چیزی نگذشت که کتاب رهش اثر جدید رضا امیرخانی به چاپ نهم رسید. چاپهایی که هر کدام شامل 3000 نسخه میشوند. با این حساب در مجموعه 27000 نسخه از رهش به کتابخانههای ملت ایران سرازیر شده است که اتفاقی بسیار مبارک و دلگرم کننده است و از این جهت بایستی به نویسنده پرتوان و دوست داشتنی "رهش" یعنی رضا جان امیرخانی تبریک گفت.
کتابخانهی منزل ما نیز سهمی از این 27000 نسخه داشت سهمی با برچسب چاپ چهارم. ابتدا نوبت همسرم بود تا کتاب را بخواند. پسندید و با یک استوری آن را به سایر دوستانش توصیه کرد. سپس نوبت من شد و حالا که تمام شده است بر خلاف همسرم و با کمال احترام به آ.امیرخانی این کتاب را #به_هیچ_کس_توصیه_نمی_کنم. دلایلم را با شما در میان میگذارم تا قضاوت کنید بین من و همسرم:
1) ساختار زبان یکی از عوامل مهم فرهنگ هر کشور است. متاسفانه در آثار آ.امیرخانی نوشتار رسمی زبان فارسی رعایت نمیشود و این موضوع در دراز مدت موجب لطمه به زبان فارسی خواهد شد. استفاده از کلماتی مانند "امروز"، "بهش"، "همراهی"، "همسایه" و... نمونههای بارز غلط املایی است که موجب میگردد نویسنده در آزمون املاء نمره قبولی نگیرد. این امر را که در سایر کتابهای آ.امیرخانی نیز مشهود است نمیتوان با آوردن جمله "رسمالخط این کتاب مطابق دیدگاه مولف است." توجیه کرد. تصور بفرمایید هر نویسندهای با آوردن این جمله در ابتدای کتاب خود، زبان نوشتاری خویش را ابداع کند آنگاه دیگر چیزی از خط الرسم رسمی فارسی باقی خواهد ماند؟
2) اگر قصه را به عنوان یکی از عناصر رمان در نظر بگیریم نمیتوانیم نمره قابل قبولی به آ.امیرخانی داد. "رهش" هیچ قصهی جذابی ندارد که انسان را برای یافتن پایان آن به خواندن صفحهی بعد وادار کند. روشن است که چند دعوای خانوادگی و یا تصویر کردن چند صحنه هیجان انگیز همچون مهمانی شهردار و یا کلمات قصار و عبارات زیبا از زبان شخصیتهای داستان هرگز نمیتواند جایگزین قصه شود.
3) "رهش" بر خلاف سایر آثار آ.امیرخانی هیچ شخصیت ویژهای را به تصویر نکشیده است و هرگز ایلیا و مالیای او به پای قیدار، ارمیایِ بیوتن و علیِ من ِ او نمیرسد. هر چند که این مورد اشکال کار به حساب نمیآید و نمیتوان نویسنده را به دلیل عدم خلق شخصیتی برجسته نقد کرد اما منِ مخاطب از رضا امیرخانی توقعی بیش از این دارم.
4) زمانی که خبر نوشتن این کتاب را با موضوع معماری و شهرسازی شنیدم بسیار خوشحال شدم چرا که احساس کردم امیرخانی میخواهد وارد موضوع جدید تاثیر معماری بر سبک زندگی شود. اما متاسفانه نقادیهای آ.امیرخانی در "رهش" نقادیهایی تکراریست. انتقادیهایی که هر روز آنها را شخصا میبینیم و حتی آنها را در مناظرات انتخاباتی، روزنامههای منتقد شهرداری و... بارها و بارها شنیدهایم و خواندهایم. متاسفانه این بار نیز به صورت همهجانبه وضع موجود و ریشههای پیدایش آن بررسی نشده و با غر زدنهای پیاپی مالیا به سادگی همه مشکلات را به گردن مدیریت بد شهرداری انداخته و از موضوع گذر شده است.
5) مسئولین و انسانهای تصویر شده در "رهش" سیاه و تاریکند. هیچ یک درست و درمان نیستند و همه دچار دزدی، ریاکاری، دروغگویی، تهمت زدن و بازیگری هستند و تنها آنان که از جامعه گریخته و به کنجی خزیدهاند صاف و سالمند. این بیشک، سیاه نمایی محض و بیانصافی در حق کسانی است که صادقانه در میان ما زندگی میکنند و در هر لباسی مشغول خدمت به کشورند. درست است مشکلات هست و بزرگ هم هستند اما انصاف و اخلاق به ما اجازه نمیدهد به خاطر مشکلات، خدمات را نبینیم چه برسد به آنکه بخواهیم آنها را تخطئه کنیم!
6) یکی دیگر از نکاتی که از امیرخانی انتظار نمیرفت پایان عجیب انتقادها و تصویر وضعیتی بن بست از شرایط شهر است. ای کاش "رهش" بیانتها رها میشد نه اینکه در پایان مواجه شویم با آرزوی بلعیدن تهران توسط زمین و ادرار بر سر انسانها و شهر! انتهای داستان در خود ناامیدی را به همراه دارد و از گفتمان انقلاب اسلامی که هیچ مشکلی را لاینحل به حساب نمیآورد، فرسنگها به دور است.