مبينا شانلو
سيدجمال موسوينژاد از آن دست نوجوانان رزمندهای بود که هنوز یادگاریهای زمان جنگ را با خود دارد ولی هیچگاه از شدت درد یا رنج آن یادگاریها خم به ابرو نمیآورد. هر بار خاطرات جبهه برايش یادآور خاطرات تلخ و شيريني است كه امروز با افتخار از آنها سخن میگوید. سيدجمال با حوصله به سؤالاتمان پاسخ داد. میخواست به اندازه توان قطرهای كوچك از درياي باعظمت ايمان و اراده مردان جنگ را برايمان به تصوير بكشد و از حضور داوطلبانه نوجوانان و جوانان در خطوط رزم برايمان بگويد.
شهيد بیتالمقدس
من متولد 1348 و کارشناس ارشد علوم اجتماعی هستم. شش برادر و دو خواهر بوديم كه يکی از برادرانم به نام سيدهاشم موسوينژاد در عملیات بیتالمقدس به شهادت رسيد. سه تن از پسرها با توجه به شرایط شغلی و مسئولیتهایشان در جبهههای دفاع مقدس حضور فعالي داشتند.
به جرئت میتوانم بگويم يكي از اصلیترین دلايل من براي حضور در جبهه برادر شهیدم سيدهاشم و بعد دوستان شهیدم بودند.
سرزمين مجاهدتهای خاموش
من در سن 13سالگی عضو پایگاه مقاومت بسيج محلمان شدم. خيلي تلاش كردم به جبهه بروم اما سن و سالم اجازه نمیداد تا اينكه 16 ساله شدم و برای اولین بار بعد از طی دوران آموزشی عازم سرزمين مجاهدتهای خاموش كردستان شدم. در مجموع 24 ماه بهصورت متناوب توفیق حضور در دفاع مقدس را داشتم .
مادر قوت قلب
طبیعتاً حضور در جنگ در آن شرايط سني كم با نگراني خانواده همراه بود اما آموزههای دینی و ارادت خانواده به اهل بيت(ع) قوت قلب و آرامش خاطري شد تا والدينم من را در اين راه همراهي كنند. پدرم از راه کشاورزی و دامداری امرار معاش میکرد و با تلاش و زحمت میتوانست رزقی حلال براي خانواده تهيه كند، مادرم هم با توکل به خداوند و توسل به ائمه، فرزندانی مؤمن و انقلابی تربیت كرده بود .
مادرم خيلي با من همكاري میکرد. با صبري كه داشت پدر را كه بیقرار جبهه رفتنهای من بود، آرام میکرد و صحنههای كربلا و عاشوراي امام حسين(ع) را برايش مرور میکرد تا آرام گيرد.
اطيعوالله و اطيعو الرسول
شهيدان به ما آموختند كه هرگاه و هرجا كه اسلام و دين خدا به خطر افتد، بايد بیمحابا و بیپروا عزم را جزم كرد و بار سفر بست و به ميدان جهاد رفت و از بذل جان و مال دريغ نكرد. در حقیقت اطاعت از رهبري (اطيعو الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منكم)، دفاع از اسلام، حس میهنپرستی، (حب الوطن من الايمان)، نگرش عاشورايي و تفكر بسيجي انگیزه و عامل اصلی حضور من و امثال من بوده است. دفاع در قانون طبيعت يكي از اصول استوار بقا و حفظ شرافت انسانهاست. در ميان تمام دفاعياتي كه توسط انسان در برابر هجمههاي گوناگون صورت ميگيرد، مقدسترين و باارزشترین آنها دفاع از عقیده و وطن است. بدون شك دوران هشت ساله جنگ تحميلي عراق عليه ايران از افتخارات بزرگ و بينظير ايران اسلامي است و بر همین اساس است كه مقام معظم رهبري فرمودهاند: «دوران دفاع مقدس، اوج افتخارات ملت ايران است.»
از اين رو جوانان و نوجوانان این مرز و بوم داوطلبانه با دیدی باز و انگیزه الهی و با اصرار به شیوههایی مثل دستکاری شناسنامه و يا استفاده از شناسنامه ديگران و پافشاري براي حضور در این دفاع مقدس حضور پیدا میکردند.
گردان ضربت مريوان
اولین حضورم در گردان ضربت مریوان بود كه عمدتاً همراه با برادران پیشمرگ كرد مسلمان در منطقه و مردم متدین محلی به تعقیب و گریز گروههای معاند و ضدانقلاب مثل کومله و دموکرات میپرداختیم. بعد از آن هم مدتی در تیپ مالک اشتر و لشكر 25 کربلا در مهران و فاو بودم كه به دلیل آلودگی منطقه فاو شیمیایی شدم. در گردان مسلم ابنعقيل، دوستان و همرزمان زيادي را در عملیات کربلای يک از دست دادم و خودم مجروح شدم.
خاطراتي ناب
تمام روزهای حضورم در دفاع مقدس مملو از نور معنویت بود. با چشم خود میدیدم بچهها نه غذای مناسبی برای خوردن داشتند، نه آب کافی برای نوشیدن، نه تجهیزات مناسب و نه نیروی انسانی مجرب اما آنچه باعث میشد رزمندگان اسلام در مقابل دشمن بایستند، معنویت و اراده مستحکم الهی بود كه در قلوب رزمندگان جاري بود. اگر غير از اين بود آن شرایط دشوار به هیچ وجه قابل تحمل نبود.
فاو- فكه- مهران
در عمليات كربلاي يک اوج ولایتمداری و ایثار نمود پیدا کرد. نیروهای حاضر در این عملیات در چندین عملیات قبل حضور داشتند و برای تجدید قوا یا مرخصی به عقب برنگشته بودند. اصلاً اجباري بر ماندن نیروها نبود؛ هر چه بود عشق بود و ايمان. به دلیل انجام عملیاتهای پي در پي در فاو، فکه و بعد هم مهران، کسی دلش نمیآمد که منطقه و بچهها را رها كند و به مرخصی برود.