عليرضا محمدي
«برو دوغت را بنوش» اين روزها جملهاي معروف در فضاي مجازي به شمار ميرود؛ جملهاي که استاد رائفيپور در پاسخ به نظرات يکي از فوتباليستهاي سالهاي نهچندان دور کشورمان گفت و موجي از حملات سلبريتيها را به جان خريد. مهدي مهدويکيا چند ماه پيش گفته بود: به جاي لبنان ، عراق و سوريه چند ورزشگاه بسازيد. رائفيپور هم به تازگي طي يک سخنراني با اشاره به تبليغ محصولات لبني توسط اين فوتباليست گفت: به جاي دخالت در مسائل سياسي و آنچه از آن سر درنميآوري برو دوغت را بنوش.
البته موضوع اين يادداشت دعوا سر دوغ خوردن يا نخوردن نيست. اشاره به بحث کردم تا آنها که از قضيه خبر ندارند در جريان باشند. موضوع سر «ارزش دزدي» است که متأسفانه خودمان باعثش شدهايم. از رسانه ملي گرفته تا عموم مردم، خيلي وقت است آن کسي را که براي شهرت و پول پا به توپ شده يا جلوي دوربين رفته و نقش بازي کرده را قهرمان ملي ميناميم و برايش ارزش معنوي تراشيدهايم.
قاعدتاً هر کسي آزاد است عقايدش را مطرح کند. پيج و کانال و صفحه درست کند و وقايع پيرامونش را بازتاب دهد اما مشکل وقتي شروع ميشود که نقد يکي از همين به اصطلاح سلبريتيها ميشود فاجعه قرن! آن وقت است که مصائب ارزش دزدي خودش را به وضوح نشان ميدهد. قشقرقي به پا ميشود که چرا بايد به يک اسطوره بگويي برو دوغت را بنوش! فوتباليستي که براي تبليغ نوشيدن همين دوغ کلي پول دوشيده است.
وقتي جاي ارزشها عوض شود، آن وقت يک سلبريتي ميشود اسطوره! کسي که براي شهرت و ثروت سالها در خارج از کشور توپ زده است، ميشود قهرمان ملي. يا آن يکي که روزگاري براي بازي در فيلمهاي دسته چندم سينمايي براي کارگردانهاي درپيت چشم و ابرو نازک ميکرد، حالا که کارش گرفته و مشهور شده ميشود الگوي نسل جوان و هنرمند ملي!
وقتي شور ارزش دزدي درآمد، حتي يک مهندس پيمانکار که کلي پول از پروژه ساخت فلان تونل به جيب زده، ميشود جهادگر! يا آن يکي که در ساخت فلان جاده و پل نه از حقوقش که از يک ريال حق مأموريت و سختي کار و پاداش و ال و بل هم نگذشته، ميشود خادم محرومان!
البته ارزش دزدي پديدهاي نسبتاً جهاني است. مثلاً از دل هاليوود مرتب قهرمان بيرون ميريزد. مثالش نيکل کيدمن که چند سال پيش شد گنجينه زنده استراليا! اما يادمان باشد ما در کشورمان قهرمان واقعي کم نداريم. لازم نيست پشت دوربين يکي را آنقدر بزک کنيم که وقتي جلوي دوربين رفت بشود گنجينه زنده. در ايران پيدا کردن قهرمان واقعي کار سختي نيست. اينجا اعمال افسانهگونه در جبهههاي دفاع مقدس و دفاع از حرم آنقدر انجام گرفته که بشود براي هر کدامشان مثنويها سرود و در سطح بينالمللي به آن باليد.
بايد ياد بگيريم حرمت واژه را حفظ کنيم. کمي هم به نيت عملکننده نگاه کنيم. جهادگر از جان و مالش مايه ميگذارد نه از جيب پيمانکار، پهلوان از خودش ميگذرد براي ديگران نه اينکه وقتي قرارداد نيمفصلش بالا و پايين شد زمين و آسمان را به هم بدوزد و با شکواييههايش صفحات روزنامههاي ورزشي را پر کند.
کار ارزشمند همان است که با نيتي ارزشي همراه شود. حتي در ميدان جنگ، مدافع حرم از آن جهت ارزشمند شد که با کمترين چشمداشت مادي همه هستياش را براي من و تو فدا کرد. وگرنه که مزدورهاي شرکت بلکواتر هم ميتوانند خودشان را شهيد بنامند.
جهادگر واقعي حاجعبدالله والي است که سالها در محرومترين منطقه کشورمان «بشاگرد» خدمت کرد و پيش از مرگش بيش از 10بار مبتلا به مرض مالاريا شد. قهرمان و پهلوان واقعي شهيد منفرد نياکي است که وقتي شنيد دخترش بيمار است، گفت الان در عملياتيم و همه سربازها بچههاي من هستند. نياکي وقتي فرصت کرد به خانه برگردد که به جاي دخترش با مزار او روبهرو شد. خادم واقعي همان پزشک خرمشهري «دکتر منصور رامي» است که تحصيلاتش را در آلمان گذراند اما اوج جنگ به مناطق جنگي رفت و با حدود 5هزار جراحي قلب، رکورددار جراحي در مناطق جنگي شد؛ پزشکي که اينک نيز در شهر نهچندان آباد خرمشهر مانده و به محرومان خدمت ميکند. اينها لايق ارزشگذاري هستند، نه آنها که براي «من» تلاش کردند و حالا «ما» داريم سنگشان را به سينه ميزنيم.