ع) توسط یگان‌های عمل‌کننده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و بسیج مستضعفان با اهداف بازپس‌گیری دوباره شهر مهران و ارتفاعات مرزی منطقه و سرکوب و منفعل کردن دشمن آغاز شد. به مناسبت ۹ تیر سالروز آغاز عملیات کربلای یک برای آگاهی از چرایی سقوط و چگونگی آزاد‌سازی شهر مهران با سردار بهزاد اتابکی به گفت‌وگو پرداختیم که در عملیات آزاد‌سازی مهران، فرماندهی یگان توپخانه لشکر ۲۵ کربلای مازندران را بر عهده داشت.

چطور شد مهران در اردیبهشت سال ۶۵ سقوط کرد آن‌هم زمانی که ایران از سال ۶۱ ابتکار عمل در جبهه‌ها را به دست گرفته بود؟

بعد از اینکه ما فاو را در عملیات بزرگ والفجر ۸ گرفتیم، دشمن غافلگیر شد. ما هم با کویت هم مرز شده بودیم و هم تنگه خور عبدالله در تیررس موشک‌هایمان قرار گرفت و از سوی دیگر نیروی دریایی عراق کاملاً فلج شد.
بعد از این عملیات بود که سران برخی کشور‌های حاشیه خلیج فارس به صدام گفتند کاری کردی که ایران از نظر سرزمینی بسیار به ما نزدیک شده و کنترل کامل خلیج فارس را هم در دست گرفته است، هر طور شده باید این منطقه را پس بگیری و وعده کمک‌های مالی و لجستیکی هم دادند. میلیارد‌ها دلار هزینه کردند و تجهیزات دادند، اما تنها کاری که توانستند انجام دهند این بود که طی عملیاتی، شهر مهران را که در جبهه میانی بود و ما نیروی زیادی برای دفاع از آن مستقر نکرده بودیم اشغال کردند.
شهر مهران اگرچه الان وسعت یافته، اما آن موقع یک شهرکوچک مرزی بود و موقعیت استراتژیکی داشت. البته خالی از سکنه بود. همان رزمندگان حاضر هم مقاومت جانانه‌ای کردند ولی بالاخره سقوط کرد. در واقع تقاضای عراق، مهران در مقابل فاو بود. ما یک شهر استراتژیک را از آن‌ها گرفته و ورودی دریایی عراق را در خور عبدالله بسته بودیم و آن‌ها مهران را گرفته بودند و می‌گفتند مهران در قبال فاو.

بعد هم حضرت امام (ره) دستور دادند مهران باید آزاد شود؟

بله، وقتی مهران سقوط کرد ما تازه وارد فصل گرما شده بودیم و هوا بسیار گرم بود. وقتی خبر به حضرت امام (ره) رسید، دستور دادند مهران باید آزاد شود. بلافاصله شروع به شناسایی منطقه کردیم و چند لشکر مثل لشکر‌های ۲۵ کربلای مازندران، محمدرسول‌الله (ص) تهران، ۴۱ ثارالله کرمان و ۸ نجف و یکی دو تیپ برای انجام عملیات آماده شدند. ارتش هم کمک کرد. توپخانه‌هایشان پرحجم شلیک می‌کردند. تیرماه ۶۵ ما از چهار محور وارد مهران شدیم و خوشبختانه در همان روز اول و دوم عملیات، شهر را پس گرفتیم. به ارتفاعات قلاویزان مسلط شدیم و دشمن را عقب راندیم. حتی می‌توانستیم وارد خاک عراق شویم، اما اجازه ندادند. شاید هم بعثی‌ها برای ورود ما به عراق برنامه داشتند، این بود که وقتی به نقطه مرزی رسیدیم متوقف شدیم.

مسئولیت شما در این عملیات چه بود؟

من فرمانده توپخانه لشکر ۲۵ کربلا بودم. به نوعی مسئولیت توپخانه جناح چپ عملیات را به عهده داشتم. در آن عملیات از جناح چپ که روی قله قلاویزان عمل شد دشمن بسیار مستأصل شد. به نیروهایشان گفته بودند هر کس از مهران برگردد اعدام می‌شود و نیروی زیادی روی ارتفاعات قلاویزان مستقر کرده بودند. باید بگویم ارتفاعات قلاویزان ارتفاعات عجیبی بود. محور‌هایی دارد که صعود به آن بسیار سخت است، اما رزمندگان ما در مرحله اول کوهپایه‌ها را گرفتند و با کمک توپخانه و زرهی توانستیم خطوط دشمن را درهم بشکنیم. من تفنگ سیمینوف داشتم و دیده‌بانی می‌کردم و تک تیرانداز هم بودم و با آن تفنگ راحت ارتفاعات را می‌زدم. بچه‌ها خیلی شجاعانه جنگیدند. تعداد زیادی از نیرو‌های دشمن محاصره و اسیر شدند. وقتی فرمانده تیپ ۱۷ بعثی‌ها را به اسارت گرفتیم، قلاویزان به دست رزمندگان فتح شد.

گویا آزاد‌سازی مهران در آن زمان بازتاب منطقه‌ای و جهانی زیادی داشت.

خیلی زیاد! چون ما همزمان در سه محور درگیر بودیم؛ هم در مهران، هم در فاو و هم در خلیج‌فارس. در خلیج‌فارس بعثی‌ها با موشک‌هایی که امریکایی‌ها در اختیارشان گذاشته بودند کشتی ها‌ی حامل نفت و کالای ما را می‌زدند و البته در مقابل تعدادی از کشتی‌های آن‌ها هم با تیر غیب زده شد. امریکایی‌ها که این شرایط را دیدند اسکورت کشتی‌ها را بر عهده گرفتند، اما نفتکش کویتی «اَلرَخاء» با نام «بریجتون» که تمامی تدابیر امنیتی از سوی نیرو‌های امریکایی برای آن لحاظ شده بود، در فاصله ۱۳ مایلی غرب جزیره فارسی، در اثر برخورد با مین‌های دریایی منفجر شد به طوری که حفره‌ای به بزرگی ۴۳ متر مربع در بدنه آن ایجاد شد. این یک نوع درگیری در جبهه خلیج‌فارس بود. یک جبهه هم در فاو داشتیم که هم نظامی بود و هم سیاسی. در جبهه سیاسی سعودی‌ها، اماراتی‌ها و کویتی‌ها و به عبارتی ۱۱ کشور عربی حضور داشتند و از صدام حمایت می‌کردند. باز پس‌گیری مهران طی ۴۸ ساعت ضربه سنگینی به آن جبهه سیاسی پشتیبان صدام وارد کرد.

شنیدن نام عملیات کربلای یک شما را یاد کدامیک از دوستان شهیدتان می‌اندازد؟

شهید بردبار فرمانده تخریب لشکر ما در این عملیات شهید شد. جانشین من هم آقای پوراسماعیلی که از بچه‌های نجف‌آباد بود و به لشکر ۲۵ کربلای مازندران آمده بود در کربلای یک شهید شد. شهید خیریان که یکی از میدان‌های نوشهر الان به نام ایشان است و در عملیات‌های قبل دست راستش را از دست داده بود، در مهران شهید شد. او یک نیروی ورزیده و دلاور بود که در جنگ‌های جنگلی بسیار ورزیده بود. از پارتیزان‌های جنگل بود و در عملیات‌هایی که علیه منافقین اوایل انقلاب در جنگل‌های شمال رخ داد نقش بسیار مؤثری داشت. دوستان زیادی شهید شدند و ما جا ماندیم.

در پایان اگر خاطره‌ای از این عملیات دارید بفرمایید.

در همین عملیات بود که من تفنک سیمینوف داشتم و، چون تیرانداز خوبی بودم قناسه زن هم بودم و سعی می‌کردم نقاط دیده‌بانی دشمن را کشف کنم و دیده‌بانانش را با تک تیر بزنم. باید خودم را به یک نقطه دیده‌بانی می‌رساندم. تفنگ سیمینوف را روی دوشم انداختم و در مسیر رفتن به آن نقطه با ۱۰ جنازه بعثی‌ها روبه‌رو شدم که روی زمین افتاده بودند. پیکرهایشان همه خونین بود. دریک کوره راه کوهستانی که روبه‌رویم بود حرکت می‌کردم، دیدم دو نفر از رزمندگان ما از مقابل به سمت من می‌آیند. گفتم همین جا بایستید تا خبر بدهم و بچه‌های ما بیایند و این جنازه‌ها را به خاک بسپارند. مقداری که فاصله گرفتم صدای تیراندازی شنیدم، برگشتم دیدم چهار نفر از آن‌ها که فکر می‌کردم کشته شده‌اند بلند شده‌اند و دخیل الخمینی می‌گویند. فهمیدم که آن‌ها خودشان را در میان جنازه‌ها پنهان کرده بودند تا در فرصت مناسب و در تاریکی هوا فرار کنند. یکی از بچه‌های بسیجی آمد و هر چهار نفر را به پشت جبهه منتقل کرد. به شوخی می‌گفت: چهار تا از دانه درشت‌هایشان را جدا کردم و می‌برم. نکته جالب اینجا بود که هر چهار نفر مسلح بودند در حالی که ابتدا من تنها بودم، اما جرئت نکرده بودند بلند شوند.
ما در این عملیات علاوه بر مهران بر قسمت‌هایی از خاک عراق هم مشرف شدیم و هر گونه نقل و انتقال نظامی آن‌ها در دید ما بود. در کربلای یک به آنچه می‌خواستیم رسیدیم و روستا‌هایی مثل منصورآباد، بهورزان، هرمزآباد و امامزاده حسن و خود پاسگاه فرخ‌آباد که پاسگاه مرزی بود همه آزاد شدند.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار