پرسش از منبع لذت جمعی در یک خانواده میتواند پنجره و روزنه تازهای بگشاید به اینکه نگاه دوبارهای به عوامل واگرایی در خانوادهها بیندازیم. سیدحسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران در گفتوگویما از اصطلاح «منبع لذت در خانواده ایرانی» نام میبرد و میپرسد امروز منبع لذت در خانوادههای ما کجاست؟ این پرسشی است که ذهن هر علاقهمندی را میتواند به بازی بگیرد و به چالش بکشد. آن مخزن مشترکی که چشم، گوش و هوش همه ما در آن غوطهور باشد تا به لذت و شادی برسیم کجاست؟ گفتههای سیدحسن موسوی چلک در این باره را میخوانید.
خانوادهها تنها شدهاند
خانوادههای ما هم از بیرون تنها شدهاند و هم از درون. هم از بیرون تهدید میشوند و هم از درون مناسبات و تحولات درونی خودشان، مثل کسی که هم از بیرون زخم برمیدارد و هم از درون. امروز سبک زندگی و نوع معماری ما تغییر کرده است. مساحت خانههای ما تغییر کرده است. روابط اجتماعی ما تغییر کرده است. در گذشته ما با تدابیری که در همین خانوادهها وجود داشت اجازه نمیدادیم مشکلات حاد شود، اما حالا آن کارکردها وجود ندارد، یعنی خانواده زخم درونی خودش را نمیتواند پانسمان کند. کسی یا کسانی که در گذشته از درون خود خانوادهها زخمها را میبستند و اجازه خونریزی بیشتر را نمیدادند امروز غایبند، چون تعاملات ما با هم کم شده است. نه فرصتی برای مداخلههای قدیم وجود دارد و نه فرهنگ امروزی ما این مداخلهها را برمیتابد. از طرف دیگر ما تابویی به نام «دخالت نکردن در زندگی زوجها» ساختهایم و به زوجها هم گفتهایم که کسی نباید در زندگی شما دخالت کند. اگرچه این سخن وجوه مثبتی هم دارد، اما همه قضیه نیست و گاهی مصداقهایی که ما برای این دخالت نکردنها میتراشیم مصداقهای کاملاً انحرافی هستند. ما امروز در تعارضات درون خانوادگی، مداخلهگرهای مثبتی نداریم. بسیار مهم و کلیدی است که ما این تعارضات خانوادگی را با بهرهگیری از منابع اجتماعیمان مدیریت کنیم.
رابطهها را تعمیر نمیکنیم
ما دچار تغییر الگوها و اولویتهای زندگی شدهایم. چیزهایی در چشم شما برجسته شده که پیشتر آنقدر برجسته نبودند و چیزهایی در چشم شما کوچک شدهاند که قبلاً آنقدر محقر نبودند. شما امروز میبینید آدمها برای ابزارها و ماشینها وقت دارند. خرابی ماشین و استهلاک خودرو را به عنوان یک واقعیت مسلم میپذیرند و وقتی خودرویشان خراب شد، شاخ درنمیآورند یا مثلاً آن را از یک پرتگاه پایین نمیاندارند با این استدلال که دیگر خراب شده است و کارایی پیشین خود را ندارد، بلکه میروند و متناسب با خرابیای که پیش آمده هزینه میکنند، اما همین آدمها وقتی به رابطهشان میرسند به جای اینکه رابطهشان را تعمیرگاه ببرند و خرابیاش را درست کنند رابطهشان را میبرند به سمت پرتگاه. فکر نمیکنند که همسر موفق بودن یا پدر و مادر شایسته بودن، هزینه، مراقبت و زمان میخواهد.
سکوت سنگین خانه با حضور شبکههای اجتماعی
امروز شبکههای اجتماعی در خانههای ما سکوت سنگینی برقرار کرده است. آمارها نشان میدهد که میانگین صحبت زوجها با همدیگر به ۱۵ دقیقه در طول روز رسیده است. من از شما میپرسم منبع لذت در درون خانوادهها چیست؟ اگر ما بتوانیم به این پرسش، پاسخ دقیقی بدهیم صورت مسئله و راهکارها برای ما عیانتر خواهد شد. منبع لذت در خانوادههای ما چیست؟ چه چیزی خانوادههای ما را به سمت خودش جلب و جذب میکند تا همچنان کنار هم بمانیم و از کنار هم و با هم بودن لذت ببریم؟ صفحه مانیتور است؟ صفحه گوشیمان است؟ حرفهای خوبی که بین ما رد و بدل میشود؟ روابط زناشویی سالم و همراه با لذت؟ کدام یک از اینهاست؟ وقتی ما منابع لذت را در خانوادهها تعریف نمیکنیم چه اتفاقی میافتد؟
اتفاقی که میافتد این است که اعضای یک خانواده کنار هم نشستهاند، اما با هم نیستند. خانه هستیم، اما با هم نیستیم. خانه هستیم، اما همهما تنهاییم، با هم کار نمیکنیم. خانه هستیم، اما اهداف مشترکی نداریم. برادر و خواهر و پدر و مادر و زن و شوهر هیچ پروژه مشترکی با هم ندارند، در حالی که پیشتر اعضای خانواده با هم پروژه و اهداف مشترک داشتند. در کنار اینها، بخشی از مسائل ما نیز معطوف به نارضایتی زوجها از روابط زناشویی است که عموماً بیان نمیشود.
به تفاوتهایمان احترام بگذاریم
باید بپذیریم که ما ازدواج میکنیم و ویژگیهای مشترکی هم با هم داریم، اما در واقع هیچ وقت مثل هم نیستیم. پس موضوع اینجاست که در عین حال که ویژگیها و نقاط مشترک باعث میشود ما زندگی مشترک را در خانواده آغاز کنیم، اما در ادامه شیوه مدیریت ما در اختلافهاست که تعیینکننده خواهد بود، چون دیر یا زود آن وجوه اختلافآمیز در زندگی عیان خواهد شد. اینجاست که ما باید ببینیم آیا زوجها این مهارت و ویژگی شخصیتی و فرهنگی را در خود دارند که به نقاط اختلاف شخصیتی همدیگر احترام بگذارند یا نه. آیا این مهارت را دارند که وقتی میبینند کسی به یکسری موضوعات حساسیت دارد با نوع رفتار خود آن نقاط را بیجهت بزرگ نکند. اینها همه بستگی به این دارد که من احترام به حقوق فرد متقابل را یاد گرفتهام یا نه.
راهحل موضوع، شناخت عمیق از خود و دیگران است. اینکه چقدر ما روان و ذهن و وابستههای روانی و ذهنی همدیگر را میشناسیم؟ چقدر میتوانیم استرسها و منابع ایجادکننده استرس در خانوادهها را مدیریت کنیم؟ مثلاً آیا ما میتوانیم فضایی را در خانواده فراهم کنیم که آدمها روزی یک ساعت بدون اینکه فکرشان معطوف به جایی دیگر باشد، دور هم بنشینند و با هم گپ بزنند؟ چالش ما این است که صحبتهای عمیق در خانوادههای ما رد و بدل نمیشود، یعنی طرفین خیلی چیزها را برای خودشان نگه میدارند یا در خانواده بروز نمیدهند و در خودشان میریزند یا آنچه در درون ریختهاند در جمع دوستان و همسالان خود بیان میکنند.
در جستوجوی لذت پایدار
متأسفانه سفرههای ما با ظهور تلویزیون سهضلعی شد، یعنی به جای اینکه ما دورتا دور سفره بنشینیم یک ضلع را به تلویزیون دادیم و حالا تلویزیون رقیبهای قدرتمندتری هم یافته است. از طرف دیگر امروز خانوادههای ما آن ثبات و نشاط لازم را ندارند. مسئولیتپذیریها در خانوادهها پایین آمده است.
ما باید کاری کنیم در خانوادهها، لذت پایدار جایگزین لذت آنی شود. باز در این زمینه نقصهای ما جدی است. اینکه چقدر به آدمها یاد دادهایم به لذتهای اصیل و پایدار توجه کنند؟