کد خبر: 899774
تاریخ انتشار: ۲۶ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۱:۱۷
«فراز و فرود مشارکت سیاسی زنان در ایرانِ معاصر» درگفت‌وشنود با مظفر شاهدی- بخش پایانی
اکثریت بزرگ زنان حاضر در تحولات سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه مسلمان بودند، اما زنانی از اقلیت‌های بابی، زرتشتی، ارمنی و کلیمی هم مستقیم و غیرمستقمیم در تحولات و رخداد‌های آن روزگار حضوری فعال داشتند.
سمانه صادقی
سرویس تاریخ جوان آنلاین: نخستین بخش از این گفت و شنود را روز گذشته از نظر گذراندید، اینک بخش پایانی پیش روی شماست.

اسامی چندتن از بانوان شاخص وفعال در جریان مشروطه را ذکر بفرمایید و درباره نقش آنان توضیح دهید؟

باید عرض کنم شمار زنانی که در مجموعه تحولات و رخداد‌های سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه و بعد از آن حضور یافتند و نقش‌های بس‌مؤثری هم ایفا کردند به‌مراتب فزون‌تر از آنی است که بشود اسامی آن‌ها را ذکر کرد. به‌عبارتی از اکثریت قاطع زنان حاضر در تحولات دوران مشروطه نام و نشانی در منابعِ موجود باقی نمانده است و چه‌بسا اگر بخواهیم حتی به‌نمایندگی آن خیل عظیم زنانِ فعال در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی اسامی شماری از شناخته‌شده‌ترین آن زنان را هم در این‌جا ذکر کنیم آشکارا نسبت به حضور تاریخی زنان در انقلاب مشروطه خدشه‌ای وارد کنیم. بالاخص این‌که اسامی پرآوازه‌ترین زنان مؤثر در انقلاب مشروطه لزوماً نمی‌تواند تمام جریان‌های سیاسی و اجتماعی زنانِ فعال در آن روزگار را نمایندگی کند. برای مثال در دورانی که تبریز در محاصره نیرو‌های محمدعلی‌شاه بود و مشروطه‌خواهان تبریز و آذربایجان تحت فرماندهی ستارخان و باقرخان علیه نیرو‌های وفادار به حکومت محمدعلیشاه و متجاوزان روسی می‌جنگیدند، زنان ناشناس پرشماری با تغییر قیافه و پوشیدن لباس رزم مردانه در کنار مشروطه‌خواهان با مخالفان مشروطه نبرد می‌کردند. این رقم تا آن حد پرشمار بود که بعد‌ها آشکار شد فقط حدود ۲۰ تن از زنان مبارز در جریان نبرد علیه نیرو‌های محمدعلیشاه و متجاوزان روسی در میدان نبرد به شهادت رسیده‌اند! در حالی که می‌دانیم نام و مشخصات اکثریت بزرگ این دلیرزنان در جایی ثبت و ضبط نمی‌شده است. همچنان که در برخی از گردهمایی‌های بزرگ زنان که برای اهداف سیاسی و خیریه و تربیتی و نظایر آن‌ها برگزار می‌شد گاه بیش از ۵۰۰ تن از زنان حضور پیدا می‌کردند که البته می‌دانیم ردیابی و شناسایی اسامی و مشخصات این‌خیل عظیم زنان امکان‌ناپذیر است. علی‌ایحال صرفاً برای این‌که به این پرسش شما پاسخی ولو ناقص داده باشیم، عرض می‌شود اسامی‌ای که به‌شرح زیر ذکر می‌شود صرفاً شامل زنانی می‌شود که منابع و نشریات آن روزگار یادی از آن‌ها کرده‌اند یا در انجمن‌های متعدد زنان که در مقاطع گوناگون آن دوران تشکیل شدند نقش هدایت‌گرانه بیشتری داشتند: بی‌بی‌خانم استرآبادی، تاج‌السلطنه و خواهرش افتخارالسلطنه (هر سه از شاهزادگان قاجار)، صدیقه دولت‌آبادی، شمس‌الملوک جواهرکلام، آغابیگم دختر شیخ‌هادی نجم‌آبادی، سکینه کنداشلو، محترم اسکندری، صفیه یزدی و ماهرخ گوهرشناس. برخی از مهم‌ترین انجمن‌های زنان که در مقاطع مختلف دوران مشروطه تأسیس شدند عبارت بودند از: انجمن آزادی زنان، اتحادیه غیبی نسوان، انجمن نسوان، انجمن مخدرات وطن، شرکت خیریه خواتین ایران و انجمن خواتین ایران.

نقش صدیقه دولت‌آبادی در هدایت زنان با توجه به جایگاه پدرش در مشروطه چه بود؟

می‌دانیم که حاج‌میرزاهادی دولت‌آبادی پدر صدیقه دولت‌آبادی از روحانیون کمابیش شناخته‌شده آن روزگار بود و تا پایان عمر هم رهبری شاخه ازلی بهائیت در ایران را برعهده داشت و به‌عبارتی نماینده صبح ازل در ایران بود. اما دو برادر صدیقه دولت‌آبادی یعنی یحیی دولت‌آبادی (۱۳۱۸ ش-۱۲۴۱) و علی‌محمد دولت‌آبادی (۱۳۰۲ ش-۱۲۴۷) از مهم‌ترین رهبران و فعالان انقلاب مشروطه بودند و بالاخص طی دوره دوم مشروطه این دو برادر هم در مجلس و هم بیرون از مجلس نقش‌های سیاسی و اجتماعی مؤثری برعهده گرفتند. یحیی البته عضو حزب دموکرات (انقلابی) بود و علی‌محمد هم مدت‌ها دبیرکل حزب اعتدالی را عهده‌دار بود. صدیقه دولت‌آبادی (۱۳۴۰ ش-۱۲۶۱) زمانی که حدود ۲۵ سال داشت در رخداد‌ها و تحولات دوران انقلاب مشروطه فعال ظاهر شد و از مهم‌ترین اعضای انجمن مخدرات وطن بود. البته صدیقه دولت‌آبادی متأثر از فضای فکری و فرهنگی خانواده و اطرافیان خود گرایشات نوگرایانه و تجددخواهانه داشت و همگام با حمایت از کلیت خواست‌ها و علایق سیاسی و اجتماعی انقلاب مشروطه در راستای تقویت و گسترش نقش اجتماعی و سیاسی زنان در شئون گوناگون جامعه ایرانی هم می‌شود گفت فعالیتِ پیگیر و مداومی داشت.

گفته می‌شود که صدیقه دولت‌آبادی گرایشات نوگرایانه‌ای داشته که نهایتاً منجر به پایه‌گذاری بدعت‌های نوینی در جامعه زنان شده است؟

خواست‌های اجتماعی و فرهنگی او به‌مراتب فراتر از ظرفیت‌های موجود در سنت‌های فکری- فرهنگی اسلام و مذهب تشیع بود. دولت‌آبادی به‌نوعی در زمره پیشگامان کشف حجاب زنان در دوران مشروطه و سال‌های منتهی به قدرت‌یابی و سلطنت رضاشاه در حدود دو دهه بعد از پیروزی انقلاب مشروطه محسوب می‌شد و در برخی از نشریات و روزنامه‌های آن دوران هم نوشته‌هایی از او در این باره و برخی دیگر از خواست‌های تجددگرایانه مربوط به زنان چاپ و منتشر می‌شد، البته که نقش و جایگاه پدر و بالاخص برادران او یحیی و علی‌محمد در شکل‌گیری نگرش‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی وی کم نبود؛ به‌ویژه این‌که فرقه بابیه در موضوع حقوق و موقعیت زنان در جامعه بدعت‌های بی‌سابقه‌ای ایجاد کرده بود که در درجه اول از مدنیت جدید غرب متأثر بود. اما همه این‌ها به معنای آن نیست که در باره گستره تأثیرگذاری صدیقه دولت‌آبادی و دیگر همفکران او، در جامعه ایرانی بالاخص زنان کشور اغراق شود. البته که اقلیتی از جامعه زنان ایران دارای گرایشات و خواست‌های تجددخواهانه و نوگرایانه (کمابیش نظیر آنچه در غرب و اروپا شکل گرفته بود) بودند و این هم صرفاً به زنان نوگرا در میان فرقه بهائیت یا حتی در میان زنان ارمنی و زرتشتی و کلیمی محدود نمی‌شد. در هر حال تجدد و نوگرایی جریانی بود که طی چندین دهه گذشته بخش‌هایی از جامعه ایرانی را تحت تأثیر قرار داده بود و در آن میان البته که زنان هم نمی‌توانستند از تأثیرگذاری این جریان برکنار مانده باشند. اما در مقایسه با اکثریت جامعه بزرگ‌تر زنان ایران، نوگرایان و تجددخواهان هنوز در اقلیت بودند. حاصل این‌که صدیقه دولت‌آبادی و زنانی دیگر که گرایشات سیاسی و اجتماعی و مدنی نوگرایانه مشابهی داشتند، به‌ویژه در طبقات فوقانی جامعه زنان ایران تأثیراتی داشتند و در فرایندی که موجبات پیاده شدن طرح‌های نوگرایانه حکومت رضاشاه در مورد زنان را فراهم کرد، نقش مهمی ایفا کردند، اما در آن مقاطع تاریخی تحرکات و صدا‌هایی از این دست تا آن حد پردامنه نبود که بتواند اکثریت جامعه زنان را تحت تأثیر خود قرار دهد.

این نظریه که این زنان از سوی فرق مختلف هدایت می‌شده‌اند، تا چه حد صحت دارد؟

برای پاسخ به این پرسش شما باید مقدمتاً عرض کنم انقلاب مشروطه ایران اساساً تحت رهبری علما و مراجع جهان تشیع و با همکاری مشروطه‌خواهان متأثر از اندیشه‌های تجددخواهانه و نوگرایانه تکوین یافته، شکل گرفت و به‌پیروزی رسید و بنابراین انقلاب مشروطه و نظام مشروطه برآمده از آن به‌عنوان یک نیاز سیاسی- اجتماعی عموم جامعه ایرانی آغازگر عصر جدیدی در حیات مردم ایران شد؛ کما این‌که کلیت جامعه ایران و از جمله بسیاری از علما و مراجع بزرگ تشیع به‌رغم پاره‌ای انتقادات سیاسی و نظری، در مجموع مدافع مشروطیت و ارتقای موقعیت آن در جامعه ایرانی بودند و این هم که بعد از آن همه تجربه، جامعه ایرانی مسیر از میان برداشتن نظام شاهنشاهی را از طریق برپایی انقلاب اسلامی در سال‌های ۱۳۵۷- ۱۳۵۶ طی کرد، در درجه اول از انحراف سراسرگسترش‌یابنده‌ای نشئت می‌گرفت که طی سلطنت رضاشاه و محمدرضاشاه بر ارکان مشروطیت وارد شده و عملاً نظام مشروطه را از حیز انتفاع ساقط کرده و نظامی استبدادی و سرکوبگر جایگزین آن شده بود. بنابراین کلیت نظام مشروطه با پشتیبانی و همراهی اکثریت قاطع مردم کشور شکل گرفته و به‌پیروزی رسیده بود که می‌دانیم اکثریت به‌مراتب بزرگ‌تری از حامیان و همراهان انقلاب مشروطه را مردم مسلمان ایران تشکیل می‌دادند و در مقام مقایسه اعضای سایر جریان‌های دینی و شبه‌دینی حاضر در جریان انقلاب اقلیت بسیار کوچک و کم‌اهمیتی را تشکیل می‌دادند. بنابراین، این‌که بخواهیم نقشی تعیین‌کننده برای فرقه‌هایی مانند بابیه در روند شکل‌گیری و پیروزی انقلاب مشروطه و تحولات بعدی آن تعریف نماییم، هیچ اساس و بنیان تاریخی ندارد. البته که اعضای فرقه بابیه و دیگر اقلیت‌های دینی مانند کلیمیان و زرتشتیان و ارامنه در روند انقلاب مشروطه و تحولات بعد از آن نقش‌هایی ایفا کردند، اما چنان نبود که بشود برای آن‌ها نقشی تعیین‌کننده در نظر گرفت. درست است که انقلاب مشروطه ایران تقریباً خیلی زود دچار انحراف شد و گرفتاری‌های زیادی گریبانگیر آن شد، اما این انحراف دلایل به مراتب مهم‌تر داخلی و بالاخص خارجی داشت. بدین‌ترتیب درباره نقش افرادی مانند صدیقه دولت‌آبادی و سایر زنان وابسته به فرقه بابیه و احیاناً برخی زنان غیرمسلمان در رهبری و هدایت تحولات و رخداد‌های آن روزگار نباید اغراق کرد. چه‌این‌که، همان‌گونه که قبلاً هم عرض کردم در دوران مشروطه و بعد از آن صد‌ها و بلکه هزاران تن از زنان مشارکت داشتند که در آن میان فقط اقلیت کوچکی می‌توانست شامل زنان غیرمسلمان یا وابسته به‌فرقه‌هایی مانند بابیه باشد.

این هدایت به چه صورت انجام می‌گرفته است؟

همچنان که در پاسخ به پرسش قبلی عرض کردم عمومیت دادن و بزرگ جلوه دادن به نقش افرادی مانند صدیقه دولت‌آبادی و همفکران او به‌کلیت یا حتی اکثریت قابل توجه فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی زنان ایران در دوران مشروطه اجحاف بزرگی در حق زنان مسلمان پرشماری خواهد بود که در آن حرکت بزرگ اجتماعی و سیاسی (ضداستبدادی و استعمارستیز) ایفای نقش کردند. اما این سخن درست است که زنانی مانند صدیقه دولت‌آبادی که به خاستگاه خانوادگی و اجتماعی متفاوت‌تری تعلق داشتند و نیز در مقایسه با اکثریت زنان فعال در عرصه سیاسی و اجتماعی تعدادشان به مراتب کمتر بود، پیشگام خواست‌هایی بدعت‌آمیزتر در دفاع از حقوق و علایق زنان (که احتمالاً مهم‌ترینش کشف حجاب بود) بودند.

اکثریت این بانوان چه نوع گرایشات دینی داشتند؟

اگرچه زنان نوگرا و تجددخواه فقط شامل اعضای اقلیت‌های دینی و شبه‌دینی نبود و البته که در این راستا زنانی مسلمان و شیعه (عمدتاً شامل طبقات اجتماعی فوقانی جامعه) هم خواست‌هایی مشابه با زنان غیرمسلمان داشتند، اما این هم می‌تواند طبیعی باشد که در کشور‌هایی مانند ایران که اکثریت جمعیت آن را مسلمانان تشکیل می‌دهند، اقلیت‌های دینی و شبه‌دینی خواست‌های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و حتی اقتصادی‌ای را دنبال کنند که کمتر نشانگر تعارضات دینی و فرقه‌ای بوده و عموماً علایقی برابری‌خواهانه را در عرصه عمومی طلب کند. باز هم تکرار می‌کنم که اکثریت بزرگ زنان حاضر در تحولات سیاسی و اجتماعی دوران مشروطه مسلمان بودند، اما زنانی از اقلیت‌های بابی، زرتشتی، ارمنی و کلیمی هم مستقیم و غیرمستقمیم در تحولات و رخداد‌های آن روزگار حضوری فعال داشتند.

می‌توان گفت سکولار بوده‌اند؟

احتمالاً معنای بسط‌یافته و دقیق‌تری را که ما امروزه از مفهوم سکولار می‌فهمیم لزوماً عموم فعالان سیاسی و اجتماعی جامعه ایرانیِ دوران مشروطه (شامل زنان و مردان) از این واژه استنباط نمی‌کردند. این عبارت خیلی هم در آن روزگار پرکاربرد و شناخته‌شده نبود. با این حال اگر واژه سکولار را به‌همین معنای عرفی شدن و غیردینی کردن امور سیاسی و اجتماعی در نظر بگیریم که ضرورتاً به معنای ضددینی هم نیست، می‌شود گفت اکثریت بزرگ‌مردان و زنان مسلمانی که در دفاع از مشروطه در تحولات و رخداد‌های آن روزگار سهمی ایفا کردند، میان شعائر، خواست‌ها و دستاورد‌های انقلاب مشروطه در شئون گوناگون با آموزه‌ها و احکام دینی مغایرتی نمی‌دیدند. چه این‌که وقتی انقلاب مشروطه به‌پیروزی رسید و مجلس شورای ملی تأسیس شد بسیاری از مردم بر این باور قرار گرفته بودند که تشکیل نظام مشروطه موقعیت اسلام و مذهب تشیع را در جامعه ایرانی تقویت خواهد کرد و به‌نوعی آن را انقلابی اسلامی ارزیابی می‌کردند، اما در آن تا جایی که به‌زنان مربوط می‌شود اقلیت کوچکی از آنان که خواست‌هایی بدعت‌آمیزتر را دنبال می‌کردند احتمالاً مرزبندی‌های آشکارتری میان این خواست‌های سیاسی و اجتماعی جدید خود با باور‌های دینی جاری و ساری در جامعه قائل شده بودند.

آیا آنان در سکولاریزه شدن نهضت مشروطه هم نقش داشته‌اند؟
 
همچنان که قبلاً هم عرض شد اصل اندیشه مشروطه‌خواهی پدیده‌ای مدرن و بنابراین کمابیش می‌شود آن را تحولی سکولار در خواست و علایق بشری در عصر جدید مورد ارزیابی قرار داد. مشروطه ایران هم که در فضایی از سازگاری سنت اندیشه‌ورزی ایرانی- اسلامی با نوگرایی و مدنیت جدید شکل گرفته و قوام یافته است، رگه‌هایی از سکولاریسم را در خود مستتر داشت. با این حال عموم علما و مراجع شیعه‌ای که از انقلاب مشروطیت حمایت کردند و حتی در صورتبندی نظری و سیاسی آن نقش تعیین‌کننده‌ای ایفا کردند، اندیشه مشروطه‌خواهی را لزوماً در معنای جدایی کامل دین از سیاست و عرفی کردن کامل فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی درک نمی‌کردند بلکه مشروطیت را در درجه اول بسط ظرفیت‌های سیاسی و اجتماعی دین اسلام و مذهب تشیع در تعامل با اندیشه‌های سیاسی و اجتماعیِ جدید ارزیابی می‌کردند و همچنان که پیش از این ذکر شد اکثریت بزرگی از مردم کشور هم بر این باور بودند که نظام مشروطه به‌نوعی در راستای تقویت نقش و جایگاه دین اسلام در فضای اجتماعی و سیاسی کشور در جامعه ایرانی پیاده شده است. اما در آن میان جریان‌های سیاسی غربگرایی هم وجود داشتند که دغدغه اصلی آنان سازگار ساختن اندیشه‌های مشروطه‌خواهی در مفهوم غربی آن با ارزش‌ها و شعائر اسلامی و دینی نبود و مشروطه‌خواهی را اساساً در معنای سکولاریستی و غیردینی آن درک می‌کردند و این نگرش اخیر، هم در میان مشروطه‌خواهان مسلمان و هم غیرمسلمان (شامل اقلیت‌های دینی) طرفدارانی داشت. بنابراین تا جایی هم که به‌مشروطه‌خواهان و فعالان سیاسی و اجتماعی زن مربوط می‌شود مرزبندی مذکور می‌تواند ملاک ارزیابی قرار بگیرد.

با پیروزی انقلاب مشروطه رهبران انجمن‌های بانوان به اهدافی که در این نهضت مدنظرشان بود، دست یافتند؟

این پرسش شما را از دو زاویه و دو جنبه مختلف می‌توان پاسخ داد: اگر مقصود از هدف جریان سکولار (در درجه اول در میان زنان) در انقلاب مشروطه تأثیرگذاری در فضای سیاسی و اجتماعی کشور باشد، در هر حال تردید نمی‌توان داشت هر جریان فکری و فرهنگیِ ولو غیرهمسو، جدید و بدعت‌آمیزی هم که در مقاطع زمانی گوناگون در جوامع مختلف شکل گرفته و مدتی در عرصه اجتماعی گروهی مروج افکار و اندیشه‌های آن باشند، بالاخره تأثیراتی از خود برجای می‌گذاشته است. بنابراین از مطالعه مجموعه تحولات و رخداد‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ایران در دوران مشروطه و بعد از آن که نهایتاً به سقوط سلسله قاجار و تشکیل سلسله پهلوی منجر می‌شود، می‌توان درک کرد که جریان سکولار و غیرمذهبی فعال در میان زنان که به‌رغم در اقلیت بودن از نظام رسانه‌ای و تبلیغاتی نسبتاً مناسبی هم بهره‌مند بود، اگرچه در میان طبقات متوسط و فرودست‌تر جامعه توفیق کمتری داشت، اما تا آن حد از توان و حمایت فکری و فرهنگی برخوردار بود که بتواند شماری از الیت سیاسی و فرهنگی بلندپایه کشور را که بعداً اکثری از آنان در زمره کارگزاران سیاسی و فرهنگی حکومت رضاشاه قرار گرفتند، با خواست‌های خود همراه ساخته و مقدمات انجام برخی اصلاحاتِ بدعت‌آمیز را در دوره رضاشاه فراهم کند. چنان‌که همین قضیه کشف حجاب که در دوره رضاشاه صورت عملی به‌خود گرفت پیشینه فکری و سیاسی آن به‌دوران مشروطه و به‌طور مشخص به‌خواست‌های تداوم‌یابنده جناح سکولار و بعضاً غیرمسلمانِ زنان فعال در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی بازمی‌گشت. ضمن این‌که برخی دیگر از اقدامات رضاشاه در راستای تحدید موقعیت سیاسی و اجتماعی دین اسلام و مذهب تشیع و سکولارتر کردن فضای فکری و فرهنگی کشور کمابیش در اندیشه‌های جریان سکولارِ غربگرا در دوران مشروطه و بعد از آن ریشه داشت و چنان نبود که رضاشاه بدون بهره‌گیری از راه‌گشایی‌ها و صورتبندی‌های فکری- نظری کارگزارانِ آزموده‌تر و کارکشته‌تر آن روزگار بی‌مقدمه درصدد انجام اقداماتی مانند کشف اجباریِ حجاب بانوان برآمده باشد. اما همچنان که می‌د‌انیم همه این اقدامات و رفتار‌های سکولاریستی که در حکومت رضاشاه به‌منصه ظهور رسید غیرقانونی و برخلاف هنجار‌های دیرپای پذیرفته شده در جامعه ایرانی بود. اما پرسش شما را از زاویه دیگر هم می‌توان پاسخ داد و آن هم در چارچوب دستاورد‌ها و خواست‌های جریان اصلی مشروطه‌خواهی است که حاصل آن در قانون اساسی مشروطه و متمم آن متبلور شد. واقعیت این است که قانون اساسی و متمم آن ترکیب ظریف و کمابیش ضابطه‌مندی از دستاورد‌های مدنیت جدید و آموزه‌های اسلامی- ایرانی در شئون گوناگون سیاسی و اجتماعی بود و تا جایی هم که به‌مسائل و مباحث اجتماعی‌ای که آموزه‌های دینی نفیاً یا اثباتاً در آن باره صراحت داشت، مربوط می‌شد، هیچ اصل هنجارشکنانه‌ای به‌متن قانون اساسی راه نیافته بود. به همین دلیل هرگاه قانون اساسی مشروطه و متمم آن را شاخص‌ترین دستاورد انقلاب مشروطه ارزیابی کنیم که می‌دانیم کلیت آن را اکثریتِ بزرگی از علما و مراجع دینی تأیید می‌کردند، خواست‌ها و علایق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جناح‌ها و افراد تندروتر سکولار و بعضاً ضدمذهبی در متن و ماهیت آن راه نیافته بود. کمااین‌که تا پایان دوره قاجار و آغاز دوره سلطنت پهلوی هم دولت‌ها و مجالس وقت هیچگاه درصدد برنیامدند خطوط قرمز مصرح در قانون اساسی را نادیده بگیرند. از دوره سلطنت رضاشاه بود که نخستین گام‌های غیرقانونی جدی‌ای برای جامه عمل پوشاندن بر خواست‌های بدعت‌آمیزتر فرهنگی و اجتماعی در میان زنان و مردان سکولار و غربگرا برداشته شد. چه این‌که برنامه کشف حجاب اجباری رضاشاه فقط با اتکا به‌بخشنامه دولت و نه حتی تصویب مجلس شورای ملی به مورد اجرا گذاشته شد که با روح و محتوای قانون اساسی در تعارض بود. همچنان بود طرح‌هایی که در راستای تحدید مراسم مذهبی و کمرنگ کردن نقش اجتماعی و فرهنگی مذهب شیعه در جامعه ایرانی برداشته شد. همه این‌برنامه‌ها که شماری دیگر از آن‌ها در دوره دوم سلطنت محمدرضاشاه پهلوی هم پی گرفته شد، با اصول مندرج در قانون اساسی مشروطه و متمم آن در تعارض بود. والسلام
 
با تشکر از همراهی‌تان در این گفت‌وشنود.
نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار