شاهد توحيدي
اثر تاريخي- پژوهشي «زندگي سياسي و اجتماعي سيدعبدالله بهبهاني» راميتوان گامي آغازين در طريقي خطير دانســت، چه اينكه طي اين همه سال كه از رويداد مشروطيت ايران گذشته است، هنوز شناختنامهاي جامع و درخور براي اين شخصيت نامدار تاريخ معاصر به رشته تحرير درنيامده است. كوتاهي خاندان، علاقهمندان و البته خطرات سخن گفتن از چهرهاي كه براي بازشناسي او بايد چالشهايي فراوان را از سر گذراند، ميتواند از علل اين امر باشد. اثري كه هماينك در معرفي آن سخن ميرود، به همت شهريار بهبهاني از اعضاي خاندان بهبهاني به رشته تحرير درآمده و از اين نظر كه تقريباً آغازين قدم در اين راه ناپيموده است، بايد آن را به فال نيك گرفت. مؤلف در ديباچه خويش بر اين اثر، در تشريح اهميت موضوع كتاب خود آورده است: «گزارشهاي موثق تاريخي حاكي از آن است كه از آن هنگام كه شعله مشروطيت رو به افول گرفت و فضاي كشور رو به اختناق رفت، حقوق مطروحه در قانون اساسي مشروطيت و متمم آن كه ثمره نهضت و مبارزات ملت بود؛ در اكثر موارد ناديده گرفته شد. لحظات اوليه دوران مشروطيت بيشتر به هرج و مرج شبيه بود تا دموكراسي و تنها در بخشهايي بسيار كوتاه از ادوار استقرار نظام مشروطه و آن هم به دلايل عديده داخلي يا بينالمللي، ملت ايران توانست به مردمسالاري نزديكتر شود. ملت ايران، پس از قرنها اسارت و تحمل منحطترين حكومتهاي استبدادي- به خصوص سلسله قاجاريه- با سرعتي باورنكردني (و شايد بيش از اندازه سريع) قدم در راهي گذارد كه از موانع و پيچ و خمهاي آن هيچ شناخت و تجربهاي نداشت و در اين ميان نيز همواره با دسيسههاي صاحبان قدرت سنتي داخلي و توطئههاي قدرتهاي خارجي روبهرو گرديد اما نكته قابل تعمق آن است كه حقوق مطروحه ملت كه عصارهاش در قانون اساسي و متمم آن تجلي يافت، از چنان حقانيتي برخوردار بود كه چهار پادشاه دوران مشروطه به دليل نقص آن يا عدم كفايت و لياقت در استقرار آن، سرنوشتي جز سقوط نيافتند.
دوستداران تاريخ، با چهرههاي اين انقلاب چه از ميان مستبدان و چه از گروه آزاديخواهان و مبارزان آشنا هستند. خوشبختانه، در مورد اكثر چهرههاي اين نهضت، متون و كتب بسياري نوشته و تدوين شده است، اما شايد يكي از ناشناختهترين شخصيتها با توجه به نقش و ميزان تأثيرش در اين انقلاب، سيدعبدالله بهبهاني ميباشد. بهبهاني، يكي از چهرههاي انقلاب مشروطيت است كه برخي وي را رهبر اين انقلاب و عدهاي وي را يكي از رهبران برشمردهاند.
به رغم اين موضوع و پس از گذشت يك قرن از وقوع انقلاب مشروطه، تلاش مستقلي براي شناخت و شناسايي وي به عمل نيامده است. درباره نقشآفرينان اين انقلاب، منابع مختلفي اعم از وقايعنگاري، بيوگرافي و اتوبيوگرافي موجود است اما بهبهاني نه خود فرصت آن را يافت تا حوادث زندگياش را به رشته تحرير درآورد و نه اطرافيان، بازماندگان و همرزمانشان بدين كار همت گماردند. اين در حالي است كه در كليه متوني كه درباره انقلاب مشروطيت نوشته شده و با سرگذشتها و خاطرات نقل شده از اين دوران لاجرم افعال و كردار وي ثبت شده است؛ وليكن، كتابي كه به صورت مستقل به زندگي سياسي او پرداخته باشد، تاكنون تهيه نشده است.»
شهريار بهبهاني در بخش ديگري از مقدمه خود درباره چگونگي تدوين اين زندگينامه نوشته است: «اين اثر تلاش ميكند با استفاده از كتب، مقالات و متون چاپ شده درباره حوادث اجتماعي و سياسي ايران در فاصله نهضت تحريم تنباكو تا انقلاب مشروطيت به معرفي تفضيلي اين چهره سياسي بپردازد. در اين ميان براي روشنتر شدن برخي زواياي زندگي اين رجل سياسي از بعضي اسناد چاپ نشده و همچنين تاريخ شفاهي نيز استفاده شده است. آنچه باعث شد نگارنده به اين اقدام دست زند، مبتني بر دو دليل مشخص بوده است: نخست آن كه من، به عنوان يكي از نوادگان بهبهاني به صورت غريزي به شناخت وي و آنچه كه او انجام داده است، علاقهمند بوده و هستم؛ ضمناً علاقهام به تاريخ ايران به خصوص تاريخ دوره قاجاريه دليلي بر تدوين اين كتاب شد. از طرف ديگر، چنانچه هر فرد علاقهمندي به مطالعه تاريخ انقلاب مشروطيت همت گمارد و به دنبال يافتن تصويري روشن از شخصيت و عملكرد نقشآفرينان اين انقلاب باشد، به جرئت ميتوان ادعا كرد كه در خصوص بهبهاني به صورت نسبي نيز توفيقي حاصل نمينمايند چراكه كتب و متون موجود هر يك نقشي متفاوت و ابعاد شخصيتي گوناگوني را از اين چهره معرفي كردهاند كه خواننده را از رسيدن به يك جمعبندي در مورد وي ناتوان خواهد ساخت. اگرچه، گوناگوني ابعاد شخصيتي هر انسان، همواره راه شناخت را نسبي و غيرقطعي ميسازد اما اظهارنظرهاي ضد و نقيض و نسبت دادن خصوصيات اخلاقي و رفتاري، دو سر يك طيف ميتواند در راه شناخت هر چهره سياسي موانع بسياري به وجود آورد و اين همان اتفاقي است كه درباره سيدعبدالله بهبهاني رخ داده است؛ بدين معنا كه در معرفي بهبهاني ما شاهد اظهار نظراتي كاملاً متفاوت هستيم به صورتي كه ميتوان براساس متون موجود، وي را فردي فداكار تا منفعتطلب و رشوهخوار، وطندوست تا خائن و مستقل تا وابسته تعريف كرد. برخي او را فردي انقلابي كه در پي استقرار نظام سياسي جديد بوده پنداشتهاند و برخي ديگر حضور وي در صحنه انقلاب را ناشي از غرض شخصي و ضديت با عينالدوله دانستهاند. برخي او را فردي فداكار دانسته كه يكتنه مقابل استبداد ميايستد و در مقابل گلوله، سينه سپر ميسازد و برخي او را مردي طماع و اهل زد و بند معرفي ميكنند كه در هر شرايطي آنچه برايش اهميت دارد، منافع مادي است. برخي او را حامي انقلاب و انقلابيون و مصلح اجتماعي ميدانند و برخي ديگر او را وابسته به امينالسلطان و سياست بيگانگان! گرچه وي مانند هر انسان و هر رجل سياسي در كنار محاسن، معايب و نقاط ضعفي نيز دارد، ولي قضاوتي اين چنين دوگانه و برشمردن صفاتي اين چنين ناسخ و منسوخ، راه را بر شناخت نسبي وي ناهموار ميسازد. هرچند قضاوت مورخين درباره بهبهاني متفاوت ميباشد ولي اكثر آنان در يك مطلب اتفاق نظر دارند و اين نكته را مهدي بامداد در شرح حال رجال ايران چنين بيان ميسازد: «سيدعبدالله، براي هر نظري كه فرض شود يكي از پيشوايان و مؤسسين مشروطيت ايران است كه زحمات بيشماري را در اين راه متحمل شد.»
اگر اين گفته بامداد را بپذيريم، خوانندگان با نگارنده همعقيده خواهند بود كه جاي يك اثر كه مستقلاً به زندگي سياسي سيدعبدالله بهبهاني پرداخته باشد، در خيل عظيم مطالب و آثار مدون اين مقطع تاريخي ايران عالي است و اميدوارم اثر مورد معرفي ما بتواند اين نقصان را مرتفع سازد و آرزومندم از نظر محتوايي نيز چنين كند.»