آیت الله سید احمد فهری زنجانی در شرح حال مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی، صاحب کتب نفیس لقاءالله و المراقبات، نقل کرده است:
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی پسری داشته که شمع فروزان شبستان خانواده بوده است. در روز عید غدیر که ایشان در منزل جلوس کرده و قشرهای مختلف به زیارتشان میآمدهاند، خادمهی منزل به کنار حوض خانه میآید و ناگاه چشمش بر پیکر بیجان پسر که بر روی آب بوده میافتد. بیاختیار فریاد میزند، اهل خانه که از اندرون به صدای خادمه بیرون میآیند و با مناظره دلخراشی این چنین مواجه میشوند، بیاختیار همه فریاد میکشند، مرحوم ملکی متوجه میشود که صدای شیون، خانه را پر کرد، از اطاق خود بیرون میآید. میبیند که جنازه پسرش در کنار حوض گذاشته شده است. رو به زنها کرده و خطاب میکند: ساکت! همگی سکوت میکنند و همین سکوت ادامه مییابد تا آنکه مرحوم ملکی از همه میهمان پذیرایی میکند. و طبق معمول سنواتی، عدهای از آنان ناهار را در منزل ایشان صرف میکنند و پس از پایان غذا که عازم رفتن میشوند. مرحوم ملکی به چند نفر از خواص مهمانان میفرماید که شما اندکی تأمل کنید که با شما مرا کاری است و چون بقیه مهمانان بیرون میروند. واقعه را برای آنان بازگو میکند و از آنان برای مراسم تجهيز فرزند از دست رفته کمک میگیرد.
این داستان گذشته از آنکه حاکی از اعلا درجه مقام رضا و تسلیم آن بزرگوار است. نشانگر قدرت روحی و نیروی تصرف در نفوس دیگران نیز هست.
شنیدم از زاهد عابد وَرِع مرحوم آقای حاج آقا حسین فاطمی قمی که از دوستان مرحوم ملکی بود فرمود: از مسجد جمکران بازگشتم در منزل به من گفتند که آقای حاج میرزا جواد جویای حال تو شده است. [آقای فاطمی] فرمود: من با سابقه کسالتی که از ایشان داشتم با عجله به خدمتش رفتم (و به گمانم فرمود عصر جمعه بود) دیدم ایشان استحمام کرده و خضاب بسته و پاک و پاکیزه در بستر بیماری افتاده و آماده ادای نماز ظهر و عصر است. در میان بستر شروع به گفتن اذان و اقامه کرد و دعای تكبيرات افتتاحیه را خواند و همین که به تكبيرة الإحرام رسید و گفت: الله اكبر! روح مقدسش از بدن اقدسش به عالم قدس پرواز کرد.
آری ای عزیز! این است معنای «الصلاة معراج المؤمن»؛ این است معنای روایتی که در تفسير «قد قامت الصلاۀ» رسیده که فرمود «ای حانَ وقتُ الزیارة»؛ یعنی وقت دیدار فرا رسید.
روی بنما و مرا گو که دل از جان برگیر پیش شمع آتش پروانه به جان گو درگیر
در لب تشنه من بین و مدار آب دریغ بر سر کشتهی خوش آی و زِ خاکش برگیر
(دیوان حافظ، خانلری، غزل 252)
این واقعه به سال 1343 هجری قمری بود. پیکر پاکش پس از تجهیز در شیخان قم به خاک سپرده شد و در تاریخ وفاتش گفتند:
«رفع العلم و ذهب الحلم = 1343»
«از جهان، جان رفت و از ملت، پناه = 1343»
منبع: کتاب طبیب دلها، صفحهی 121 تا 123