فرزين ماندگار
در نوزدهمين سالگرد شهادت صياد شيرازي از فيلمنامه سريال زندگي اين شهيد رونمايي شد. سريالي كه گفته ميشود توليد آن از نيمه دوم امسال آغاز خواهد شد. از سويي ديگر حبيب احمدزاده، فعال فرهنگي عرصه دفاع مقدس به مناسبت سالگرد شهادت شهيد صياد شيرازي مطلبي را نوشته كه خواندنش خالي از لطف نيست.
صياد شيرازي جزو يكي از مؤثرترين فرماندهان دفاع مقدس است كه متأسفانه هنوز درباره او فيلم يا سريالي ساخته نشده است. زندگي اين سردار شهيد ارتش به طور قطع ظرفيتهاي دراماتيك باارزشي براي پرداخت و تبديل شدن به فيلم و سريال دارد. بر همين اساس در نوزدهمين سالگرد شهادت شهيد صياد شيرازي، در مراسمي با حضور سردار باقري فرماندهي ستاد كل نيروهاي مسلح، محمدرضا شفيعي تهيهكننده سريال شهيد صياد شيرازي و فرهاد توحيدي نويسنده اين اثر از فيلمنامه سريال شهيد صياد شيرازي رونمايي شد. گفته ميشود كه مراحل تحقيق و نگارش فيلمنامه اين سريال از سال ٩٠ به قلم فرهاد توحيدي شروع شده و قرار است توليد اين مجموعه از نيمه دوم سال ٩٧ آغاز شود. در اين مراسم سردار محمد شيرازي رئيس دفتر فرماندهي كل قوا، امير سرلشكر سيد عبدالرحيم موسوي فرمانده ستاد كل ارتش و حجتالاسلام والمسلمين عباس محمدحسني رئيس عقيدتي-سياسي ارتش نيز حضور داشتند.
شاعر هميشه زمان
اما حبيب احمدزاده به مناسبت سالروز شهادت شهيد صياد شيرازي يادداشتي نوشته است كه در نوع خود جالب توجه است. وي با اشاره به شعر پيش رو مينويسد: سپهبد صياد، آن شاعر شيرازي، در كوي خرابات مرا عشق كشان كرد/ آن دلبر عيار مرا ديد نشان كرد، من در پي آن دلبر عيار برفتم/ او روي خود آن لحظه ز من باز نهان كرد، من در عجب افتادم از آن قطب يگانه/ كز يك نظرش جمله وجودم همه جان كرد
وي در ادامه آورده است: روزي پادشاهي در هند از مهاراجهها و درباريانش خواست تا بهترين شاعر كشور پهناور هند را انتخاب كرده و نزد او آورند. آنان در تعجب از اين خواسته، سرتاسر كشور را گشته و در آخر يكصد نفر از برترين شاعران برگزيده شده را با جلال و جبروت و احترام به نزدش آوردند. هنگام شعرخواني نزد پادشاه همگي اوج فصاحت خود را نشان دادند. پس پادشاه ضمن تكريمشان دستور داد تا همگي در اتاقهاي قصر سكني گزيده و همه گونه اشربه، اطعمه و لذائذ دنيوي در اختيارشان قرار گيرد. شش ماه گذشت. دوباره پادشاه آنان را احضار كرد. از ميان اين شاعران لفت و ليس كرده در لذت دربار، تنها حدود 50 تن توانستند دوباره شعري درخور بگويند. پادشاه شاعران ناتوان را اخراج كرده و دستور داد تا باقيمانده شاعران توانا را به سياهچالي مخوف دراندازند. ماهها گذشت و اين بار پادشاه همه مهاراجهها، مردم و درباريان را جمع نمود و دستور خروج شاعران باقيمانده را از سياهچال صادر كرد تا با همان حال نزار به دربار بيايند. حال از اين شاعران خواست تا اشعاري به بلاغت و فصاحت گذشته خود بگويند. همه به جز يك تن از سخن باز ماندند و تنها آن تك شاعر توانست بيدرنگ بر آنچه بر او گذشته، شعري جانفزا همچون هميشه بگويد. پس پادشاه همه شاعران را خلعت و سكههاي زر داده و مرخص نمود و تنها اين شاعر را در نزد خود جا داد و گفت شاعر واقعي آن كسي است كه در هنگامه شادي و غم، خساست و سخاوت زمانه بر او، چشمه طبعش هرگز خشك نگردد.
افسوس كه ادب و مرامش تكثير نشد
احمدزاده در ادامه مينويسد: صياد شيرازي را اولين بار در آبادان محاصر شده، در تابستان سال 60 و در محل سپاه آبادان به صورت گذرا ديدم درحالي كه بقيه به او اشاره داشتند كه توسط بني صدر از ارتش كنار گذاشته شده و با لباس بسيجي همچون همه ملت و بدون هرگونه مأموريت رسمي آمده تا بيهيچ بهانه و عرض اندام نااميدانه و آهبرانگيز دلشكستگان از اين شهر محاصره شده دفاع كند. زمانه چرخيد و در عرض شش ماه فرمانده نيروي زميني ارتش شد و عملياتهاي معروف نيمه دوم 60 و نيمه اول 61 در جنگ اتفاق افتاد. آبادان از محاصره خارج شد، بستان، هويزه و خرمشهر به مام ميهن بازگشتند و... و او همچنان بر لباسهايش درجات جديدتر نصب و پس از مدتي با بالاتر تعويض ميشد. چند باري به سبب مأموريتهاي جنگي، من بسيجي جوان با او در زمانهاي مختلف همكلام ميشدم ولي هرگز رفتار و كردارش در اين مدت تفاوتي نداشت. در پالايشگاه آبادان، ديدگاه مخفياي درون سر يك دودكش داشتيم كه هرگز جايش را به فرماندهان خود در سپاه هم نگفته بوديم، روزي غيرمنتظره به مقرمان سر زد و از اطلاعات انبوهمان درباره آن سوي اروند شگفتزده شد، پرسش كرد از كجا اين اطلاعات را داريد و ما عذر تقصير آورديم كه جاي ديدگاهمان را نميتوانيم به شما هم بگوييم. اصرار پذيرفت و تنها سرگرد امجد را به ما رابط كرد (كه هرجا هست، خدا بهسلامت داردش) قضيه را ساده نگيريد، فرمانده نيروي زميني يك ارتش از يك سرباز داوطلب مردمي سؤالي نظامي بپرسد و از او با غرور و با صراحت جواب نه بشنود، يقين بدانيد در هيچ ارتشي چه منظم و غيرمنظم چنين چيزي رخ نخواهد داد و اين اصليترين تفاوت به قول شاعر مرحوم، منوچهر آتشي «دفاع حقيقتاً مقدس» ما با ديگر جنگها بود. در روز شهادتش به دست گروهك جنايتكار پت و مت تاريخ ايران، سازمان مسعود و مريم، آنان هم از مردمدارياش سوءاستفاده كردند تا براي صدام خوشخدمتي كرده باشند. افسوس كه ادب و مرامش قدرنشناخته و تكثير نشده، از دامانمان رفت... او به واقع شاعر هميشه زمانش بود. همانند چمران، شهيد سعيد سياح طاهري، كه تغييرات پيراموني و زمانه را ديدند ولي خود هرگز نزولي به بهانه زمان نداشتند. فقط سؤال در اينجاست كه چرا آنان توانستند و چرا ما نميخواهيم تا بتوانيم؟ واقعاً چرا؟ خوب است سعي كنيم بشناسيمشان تا شايد ما هم شاعري واقعي و حكيم، نه در كلام، بلكه تا به عمل و كنش شويم. الهي آمين يا رب العالمين.