سميه رضائي*
از فردا شروع ميكنم... از شنبه رژيم ميگيرم... حالا وقت دارم و... جملاتي از اين قبيل براي همه افراد آشنا است. اين قبيل جملات به واژه مهمي به نام اهمالكاري يا از نظر عام به تنبلي اشاره ميكند. دانشجويي كه خواندن درس امتحاني خود را با وجود داشتن فرجه مناسب به شب امتحان موكول ميكند، فردي كه كارهاي اداري خود را در آخرين روزهاي سال پيگيري ميكند، شخصي كه خريد لوازم سفره هفتسين منزل را چند ساعت قبل از تحويل سال انجام ميدهد، دانشآموزي كه تكاليف پيك شادي خود را در روز 13 نوروز انجام ميدهد، همگي مثالهايي از اهمالكاري است. اهمالكاري (procrastination) رفتاري است كه بسياري از افراد گاهي با آن مواجه شدهاند اما براي برخي افراد اهمالكاري تجربه هميشگي است. اين گونه افراد به طور مزمن گرفتار اهمالكاري هستند كه اين وضعيت اثرات مخربي بر عملكرد شغلي، اجتماعي و روابط بين فردي آنها ميگذارد. اهمالكاري به معناي به تعويق انداختن كارها يا تصميمي است كه گرفتهايم اما به دلايلي آن را به زمان يا وقت ديگري موكول ميكنيم. به عبارت ديگر اهمالكاري باعث ايجاد فاصله بين تصميم تا اجراي كارها ميشود. افراد اهمالكار احساسي از دودلي را تجربه ميكند كه اين احساس در شروع و اتمام كارها تأثير منفي ميگذارد و چرخه اهمالكاري را فعال ميكند. در واقع اهمالكاري باعث ايجاد اضطراب در فرد ميشود. وقتي اضطراب بالا برود مكانيسمهاي دفاعي در افراد فعال شده تا سطح اضطراب را كاهش و قابل تحمل كند. مكانيسم دفاعي مهمي كه در اهمالكاري فعال ميشود مكانيسم دليلتراشي است. با فعاليت اين مكانيسم فرد شروع به استفاده از استدلالهاي منطقي و پذيرفتي براي توجيه رفتار و احساس غيرموجه خود ميكند و اضطراب ناشي از به تعويق انداختن كارها به آرامش كوتاه تبديل ميشود اما در نهايت فرد از درون با احساسهاي ناخوشايندي مانند خشم، اضطراب و... روبهرو خواهد شد. علتهاي اهمالكاري از فردي به فرد ديگر متفاوت است و شناخت علل اهمالكاري در ايجاد خودآگاهي و در نهايت درمان ميتواند مثمر ثمر باشد. در اين نوشتار ابتدا به بررسي علل اهمالكاري و سپس درمان و در نهايت ارائه پيشنهادهايي براي اجتناب از اهمالكاري خواهيم پرداخت.
آنهایي كه از كودكي اهمالكار بار ميآيند
اولين تجربه برنامهريزي و اولويتبندي براي انجام فعاليتها در هر فردي در دوران كودكي شكل ميگيرد. در اين دوران است كه كودك با تجربه شكستها و موفقيتها ميآموزد كه كدام راه بهترين و كدام راه نامناسبترين انتخاب براي رسيدن به اهداف است. كودكان داراي والدين كنترلگر از داشتن چنين تجربهاي محروم هستند چون والدين اين كودكان به دليل اينكه ميخواهند همه چيز به بهترين شكل ممكن و بينقص انجام شود برنامهريزي و اولويتبندي تمام كارها و فعاليتهاي كودكان خود را بر عهده ميگيرند و در نتيجه اين كودكان هيچگاه تجربهاي براي مديريت خويش نميآموزند كه اين محروميت از تمرين به ناتواني در مديريت خويشتن در بزرگسالي و به تبع آن اهمالكاري منتهي ميشود. از بعد شخصيتشناسي بعضي از اشخاص به دليل دارا بودن ويژگيهاي شخصيتي خاصي براي اهمالكاري آمادهتر و مستعدتر هستند.
كمالگراها هم اهمال ميكنند
يكي از ويژگيهاي شخصيتي كه ميتواند باعث اهمالكاري شود، داشتن معيارهاي سرسختانه در افراد است. اين گونه اشخاص ذهني مملو از بايدها و نبايدها دارند و تمام كارها و زندگي را در اين قالب جاي ميدهند. من بايد بهترين باشم، من نبايد به هيچ وجه شكست بخورم و... همه اين معيارهاي بايدي و نبايدي كه از كمالگرايي افراد نشأت ميگيرد باعث توقع بيش از اندازه از خودشان، اما در نهايت منجر به تعلل در كارها ميشود. اشخاص كمالگرا داراي استانداردهاي بالايي هستند كه اين استانداردهاي غيرواقعگرايانه سدهاي بزرگي را بر سر راه رسيدن به اهداف قرار ميدهد. كمالگرايي در افرادي با ويژگي شخصيت وسواسي جبري ديده ميشود. اين افراد به دليل انتظارات بالايي كه دارند براي انجام كارها به ديگران اعتماد نميكنند و تمام مسئوليت كارها را خود برعهده ميگيرند كه باعث مشغله بيش از حد اين افراد و لاجرم داشتن ليستي از كارها ميشود كه نتوانستهاند به اتمام برسانند. در مقابل، شخصيتهاي وسواسي جبري افرادي هستند كه به دليل ترس از نادرست انجام دادن كارها از قبول مسئوليت سر باز ميزنند. اين دسته از افراد داراي ويژگي شخصيتي اجتنابي يا دوريگزين هستند. اين اشخاص اعتماد به نفس پاييني دارند و خودكمبيني و ترس از شكست اين افراد را به سمت اهمالكاري سوق ميدهد.
آنهایي كه نميتوانند تصميم بگيرند
دسته ديگري از افراد هستند كه توانايي تصميمگيري ندارند. اين افراد به تنهايي از عهده كارها برنميآيند. اين اشخاص داراي ويژگي شخصيتي وابسته هستند. از اين افراد در جامعه به عنوان افراد آويزان يا چسب ياد ميشود كه در انجام كارهاي خود ناتوان هستند و به ديگران وابستهاند. اين گونه افراد به دليل ناتواني در تصميمگيري و ادامه كارها جزو افراد اهمالكار محسوب ميشوند.
برخي ديگر از افراد هستند كه افراد منفينگر شناخته ميشوند. افرادي كه دائم جملاتي مانند من نميتوانم، بيفايده است، از پس آن برنميآيم و... را تكرار ميكنند. اين قبيل افراد از اعتماد به نفس پاييني برخوردارند كه باعث ميشود اسناد منفي به خود بدهند و اين اسنادهاي منفي باعث احساسها و هيجانات منفي ميشود.
اعتماد به نفس پايين باعث شكلگيري احساس ترس از شكست و ناكامي و در نهايت به تعويق انداختن كارها ميشود و سيكل معيوب اهمالكاري را فعال ميكند. اين افراد ممكن است به اضطراب يا افسردگي مبتلا باشند. افسردگي و اضطراب ميزان توجه و تمركز افراد را كاهش داده و احساس ناتواني را در فرد ايجاد ميكند و در نهايت اين نااميدي و عدم علاقه به انجام كارها منجر به اهمالكاري ميشود.
طرحوارههاي ذهنيتان را اصلاح كنيد
به غير از بررسي ويژگيهاي شخصيتي كه ميتواند زمينه اهمالكاري را در افراد روشن كند نگاه به اهمالكاري از منظر رويكرد طرحوارهاي نيز ميتواند به شناخت بهتر علل و در نتيجه درمان اهمالكاري منجر شود.
همه انسانها دنيا را با نگاه مخصوص به خود ميبينند و ارزيابي ميكنند كه اين نگاه به طرحوارههاي ذهني افراد مربوط ميشود. در واقع طرحوارهها را ميتوان به صورت قالب يا لنزي در نظر گرفت كه اشخاص از طريق اين لنز يا قالب به دنيا نگاه كرده و تجارب خود را تبيين ميكنند. اين طرحوارهها ميتواند سازگار يا ناسازگار باشد كه طرحوارههاي ناسازگار اوليه ميتواند افراد را به سمت مشكلات روانشناختي سوق دهد. يكي از طرحوارههاي مهمي كه افراد اهمالكار دارند طرحواره ناسازگار «شكست» است. افراد داراي اين طرحواره خود را افراد شكستخورده ميدانند و از احساس بيكفايتي رنج ميبرند و اين احساس بيكفايتي باعث عدم پيشرفت در حوزههاي مختلف شغلي، تحصيلي و... ميشود. اين افراد پاسخهاي مقابلهاي ناسازگار متفاوتي به طرحوارههاي خود ميدهند. پاسخهاي مقابلهاي شامل تسليم، اجتناب و جبران افراطي است. انتخاب هر كدام از اين پاسخها منجر به رفتار متفاوت در فرد ميشود. هنگامي كه شخص از پاسخ مقابلهاي اجتناب استفاده ميكند از موقعيتهاي چالشبرانگيز شغلي، تحصيلي و... سر باز ميزند و اين رفتار به اهمالكاري در وظايف منجر ميشود.
از ديگر طرحوارههاي ناسازگار مهم در شكلگيري اهمالكاري، طرحواره ناسازگار «معيارهاي سرسختانه» است. افراد داراي اين طرحواره ناسازگار هنگامي كه از پاسخ مقابلهاي جبران افراطي استفاده ميكنند بدون در نظر گرفتن معيارهاي لازم براي انجام كارها مانند زمان و... مسئوليت كارها را برعهده ميگيرند و اين افزايش مسئوليت بدون توجه به توانايي شخصي و زمان لازم براي انجام كارها به اهمالكاري منجر ميشود. با اين وصف تنها اصلاح طرحواره ذهني ميتواند به درمان اين افراد كمك كند.
اهمال ميكنيد چون جرأت «نه» گفتن نداريد
افرادي كه در مقابل ديگران و خواستههايشان زود تسليم ميشوند از جمله افرادي هستند كه به اهمالكاري رو ميآورند. اين قبيل افراد به خاطر عدم مهارت جرأتمندي و ناتواني در استفاده از كلمه «نه» در قبال خواستههاي ديگران سر فرود ميآورند و مسئوليتهايي را ميپذيرند كه شايد از تواناييهاي آنها خارج باشد يا وقت و زمان لازم براي انجام آن را نداشته باشند. وقتي مسئوليتها كماكان افزايش يابد فرد توانايي مديريت اضطراب ناشي از تعدد كارها را از دست داده، احساس خشم را تجربه خواهد كرد و اين خشم را در انجام مسئوليت به صورت منفعل با انجام ندادن يا نصفه و نيمه انجام دادنشان بروز خواهد داد. در واقع نداشتن مهارت جرأتمندي باعث شكلگيري رفتار منفعل- پرخاشگر در روابط بين فردي اين افراد و در نهايت اهمالكاري ميشود.
افراد فاقد مهارت خودآگاهي به دليل عدم اطلاع از نقاط ضعف و قوت خود ميتوانند مستعد اهمالكاري باشند. اين افراد به دليل ناآگاهي از نيازها احساسات و اهداف نميتوانند شكستها و موفقيتهاي خود را بپذيرند و براي اهداف واقعبينانه خود تلاش كنند. همچنين افرادي كه مهارت اعتماد به نفس در آنها ضعيف است برآورد مناسبي از ويژگيهاي خود ندارند، در نتيجه احساس عدم كفايت و ناتواني در انجام امور را تجربه ميكنند. گاهي افراد فاقد مهارت لازم در برنامهريزي كردن براي انجام مسئوليتها و كارها هستند. اين قبيل افراد نميتوانند ليست كاري خود را به طور مناسبي اولويتبندي و ترتيبگذاري كنند، در نتيجه وقت كم ميآورند و اهمالكاري اتفاق ميافتد.
*روانشناس باليني