کد خبر: 901996
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار: ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
وقتي واکنش مثبت مردم به يک سريال تحسين خانواده‌ شهداي مدافع حرم را برمي‌انگيزد
كودكي سوري پيكر بي‌جان و غرق درخون پدر را به عقب مي‌كشيد تا پيكر را همراه خود برگرداند تا مانند فرزند من سال‌ها چشم‌انتظار آمدن اثر و نشاني از پدر شهيدش نماند. پيكر همسرم دو سالي مي‌شود كه در خان‌طومان سوريه آرميده است. حتي مزاري نيست تا به وقت دلتنگي به آن پناه ببريم. در آخرين شب پخش سريال پايتخت پسرم از من پرسيد مگر پدر من نرفت پيش خانم زينب (س) پس چرا به خانه برنمي‌گردد؟

صغري خيل فرهنگ
پخش سريال «پايتخت پنج» و اكران فيلم «به وقت شام» هرچند كمي دير، اما بالاخره پاي هنر هفتم را به كمك حقايق نهفته در جبهه مقاومت اسلامي كشاند. خصوصاً سريال نوروزي پايتخت كه از رسانه ملي پخش شد، مخاطبان بسياري را به خود جلب كرد و بازتاب‌هاي زيادي در فضاي مجازي و حقيقي داشت. دراين ميان واكنش‌خانواده شهداي مدافع حرم كه معركه جنگي را كه منجر به شهادت عزيزان‌شان شده بود، در قاب تلويزيون مي‌ديدند مي‌تواند جالب باشد. پيام‌هاي همسران شهدا براي سازندگان اين سريال پرمخاطب تلويزيوني بهانه‌اي شد تا سراغ تعدادي از خانواده شهداي مدافع حرم برويم و از حس و حالشان از پخش اين سريال پرس و جو كنيم. همسران شهيدان عليرضا بريري، امير سياوشي، سيدعيسي حسيني، عليرضا جيلان، عبدالرحيم فيروزآبادي، وحيد فرهنگي‌والا، ابراهيم صدرزاده، عبدالرحيم رشوند، اكبر ملك‌شاهي، حامد بافنده و خواهر شهيدان محمود مراد اسكندري و بابك نوري هريس در گفت‌وگو با ما مطالبي را مطرح كردند كه خواندني است.

كوثر پوررمضان
همسر شهيد عليرضا بريري

شهيد عليرضا بريري 17ارديبهشت 95 درخان‌‌طومان در زمان نقض آتش‌بس توسط تروريست‌هاي امريكايي‌ به شهادت رسيد و پيكر وي كه صاحب پسري به نام محمد امين است، بازنگشت.
صحنه‌اي كه كودك سوري پيكر پدرش را مي‌كشيد، براي محمدامين سخت بود
سريال پايتخت به عنوان يك سريال طنز اجتماعي توانست مسائلي كه خيلي‌ها حتي به آن فكر هم نمي‌كردند را نشان دهد. اين سريال سر سوزني از درياي فداكاري‌ها و آنچه مدافعان حرم در جبهه مقاومت برايش از همه تعلقات دنيايي‌شان گذشتند را به نمايش درآورد. رزمندگان مقاومت ازكيلومترها دورتر به فاصله نه چند شهر و نه چند استان، بلكه با فاصله چند كشور در بيرون از مرزها در حال جنگ هستند تا مردم كشورمان حتي خواب چنين صحنه‌ها و لحظه‌هاي تلخي را نبينند. مي‌دانم كه صحنه‌هاي به نمايش گذاشته شده درسريال پايتخت براي خيلي‌ها غيرواقعي بود اما اين تصاوير در قالب طنز ذره‌اي از ترس، وحشت، ناامني و فضاي رعب‌انگيرحاكم در سوريه را نشان داد اما چه بسا هستند كساني كه هنوز هم مي‌گويند اينها همه‌اش فيلم است اما اين فيلمي است كه براي مسلمانان سوريه و عراق واقعي شد! حس واقعي اين ماجرا را شايد پسر من خوب درك كرده باشد. در فاصله چند روز مانده به چهارسالگي‌اش، صحنه‌اي را در فيلم پايتخت به نظاره مي‌نشيند كه كودكي سوري پيكر بي‌جان و غرق درخون پدر را به عقب مي‌كشيد تا پيكر را همراه خود برگرداند تا مانند فرزند من سال‌ها چشم‌انتظار آمدن اثر و نشاني از پدر شهيدش نماند. ديدن اين صحنه براي محمدامين سخت بود. پيكر همسرم دو سالي مي‌شود كه در خان‌طومان سوريه آرميده است. حتي مزاري نيست تا به وقت دلتنگي به آن پناه ببريم. در آخرين شب پخش سريال پايتخت پسرم از من پرسيد مگر پدر من نرفت پيش خانم زينب (س) پس چرا به خانه برنمي‌گردد؟

مريم مراد اسكندري
خواهر شهيد محمود مراد اسكندري
شهيد محمود مراد اسكندري در12بهمن 94 در نبل و ‌الزهرا در روند اجراي عمليات نصر به شهادت رسيد.
برادر شهيدم را در قاب شيشه‌اي تلويزيون كنار خانواده معمولي مي‌ديدم
سكانس گير افتادن خانواده معمولي به دست داعشي‌ها، پر از سوختن بود؛ پر از درد و داغ. انگار كه در كنار ترس‌شان، يك محمود مراداسكندري را مي‌ديدي كه به آنها دلداري مي‌دهد و مي‌گويد ما هستيم نترسيد. من خودم خواهر دارم و اجازه نمي‌دهم داعشي‌هاي حرامزاده نگاه چپ به خانواده‌تان كنند. در تمام آن لحظات برادر شهيدم را درقاب شيشه‌اي تلويزيون كنار خانواده نقي مي‌ديدم و به خاطر غيرت و مردانگي‌اش و دفاع از ارزش‌ها به خود مي‌باليدم. سكانس‌هاي سختي را در سريال پايتخت ديدم اما ته دلم قرص بود كه محمود و محمودهاي مدافع حرم اجازه نمي‌دهند از اين دست اتفاق‌ها براي ما بيفتد. آنها اجازه نمي‌دهند كسي نگاه چپ به ناموسشان كند و اجازه نخواهند داد چشم حرامي به دختر ايراني بيفتد و دخترانمان را « حوري بهشتي » خطاب كنند. آخر داستان پايتخت ختم به خير شد. اشك‌هايمان سرازير شد و گفتيم ‌اي كاش قصه ما و برادرم محمود همين‌طور مي‌شد. اي كاش مردم قدر شير بچه‌هاي مدافع حرم را بدانند. دو سالي از شهادت برادرم مي‌گذرد اما فراق و دلتنگي‌اش هر روز سخت‌تر از ديروز مي‌شود تا جايي كه ما هنوز نتوانسته‌ايم رنگ لباس مشكي‌مان را عوض كنيم.
بي برادر مرغ بي‌بال و پر است
يك برادر بهتر از صد لشكر است
ام‌البنين حسيني
همسر شهيد سيدعيسي حسيني

شهيد سيدعيسي حسيني در10 مهر 93 مصادف با شب شهادت امام محمدباقر (ع) در حماه سوريه به شهادت رسيد.
تصاوير بهتر مي‌توانند واقعيت‌هاي جبهه مقاومت را نشان بدهند
خيلي سخت بود. آن قسمتي كه داعش زن و بچه‌ها را به اسارت گرفت، فقط گريه مي‌كردم. احساس مي‌كردم آن لحظات را همسرم درك كرده است. اين سريال به همه نشان داده و فهمانده شده كه رزمندگان مدافع حرم چرا بايد براي دفاع از اسلام راهي سوريه و عراق شوند. دخترم فاطمه با ديدن بخش‌هاي پاياني پايتخت به يك‌سري از واقعيت‌ها پي برد. فاطمه پدرش را خيلي دوست داشت آن‌قدر كه مي‌دانست راه و تصميمي كه پدرش گرفته صراط مستقيم و درستي بوده است. ديدن چنين فيلم‌ها و سريال‌هايي براي آناني كه هميشه طعنه مي‌زدند كه شهداي مدافع حرم براي ماديات و پول مي‌روند، لازم است.

الهام نوري هريس
خواهر شهيد بابك نوري هريس
شهيد بابك نوري در 2 آذر 96 در بوكمال به شهادت رسيد.
مدافعان حرم رفتند تا كسي دختران ايراني را حوري نخواند
همان‌طور كه مي‌دانيد شهداي مدافع حرم به واقع مظلوم هستند. با پخش دو قسمت آخر سريال پايتخت، عوامل فيلم توانستند بخشي از افكار عمومي را با مدافعان حرم همراه كنند. در آن بخش از سريال كه دختران ايراني را حوري خطاب كردند و به دوستان داعشي‌شان گفتند بياييد اينجا بهشت است، سخت گذشت. ترس و اضطراب نقي در فيلم، همه و همه نشان‌دهنده بخشي از اتفاقاتي بود كه اگر مدافعان حرم نبودند امكان داشت براي من و امثال من رخ دهد. مدافعان حرم رفتند تا كسي دختران ايراني را حوري نخواند. اينجا بود كه به واقع به فداكاري و ايثار مدافعان حرم پي مي‌بريم.

كوثرالسادات افضلي
همسر شهيد عليرضا جيلان

شهيد عليرضا جيلان 28 آبان 96 در بوكمال به شهادت رسيد.
اي كاش در سكانس‌هاي آخر پايتخت، شاهد حضور مدافعان حرم بوديم
سريال پايتخت حال و هواي دلمان را ابري كرد. من و پسرم اميرعلي اين شرايط را درك كرده‌ايم. عده‌اي بودند كه مدافعان و جبهه مقاومت را درك نمي‌كردند و با طعنه‌هايشان دلمان را مي‌سوزاندند اما يك نقد دوستانه‌ هم به عوامل سازنده سريال دارم. كاش در سكانس‌هاي آخر فيلم، مدافعان حرم هم حضور داشتند. خيلي چشم‌انتظار بوديم كه از راه برسند. اينكه سه مرد عادي و معمولي كه آموزش‌هاي نظامي خاصي را هم نگذرانده بودند توانستند داعش را شكست بدهند، اين معنا را منتقل مي‌كرد كه داعشي‌ها ضعيف هستند اما اين درست نيست. داعش ضعيف نيست. اتفاقاً با توان بالايي هم وارد ميدان شده است، اما توان نيرو‌هاي جبهه مقاومت وامدار ايمان و اراده‌اي است كه توانست آنها را در دنياي واقعي شكست دهد ولي همين حد هم عالي بود و خداقوت دارد. پسرم اميرعلي غرق فيلم بود و مي‌گفت پدر من هم آدم‌هاي بد مثل اينها را كشته و خودش هم شهيد شده است.

سميه يل هيكل‌آباد
همسر شهيد وحيد فرهنگي والا
شهيد وحيد فرهنگي والا در 15 آبان 96 در بوكمال سوريه به شهادت رسيد.
پايتخت با زبان طنز واقعيت‌هاي تلخ جبهه مقاومت را به تصوير كشيد
اين چند روز خدا مي‌داند چه بغضي داشتم اما هر طوري بود جلوي اشك‌هايم را مي‌گرفتم كه كسي نداند با ديدن اين تصاوير در دلم چه مي‌گذرد. خدا به داد فرزندان شهدا برسد، خدا مي‌داند چه كشيدند در آن لحظات كه آن پسر سوري پيكر پدر را مي‌كشيد و نتوانست از او دل بكند.
اين سريال نشان دادكه چقدر يك رسانه مي‌تواند تأثيرگذار باشد. سريال پايتخت با زبان طنز واقعيت‌هاي تلخ جبهه مقاومت را به تصوير كشيد.
اين سريال يا فيلمي مثل «به وقت شام» توانستند جزئي از آن مشكلات و مصيبت‌هايي كه نسبت به مردم سوريه مي‌گذرد را به تصوير بكشند.

معصومه گلدوست
همسر شهيد عبدالرحيم فيروزآبادي

شهيد عبدالرحيم فيروزآبادي در تير ماه 94 در منطقه الحاضر حلب به شهادت رسيد.
خدا خدا مي‌كردم همه ايران سريال پايتخت را ببينند
در تمام مدتي كه سكانس‌هاي حضور خانواده نقي را در سوريه مي‌ديدم به ياد همسرم بودم. با خودم مي‌گفتم چه شجاعتي داشتند، دخترم فاطمه مي‌ترسيد و بغض مي‌كردو آن يكي با اخم به فيلم نگاه مي‌كرد.
ديدن آن لحظه كه پسربچه سوري «محمد» ماند تا پيكر پدر را با خود ببرد براي فرزندانم سخت گذشت. آن صحنه‌ها را با دقت نگاه مي‌كردند و چشم‌هاي خيس من هم روي نگاه فرزندانم گره خورده بود و با خودم مي‌گفتم خدايا دردل آنها چه مي‌گذرد؟نگاه‌هايشان پر از حرف بود، پر ازغصه. با خود مي‌گفتم كاش اين لحظات را نبينند.
ياد شهدا افتادم. ياد شهيد حججي برايم زنده شد. شجاعت بي‌مثالشان برايم تداعي شد. دمشان گرم، عالي تمام كردند. دائم خدا خدا مي‌كردم همه ايران سريال پايتخت را ببينند. سكانسي كه داعشي‌ها زن و بچه‌ها را به اسارت گرفتند، دخترم ترسيده بود. با دلهره به من گفت مامان اگر بابارحيم من آنجا بود، يك كمي جا مي‌خورد و بعد به طرف داعشي‌ها شليك مي‌كرد تا زن و بچه‌ها را نجات بدهد. مي‌گفت خدا داعشي‌ها را لعنت كند. دلم براي خانم‌ها سوخت. دلم براي بابارحيم سوخت. من در جمع خانواده‌ام اين سريال را نگاه كردم. همه به ياد شهداي مدافع حرم و شهيدمان عبدالرحيم افتاده بودند. نفس‌ها در سينه‌ها حبس شده بود. همه بغض داشتند اما پيش من و بچه‌ها خودشان را كنترل مي‌كردند.

ابراهيم‌پور
همسر شهيد ابراهيم صدرزاده

شهيد ابراهيم صدرزاده در ظهر تاسوعا اول آبان 94 در حلب به شهادت رسيد.
دو قسمت آخر پايتخت، عالي بود
دخترم فاطمه اين سريال را كامل نگاه مي‌كرد. من چون استرس زياد اذيتم مي‌كند نگاه نكردم. دو قسمت آخري پايتخت عالي بود دست‌هاي فاطمه يخ كرده بود. بعد كه تمام شد گفت مامان خيلي ترس داشت بابامصطفي چقدر شجاع بود كه در سوريه با آنها جنگيده است.

آذر رشوند آوه
همسرشهيد عبدالرشید رشوند
شهيد عبدالرشيد رشوند در تاريخ ششم آذر 94به شهادت رسيد.
وقتي به دختران ايراني گفت حوري، بغضم تركيد
من و پسرم روح‌الله با هم سريال پايتخت را مي‌ديديم، قلبش داشت از جا كنده مي‌شد، حس عجيبي داشت. نمي‌توانستم نزديكش شوم و آرامش كنم ولي مطمئنم وقتي لحظه جدايي آن پدر و پسر را مي‌ديد با خودش مي‌گفت كاش من هم لحظه شهادت پدر بودم و انگشتر پدر را برمي‌داشتم و در دست خودم مي‌كردم. چون انگشتر پدرش هيچ‌وقت به دستش نرسيد و هنوز هم چشم به راه رسيدن انگشتر پدر است. با خود مي‌گفت كاش من آنجا بودم و مي‌توانستم به خانواده‌ها كمك كنم. كاش مي‌توانستم انتقام خون شهدايمان را بگيرم. حرف‌هاي زيادي در دل داشت اما گفتن از آنها خيلي دشوار بود.
وقتي آن داعشي ملعون دو خواهر سريال را حوري خطاب كرد، بغضم تركيد و پتويي به سر كشيده و آرام آرام گريه كردم كه روح‌الله متوجه نشود. تمام آن مدتي كه سكانس‌هاي مربوط به سوريه را نشان مي‌داد نتوانستم بخوابم. سريال پايتخت بخش كوچكي از اتفاقات جبهه مقاومت را به تصوير كشيد و توانست حال و هواي مردم را با خانواده شهدا و رزمندگان مقاومت همسو كند. جاي اين‌طور كارهاي هنري و فرهنگي خالي است. بايد بيشتر ساخته شوند. كاش ماحصلش اين بشود كه مردم به چرايي حضور مدافعان حرم پي ببرند.

ريحانه قرقاني همسر شهيد امير سياوشي
امير سياوشي در آذر 94 در حلب سوريه همزمان با شب شهادت امام حسن عسگري(ع)به شهادت رسيد.
عشق بين نقي و هما برايم آشناست
به نظر من اين سريال تا حدودي توانست گوشه‌اي از آنچه بر مردم مسلمان سوريه مي‌گذرد را به تصوير بكشد. شايد مخاطبان سريال با ديدن اين چكيده اتفاقات و گذاشتن خودشان جاي مردم مظلوم سوريه بفهمند چقدر سخت و دشوار است ديدن شهر‌هاي سوخته و تخريب‌شده شهري كه در آن بزرگ شده و قد كشيده‌اند!
مردم خودشان را جاي نقي و هما و دیگر شخصيت‌هاي سريال گذاشتند و منقلب شدند. اينكه به يكباره يك داعشي بالاي سرشان حضور پيدا كند رعب‌آور است. شايد براي يك بار هم كه شده از خودشان بپرسند در آن موقعيت آيا مي‌توانستند خودشان را نجات بدهند يا خير؟
شايد لحظه‌اي فرزندشان را جاي محمد آن نوجوان سوري تصور كنند و عمق نگاه و خشم يك پسر بچه كه به جاي بازي در كوچه‌ها مجبور است كشته شدن پدرش را به نظاره بنشيند و شهدا را درك كنند. شايد با ديدن لحظاتي از عشق و علاقه هما و نقي معمولي، درك كنند حسرت همسران شهدا را از اينكه در لحظات شيرين وصال يار به معبود كنار هم نبودند و ديدار مجددشان موكول به رجعت امام زمان (عج) يا روز قيامت شد. عشق بين آن دو برايم آشناست.
شايد كمي تأمل كنند. حق دست‌يافتني است اگر خواهان آن باشيم اما مدافعان حرم چه روزها و شب‌هايي را گذراندند و فقط با قدرت توكل به خدا و حضرت زينب(س) و عشق و دلدادگي به اين بزرگواران ايستادگي كردند.

ساره يعقوبي رفسنجاني
همسرشهيد حامد بافنده

شهيد حامد بافنده از شهداي مدافع حرم كرمان است كه در سوم ارديبهشت 96 در حماه به شهادت رسيد.
اگر مدافعان حرم نبودند...
من پيش از اين جنگ را در جبهه فرهنگي براي تبيين افكار عمومي آغاز كردم. در اينستا يك خانم حرف‌هاي خيلي سنگيني به من زد ولي خيلي خوشحالم كه كارهاي فرهنگي مثل پايتخت يا به وقت شام، توانست ترس از داعش و تروريست‌ها را ملموس كند و دلهره و لرزيدن از دست‌درازي به ناموس را در وجود مردم بيندازد كه اگر مدافعان حرم نبودند ما هم اسير دست اين بي‌ناموس‌ها مي‌شديم.

زهرا دليلي
همسر شهيد اكبر ملك‌شاهي
شهيد ملك‌شاهي در 28 آذر 94 در حمص به شهادت رسيد.
پسرم مي‌گفت ايراني‌ها وقتي ناموس‌شان در خطر باشد مثل شير مي‌شوند
فرداي پخش آخرين قسمت سريال پسرم با غرور خاصي از مدرسه آمد و گفت ديشب دوستانم سريال پايتخت را ديده و گفته بودند كه ما از تلويزيون ديديم و از ترس به زمين ميخكوب شديم، پدرت چه دل شيري داشته است كه جرئت رويارويي با داعش را پيدا كرده. چطور داوطلبانه به ميدان نبرد و خطر رفت؟
پسرم با ديدن صحنه‌هاي دو قسمت آخر سريال مي‌گفت مادر ايراني‌ها هرجوري و با هر تربيتي كه باشند وقتي ناموس‌شان به خطر بيفتد مثل شير درنده مي‌شوند، حالا اگر اين ناموس‌پرستي با ايمان و اراده الهي همراه شود و خدايي باشد مي‌شوند مانند پدرم كه اصلاً چيزي به عنوان ترس برايش معنا نداشت.
شهداي مدافع حرم با ايمان و اراده به اسلام براي دفاع از ناموس و حريم آل الله راهي شدند و ترسي به دل راه نمي‌دادند چون الگويشان اميرالمؤمنين حيدر كرار است.

غیر قابل انتشار: ۰
در انتظار بررسی: ۰
انتشار یافته: ۱
سفورا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۲۶ - ۱۳۹۷/۰۱/۲۷
0
0
خنداندن کار بسیاری سختی است، اما پایتخت این کار سخت را انجام داد، چرا که مجریان آن طنز را می شناسند و از عوامل ساده و پیرامونی برای خنداندن به بهترین نحو استفاده میکنند. اما طنز و یا هر هنر و مقوله دیگری باید غیر از اهداف دیگر یا ثانویه نیز داشته باشد. گرچه پایتخت تلاش کرد، از هنر طنز و نمایش در جهت خشونت داعش در سوریه بهره ببرد، اما از آن طرف بوم افتاد و سوریه را طوری نشان داد که داعش بر آن حاکم است و زندگی جریان ندارد. ای کاش سیروس مقدم بعد از نجات خانواده معمولی، داستان را به میان شهرهایی می برد که بعد از رهایی از داعش، زندگی جریان داشت و حضور نیروهای سوری و ایرانی برای دفاع از شهرها و حرم بیشتر نمایان میشد. بعنوان بیننده این سریان که اتفاقا بسیار دوست داشتم، سوریه را در این فیلم بیابانی لم یزرع، خالی از سکنه، در تسلط داعش، فاقد نیروهای مدافع و .....دیدم. تنها قدرت نمایی نیروهای سوری در نجات خانواده معمولی نمایان شد.
در آنطرف ترکیه، کشوری آباد، شاد و سرشار از زندگی و امید بود. گرچه کارگردان ظاهرا سعی کرده بود، با ادعای بمب گذاری که برای ایجاد بستر مناسب پیشبرد داستان در سوریه طرح کرده بود و نیز دزدی از جوانهای فیلم ادعایی برای مخالفان خود داشته باشد، ولی واقعیت این است که با تماشای صحنه های سرسبز و دریا و هتلهای لوکس و آواز خوش و شادمانی مردم، به نظر میرسد، کسی به آن صحنه های کم پرداخته شده در خصوص ناملایمات در ترکیه توجهی نکرده است. خدا کند که عمدی نباشد.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار