کد خبر: 900845
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردين ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۰
ويژگي اساسي كه موجب شد مرحوم شهيد آويني به سلك و سيره بقيه شهدا و انسان‌هاي ماندگار، ماندگار بشود، هنري زندگي ‌كردن بود.
حسن عباسي*

ويژگي اساسي كه موجب شد مرحوم شهيد آويني به سلك و سيره بقيه شهدا و انسان‌هاي ماندگار، ماندگار بشود، هنري زندگي ‌كردن بود. حكيمي روزي فرموده بود كه آنچه در قالب هنر نگنجد، ماندني نيست. راز ماندگاري شهيد آويني در عدالتخواهي‌اش در عرصه اجتماعي، در يك زيست هنرمندانه در سبك زندگي انسانِ الهي و نگاه غيب‌باور و معادگرايش بوده است. بيشتر از آنكه آثار هنري شهيد آويني گوياي آويني باشد، زندگي‌كردن، زيستن، تغيير و تحول و دگرديسي شخصيت او اهميت دارد: او كه در دوره دانشجويي كس ديگري است، در دوره انقلاب كس ديگري و شكل ديگري مي‌شود. به تعبير امام (رضوان الله تعالي عليه) ميزان، حالِ فعلي افراد است. حالِ آويني هرچه جلوتر آمد بهتر، مناسب‌تر و كامل‌تر شد تا مرحله‌اي كه لياقت شهادت پيدا كرد.

آويني؛ جلوتر از زمان

آويني چند ويژگي داشت: ويژگي اولش جلوتر از زمان بودن است. جلوتر از زمان خويش بودن معنايش اين نيست كه ما در آينده سير كنيم، بلكه يك آينده‌نگري داشته باشيم و اگر قرآني‌تر بخواهيم حرف بزنيم، عاقبت‌نگري داشته باشيم كه «ان العاقبـه للمتقين.» ويژگي دوم، ويژگي مهم شناخت غرب است. علف‌هاي هرز را مي‌شناخت، تشخيص مي‌داد و كنار مي‌زد. در عصر آويني معنايش غرب‌شناسي بود. امروز كنار غرب‌شناسي شناخت نحله‌هاي ديگر هم مرسوم است. امروز فتنه‌هاي عصري صرفاً از تفكر غربي خاص نمي‌آيد. فقط شناخت ليبراليسم و سكولاريسم و اينديويژواليسم و موارد اينچنيني مهم نيست. امروز شناخت وهابيت هم مهم است، يعني همان‌قدر كه صهيونيسم و ليبراليسم را بايد بشناسيد، بايد وهابيسم و وهابيت را هم بشناسيد.
ويژگي سومش هم ولايتمداري بود. شناختش نسبت به امام زمان خودش، ولي‌عصر خودش بود. هم نسبت به امام عصر و هم نسبت به نايب او، توجه ويژه‌اي داشت. اگر كسي امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرارنگيرد، مثل كسي مي‌ماند كه قبله‌اي ندارد ولي دارد نماز مي‌خواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. كعبه حجت است، اگر كسي امام دوران خودش و امام عصرش را نشناسد و پشت سر او قرار نگيرد، مثل كسي مي‌ماند كه قبله‌اي ندارد ولي دارد نماز مي‌خواند و جهت ندارد، چون امام حجت است. كعبه هم حجت است.

عمار زمانش بود

آويني در زمان خودش عمار بود، با مظلوميت‌هاي خاص خودش، قطعاً اگر امروز بود، عمارِ پرمايه و توانمندي بود؛ عماري بود كه خيلي دستِ پر و ضريب نفوذ بالايي داشت. آويني در دوره‌اي كه زندگي مي‌كرد، درگير مسائل سلبي و نفي آنچه نمي‌خواست، بود. در بخش لاالهَ سير مي‌كرد. اگر آويني امروز در قيد حيات مادي بود، امكان داشت در حوزه هنر و فكر از مرحله لاالهَ به الاالله رسيده باشد. يك دوره 20‌ساله از شهادت ايشان مي‌گذرد و خيلي اتفاق‌ها افتاده است. خيلي از مسائلي كه دغدغه آويني بود، امروز كشف و روشن شده است. مشخص شده كه غرب چه ضعف‌هايي دارد. احتمالاً آويني مي‌توانست از كساني باشد كه «الگوي جايگزين» مباني تفكر غرب را شفاف‌تر، روشن‌تر و ملموس‌تر بيان كند.

تا زنده بود صدايش شنيده نمي‌شد!

مديريت فرهنگي زمان آويني و مديريت فرهنگي امروز يك ضعف كليدي داشت و دارد: سواد فرهنگي ندارد. مباني معرفت‌شناسي و هستي‌شناسي‌اش هم مخدوش است. ظاهر مدير فرهنگي ما در اين دوره‌ها، ظاهري وجيه و اسلامي بوده. مديران فرهنگي انصافاً هم در زندگي شخصي‌شان هم افراد متديني هستند اما آن زمان‌آگاهي لازم، آن غرب‌شناسي دقيق، آن جريان‌شناسي مطلوب هنري و فرهنگي را ندارند. از همه مهم‌تر اينكه از زمان خودشان عقب هستند. نه‌تنها مسائل فكري، معرفتي و ساختارهاي فرهنگي آينده را نمي‌شناسند و جلوتر از زمان نيستند، بلكه حتي زمان ‌آگاه هم نيستند، امروز را هم بعضاً نمي‌شناسند. ممكن است البته مصداق‌هايي داشته باشيم كه نقيض اين گفته من باشد. يكي از دلايل غربت آويني اين بود كه مديران فرهنگي روز در سازمان صداوسيما، در مطبوعات، ارشاد و سازمان‌هاي ديگر از زمان خودشان عقب بودند. فاصله‌اي كه بين آنها و تفكر آويني بود، فاصله دردآوري بود. صدايش شنيده نمي‌شد. مستند مي‌ساخت، مستندش سانسور مي‌شد يا پخش نمي‌شد. آويني ممنوع‌الصدا بود، نه‌فقط ممنوع‌التصوير، تريبوني براي حرف‌زدن نداشت. همين كه بعد از شهادتش شناخته شد، علت اصلي‌اش مديران فرهنگي روز بودند. سعي كردند كه صداي مرتضي حتي شنيده نشود.

هنوز خيلي‌ها آويني را نمي‌شناسند!

آويني متفكر و انديشمند و آويني هنرمند و مستندساز كه بيشتر در قاب روايت فتح معرفي شده، همه شخصيت شهيد آويني نيست. بهتر است بگوييم كه هنوز خيلي‌ها آويني را نمي‌شناسند، چون زندگي آويني خيلي معرفي نشده است، آزادانديشي آويني معرفي نشده است. اينكه آويني كه بود و چه شد را خيلي‌ها نمي‌دانند. يكي از خلأهاي امروز براي الگوهاي شخصيتي اين باشد كه چطور يك كسي مثل آويني از يك نوع زندگي ديگر به يك نوع زندگي مطلوب و مناسب مي‌رسد، يك نوع تطور و تحول شخصيت و تكامل شخصيت دارد، برعكس خيلي‌ها كه با نگاه‌هايي شبه نگاه آويني شروع مي‌كنند و وقتي وارد سينما و ادبيات و فلسفه و فكر و شعر و مطبوعات مي‌شوند به آن آويني اول برمي‌گردند. آويني اول مي‌شود، آويني دوم و شهيد مي‌شود، بعضي‌ها هم از زاويه آويني دوم شروع مي‌كنند، آخرت و سرانجامشان به آويني اول ختم مي‌شود.

ضرورت نقد انديشه‌هاي آويني

شهيد آويني‌ای كه معرفي شده، شهيد آويني‌ای است كه انديشه‌اش بدون نقص است. اين بسيار محل اشكال است. انديشه شهيد آويني نياز به نقد و بررسي، پالايش، بازخواني و ويرايش دارد. آويني سينماگر مستندساز با آويني متفكر، غرب‌شناس و تا حدودي آشنا با برخي از مباني فلسفي را بايد از هم تفكيك كرد. آويني انديشمند، به بعضي نحله‌هاي فكري مثلاً جريان فرديدي، جريان هايدگريست نزديك بود. اين آويني، آويني‌اي‌ است كه بايد آسيب‌شناسي بشود. در جمله‌اي كه از آويني مانده كه «اين شهدا نيستند كه رفتند، اين ما هستيم كه زمان ما را با خودش برده است» رگه‌هايي از تفكر هايدگر را مي‌بينم. احساس مي‌كنم رگه‌هايي از تفكر هايدگري، در آن هستي و زمانش، در اين گفته وجود دارد. آيا اگر تفكر فلسفي كه رگه‌هايي از آن را در زندگي‌ و بعضي گفتار و نوشته‌هاي آويني مي‌بينيم، استمرار پيدا مي‌كرد، آيا به «الگوي جايگزين» مي‌رسيد يا آويني از اين تفكر فلسفي هم عبور مي‌كرد؟ آيا آويني اين را هم مي‌چشيد و متوجه مي‌شد كه اينها حرفي براي جايگزيني تفكر غرب دارند يا ندارند؟ چون شما ديديد در دوره زد و خوردهاي فكري پس از دولت دوم خرداد، جريان هايدگري و فرديدي عاجز بود كه از پس انديشه پوپري‌ها و تفكرات اين‌چنيني آنها بربيايد و بخواهد در جامعه عرض‌اندام جدي كند. به نظرم آن تطور و تكامل شخصيت آويني، اينجا هم از حيث تطور انديشه‌اش ادامه پيدا مي‌كرد. احتمالاً انديشه آويني به نوعي تكامل مي‌رسيد. آويني انديشمند و آويني متفكر، امروز نياز به بازخواني و ارزيابي دارد. بعضي از ديدگاه‌هاي ايشان طبيعتاً يا مبهم است يا خالي از اشكال نيست. نقد انديشه آويني، بعد از گذشت 20 سال ضرورت دارد.

مصادره آويني توسط اطرافيانش

شهيد آويني را در حوزه هنر و مستندسازي هم بايد ارزيابي كرد. اين ستايش بي‌چون‌و‌چرايي كه گفته مي‌شود آويني نسبت به كساني مثل آلفرد هيچكاك داشته در چه فضايي مطرح شده بود؟ آيا اين حرف براي هميشه بود؟ اينكه ادعا مي‌شود آويني صرفاً يك شخصيت فرم‌گرا در هنر بوده، درست است؟من معتقدم كه آويني را بعضي از اطرافيانش كه با او حشر و نشر داشتند مصادره کردند. اينها افراد كوچكي بودند و هستند كه از قِبَل آويني به نان و نوايي رسيدند، كتاب‌هايشان چاپ شد و در رسانه‌ها مطرح شدند. اينها يك مرتضاي هيچكاكي را به جامعه معرفي كرده‌اند. در مصادره آويني موفق شدند پرده‌اي روي شخصيت او بكشند و با فرم‌گرايي محض در شق هنري آويني، بخش پيام آويني در حوزه تفكر و انديشه‌اش را هم به محاق ببرند و از همه مهم‌تر نوع زيست و زندگي هنرمندانه آويني را در سايه قرار بدهند.

*تحليلگر علوم استراتژيك و رئيس مركز بررسي‌هاي دكترينال انديشكده يقين

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار