کد خبر: 903338
تاریخ انتشار: ۰۳ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
سيد نورخدا موسوي و شهيد حامد جواني در يک نگاه
مرز ميان جانبازي و شهادت از مويي به هم نزديك‌تر است. آنها كه در پاسداري از ميهن و ارزش‌هاي ديني در ميدان نبرد حاضر مي‌شوند مي‌دانند كه جانبازي و شهادت شانه به شانه هم حركت مي‌كنند و گريزي از آنها نيست، اما ...

احمد محمدتبريزي
مرز ميان جانبازي و شهادت از مويي به هم نزديك‌تر است. آنها كه در پاسداري از ميهن و ارزش‌هاي ديني در ميدان نبرد حاضر مي‌شوند مي‌دانند كه جانبازي و شهادت شانه به شانه هم حركت مي‌كنند و گريزي از آنها نيست، اما در اين معركه سخت گاه ممكن است رزمنده‌اي پيش از شهادت، سخت جانباز شود و بعد به شهادت برسد و گاه ممكن است نيرويي ديگر آنطور جانباز شود كه لقب تنها شهيد زنده كشور را به خود بگيرد. اينها سعادت جانبازي و فيض شهادت را توأمان كسب كرده‌اند.
به گزارش «جوان» زندگي براي سيدنورخدا موسوي در 17 اسفند 1387 به گونه‌اي ديگر رقم خورد. آن زمان سيدنورخدا در يگان تكاوري زاهدان فرمانده بود و به لار منتقل شد. مأموران نيروي انتظامي براي مقابله با گروهك تروريستي ريگي عازم سيستان و بلوچستان ‌شدند. شهرستان لار در 45 كيلومتري زاهدان قرار دارد و آخرين منطقه مرزي بين ايران و پاكستان است. خبر مي‌رسد كه يك گروه از اشرار آمده‌اند و سيد و نيروهايش براي برقراري امنيت به منطقه مي‌روند. منطقه كوهستاني كار را براي سيد و ساير نيروها سخت كرده بود.
در سكوت كوهستان ناگهان صداي گلوله تك تيراندازي تمام منطقه را پر مي‌كند. همه نگاه‌ها به سمت سيد مي‌چرخد كه غرق به خون روي زمين افتاده است. تير قناسه به سر سيد مي‌خورد. مهمات قناسه دو بار منفجر مي‌شود؛ يك بار موقع خروج و يك بار هم موقع اصابت.
همه فكر مي‌كنند نورخدا شهيد شده و نامش را جزو ليست شهدا مي‌گذارند ولي پس از مدتي مي‌بينند نبضش مي‌زند. نبضي ضعيف كه به كندي مي‌زد و نشانه‌هايي از حيات را به ديگران اعلام مي‌كند. نورخدا شهيد نشد تا حجتي بر مظلوميت مدافعان وطن و حافظان برقراري نظم و امنيت در كشور باشد.
سيد يك ماه در آي‌سي‌يو بيمارستان با ضريب هوشي دو، سه مي‌ماند و يك روز كه ضريب هوشي‌اش روي پنج مي‌آيد، او را با آژانس هوايي به تهران منتقل مي‌كنند. در تهران هم دو ماه در كما مي‌ماند و هنگامي كه پزشكان تشخيص مي‌دهند سيد به دستگاه اكسيژن نيازي ندارد، او را مرخص مي‌كنند. نورخدا موسوي براي هميشه در كما ماند تا در صورت رخ دادن معجزه‌اي از كما خارج شود. حالا نورخدا تنها شهيد زنده‌اي است كه صددرصد جانبازي دارد. همسر و دو فرزندش در طول اين 10 سال عاشقانه از سيد مراقبت كرده‌اند و هر لحظه از حال اين مرد بزرگ كه توان انجام هيچ كاري را ندارد، غافل نشده‌اند. چه نام زيبايي دارد نور خدا، گويي به زمين آمد تا نشانه‌اي براي آدميان باشد.
شهيد ابوالفضلي
حامد جواني از شهداي خاص و نام‌آشناي مدافع حرم است. او در سوريه، ايران و جبهه مقاومت به شهيد ابوالفضلي لقب گرفت و مردم شهر تبريز به خوبي اين اسوه پاكي و بزرگي را مي‌شناسند. شهيد جواني متولد 1369 بود و براي اولين بار بهمن ماه 93، راهي سوريه شد. ارديبهشت سال 94 در منطقه لاذقيه سوريه برگ زندگي حامد تغيير كرد و به ناگاه نام او را بر سر زبان‌ها انداخت. در اين روز، دو دست، دو چشم و 85 درصد مغزش بر اثر تركش و موج انفجار از بين مي‌رود و سرتا پاي بدنش پر از تركش مي‌شود. حامد 40 روز در كما مي‌ماند. پس از 20 روز بدن بدون دست و پر از تركش حامد را به ايران مي‌آورند. جاي سالمي در بدنش نمانده بود و پدر بايد بدن مجروح و تكه پاره پسر را در آغوش مي‌گرفت و به ميهن باز مي‌گشت. پدر حامد تنها پدر شهيد مدافع حرمي مي‌شود كه پيكر بدون دست و صورت و بدون چشم پسرش را در ميان بازوانش مي‌گيرد و به ايران مي‌آيد.
حامد، دست‌هايش را داده بود تا بال در بيارود و بپرد سمت آسمان... همان دست‌هايي كه قطع شدنشان او را در سوريه و بين غيرايراني‌ها به شهيد ابوالفضلي معروف كرده بود. پدر شهيد درباره اين لقب مي‌گويد: «آنجا مدافعان حرم اسم مستعار دارند، وقتي ما در بيمارستان‌هاي سوريه دنبالش مي‌گشتيم و مي‌گفتيم حامد جواني، كسي او را نمي‌شناخت اما مي‌گفتند يك ايراني داريم كه مثل حضرت ابوالفضل شهيد شده...»

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار