تهاجم موشكي امريكا، انگليس و فرانسه به اهدافي در خاك سوريه توجه تحليلگران و دنبالكنندگان تحولات بينالمللي و راهبردي را به خود معطوف كرده است. از مجموعه تحليلها و ديدگاههايي كه در ۲۴ ساعت گذشته در اين باب در رسانهها و محافل سياسي مطرحشده است، ميتوان در دو سطح تحليل به بررسي ابعاد اين رويداد پرداخت:
۱- در سطح تحليل منطقهاي و بينالمللي ميتوان اين تهاجم را نوعي واكنش محور غربي به روند تحولات جاري منطقه، خصوصاً پيروزيهاي مقاومت در سوريه دانست. روند تحولات چند سال اخير كه با موفقيتهاي چشمگير و روزافزون محور مقاومت و ائتلاف ضد هژمون همراه بود، عملاً جريان تكفيري تروريستي موردحمايت محور عبري- عربي- غربي را به عقب راند و حاكميت ملي سوريه را در بيشتر خاك آن سرزمين و بهويژه مناطق استراتژيك آن تثبيت كرد و اينك ميتوان گفت توطئه منطقهاي و فرامنطقهاي عليه ملت سوريه عقيم مانده است.
اين تهاجم كه در امتداد حمله هوايي صهيونيستها انجام گرفت، در واقع بيش از آنكه بتواند روند پيروزيهاي مردم سوريه و متحدانشان را متوقف سازد، نشان از عصبانيت قدرتهايي است كه مسبب آتشافروزيهاي خونبار چند سال اخير سوريه بوده و تحمل ناكامي را ندارند
به اذعان بسياري از صاحبنظران راهبردي، در تهاجم محدود اخير، جنبه تبليغاتي و نمايشي بر ابعاد نظامي و استراتژيك غلبه داشته و نه طراحان و نه مجريان آن انتظار نتايجي قابلتوجهي از تأثيرگذاري بر تحولات منطقه و سوريه نداشته و ندارند.
از منظر تأثير اين تهاجم بر تحولات ميداني نيز بايد گفت چنين اقداماتي به انسجام بيشتر جامعه سوريه در حمايت از مقاومت و دولت ملي اين كشور ميانجامد.
بههرروي با توجه به دلارپاشيهاي حاكمان اين روزهاي رياض و براي خالي نبودن عريضه نيز لازم بود تحركي انجام گيرد تا دل حاكمان مرتجع منطقه براي دوشيدنهاي مكررشان توسط غربيها بيش از اين نسوزد!
۲- در دومين سطح تحليل بايد به اظهارات رئيسجمهور امريكا مراجعه كرد كه تلاش كرد ايران و روسيه را مخاطب قرار دهد و به نحوي پيامي براي اين دو كشور ارسال كند. بهنظر ميرسد يكي از اهدافي كه در جريان اين تهاجم محدود مطمح نظر غرب بوده است تأثيرگذاري محاسباتي بر كشورهاي محور مقاومت خصوصاً جمهوري اسلامي ايران بوده است. ميدانيم كه از جديترين چالشهاي ايران اسلامي با نظام سلطه بر سر پايان كار يا تداوم برجام است و سلطهگران به دنبال تحميل محدوديتهاي بيشتر در قالب برجامهاي سريالي در موضوعات فراهستهاي از قبيل اقتدار منطقهاي، توانمندي موشكي و ... هستند. در اين شرايط ميتوان اقدام اخير تهاجمي غرب را در قالب پيوست عملياترواني براي ادراكسازي نخبگان و جامعه ايراني در جهت پذيرش فشارهاي نظام سلطه تحليل نمود. اين تهاجم محدود و البته نمايشي ممكن است به اشتباه در برخي از اذهان مرغوب وحشت از جنگ را تشديد و با «معتبرسازي تهديد نظامي» اختلال در نظام محاسباتي راهبردي كشور ايجاد كند و بهاشتباه محاسبه و محاسبه مجدد وادار سازد.
بهاينترتيب بايد گفت بعيد نيست كه براي واشنگتن مطلوب آن است كه صداي انفجارهاي دمشق در تهران شنيده شود. در همين راستا پيشبيني ميشود شبكه داخلي همكار غرب در روزهاي آتي با برجستهسازي تهاجم امريكا و متحدانش بخواهند در جامعه ايراني رعبافكني و پازل نظام سلطه را در اين زمينه تكميل كنند.
البته ملت ايران كه تجربه چهار دهه مقاومت در مقابل مستكبران بينالمللي را دارند، به نيكي ميدانند كه دولتي همچون ايالاتمتحده امريكا در سالهاي نهچندان دوري كه قدرتي بهمراتب بيش از اينها در اختيار داشت و جمهوري اسلامي ايران نيز در سطح توانمندي بازدارنده امروز نبود، به رغم تهديدات توخالي جسارت تهاجم به ايران اسلامي را پيدا نكرد و ابزاري همچون تهديد معتبر نظامي تنها براي خالي كردن دلهاي غربزدگان وطني كاربرد دارد.
بدون ترديد اين اقدامات تبليغاتي و نمايشي محور عبري-غربي-عربي در اراده مقاومت و بهويژه ايران اسلامي اثر نخواهد گذارد. ملت ايران به نيكي دريافتهاند كه مسير امنيت پايدار تنها از طريق حضور فعال در منطقه و بسط اقتدار منطقهاي و بازدارندگي دفاعي ميگذرد. در شرايطي كه دشمن دندان تهديد خود را تيزتر به رخ ميكشد، هيچ انسان عاقلي خود را خلع سلاح نميكند!