پارك كي وون، سرمربي كرهاي سالهاي دور تيم ملي واليبال كشورمان ميگفت براي من به عنوان يك كرهاي خيلي سخت است كه يك ايراني برترين و بهترين تكواندوكار جهان باشد و تيم ملي تكواندوي ايران كمكم بتواند جايگاه كره به عنوان مهد تكواندوي جهان را بگيرد.
منظور پارك آن روزها از برترين و بهترين تكواندوكار جهان كسي نبود جز هادي ساعي، برترين تكواندوكار تاريخ ايران و منظور او از تيم ملي هم همان تيمي بود كه امثال كرميها، بيباكها و مهماندوستها در آن حضور داشتند و با نامهاي خودشان نيز شناخته ميشدند. آن زمان نه خبري از سونامي بود و نه كسي ويرانگر را ميشناخت، نه اينكه اين خصوصيات را نداشتند كه خيلي هم خوب داشتند، اما خبري از القاب و تعاريف بيجا نبود.
تكواندوي ايران نزديك يك دهه است كه از آن دوران پرفروغ فاصله گرفته، نه اينكه يكباره از صدر به زير افتاده باشد، نه، به مرور اين اتفاق تلخ افتاد، وقتي كه همه سرگرم القاب شدند، وقتي جوان تازه از راه رسيده را سونامي خواندند، ما شاد شديم و رقبا بر باد غرور ما اضافه كردند.
وقتي آن ديگري را ويرانگر لقب دادند، ما افتخار كرديم و آنها باز در بادكنك غرور ما دميدند. جانشينان قهرمانان قديمي تكواندو مبارزان توانمندي بودند، اما درگير و مشغول شدن به لقبها و فراموشي اصل مسابقه و كار، سرانجام كار را به جايي رساند كه امروز بعد از گذشت فقط چند سال، ديگر نه خبري از سونامي است و نه نشاني از ويرانگر، نابودگر و ديگران. امروز بيهوده نيست كه فريبرز عسگري، سرمربي تيم ملي فرياد ميزند كه بايد اين القاب به دست فراموشي سپرده شود، اما اين به تنهايي كفايت نميكند. در توانمندي و قابليتهاي تكواندوكاران ايران هيچ شكي نيست، اما عسگري به عنوان سرمربي تيم ملي بايد متوجه اين واقعيت باشد كه نبود آناليزور و روانشناس در كنار تيم ملي و مليپوشان جوان نيز در روند نزولي آنها بيتأثير نبوده است.
اينكه كسي نبوده تا شرايط روحي و رواني تكواندوكاران به خصوص جوانترها را بعد از هر مسابقه، موفقيت و كسب مدال بررسي كند، اينكه كسي نبوده كه به تكواندوكار جوان و موفق كشورمان يادآوري كند كه تازه در ابتداي راه است و نبايد فريب القاب را بخورد و اينكه كسي نبوده تا براي آنها ترسيم كند كه بعد از شكست چگونه بايد كار كنند، واقعيتي است كه نبايد از ديد سرمربي تيم ملي پنهان بماند.
به طور حتم تنها با بيان اين حرف كه ما همه «سرباز وطن» هستيم، راه به جايي نخواهيم برد كه اين خود يك لقب مانند همان القاب قبلي است. با استفاده از آن نه ميتوان پيروز شد و نه ميشود به مدال جهاني و المپيك رسيد.
فريبرز عسگري به نكته قابل توجهي اشاره كرده است، نكتهاي كه طي سالهاي قبل همه از آن غافل بودهايم، اما سؤال اينجاست حالا كه متوجه شدهايم، چرا يك لقب ديگر؟!
اصلاً مگر قهرمانان قبلي لقب داشتند، حتي همين «سرباز وطن» را، ولي كاري كردند كه يك كرهاي متعصب وادار به اعتراف به قدرت تكواندوي ايران شود.
غرور آفت ورزش است، تكواندو يا رشتههاي ديگر را هم نميشناسد. مغرور كه شدي شروع شكست خواهد بود. پشت القاب قرار گرفتي و كاري نكردي، محكوم به شكست خواهي بود. حالا ميخواهد اين لقب ويرانگر باشد يا سرباز وطن. عسگري به مورد بسيار درستي اشاره كرده و معلوم است كه درد را خوب شناخته و بهطور حتم چاره آن را نيز خوب فهميده است. او يكبار اين شرايط را تجربه كرده و حالا خوب ميداند كه براي بازگرداندن تكواندو به همان سالهاي پرافتخار و پرشكوه بايد سفت و سخت مراقب شرايط روحي و رواني شاگردانش در كنار شرايط جسماني و وضعيت فني آنها باشد.