کد خبر: 899441
تاریخ انتشار: ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۰
گزارش «جوان» از حال و هواي آخرين پنج‌شنبه سال در گلزار شهدا
پنج‌شنبه آخر سال دلت براي همه آنهايي تنگ مي‌شود كه بايد بهار را بي‌حضورشان آغاز كني. دلت براي مادربزرگ و پدربزرگ‌ها و از دست رفتگاني تنگ مي‌شود كه يك روز در كنارت بودند و امروز آثار خوبي‌ها و محبت‌هايشان را درفصول زندگي‌ات حس مي‌كني، اما...

صغري خيل فرهنگ
پنج‌شنبه آخر سال دلت براي همه آنهايي تنگ مي‌شود كه بايد بهار را بي‌حضورشان آغاز كني. دلت براي مادربزرگ و پدربزرگ‌ها و از دست رفتگاني تنگ مي‌شود كه يك روز در كنارت بودند و امروز آثار خوبي‌ها و محبت‌هايشان را درفصول زندگي‌ات حس مي‌كني، اما جاي خالي و نبودن‌هايشان را بيش از هميشه مي‌بيني. چه خوب اين سنت حسنه ميان ما جاري است. «پنج‌شنبه آخر سال»را مي‌گويم. سنت ديرينه‌اي كه بسياري را به رسم علاقه و وابستگي به گذشتگان راهي گلزار‌ها و مزارستان‌ها مي‌كند. در اين ايام ما هم به گلزار شهدا رفتيم. به ياد آناني كه براي دفاع از اسلام ،كشور و حفظ ناموس، جان دادند در خاك خفتند و شهيد نام گرفتند تا براي هميشه تاريخ زنده بمانند.

گام‌هاي كوتاه
ميان قبور شهدا نگاهم به مادري مي‌افتد كه با گلداني از گل‌هاي بهاري به سراغ فرزند شهيدش مي‌رود. چادر مشكي‌اش را به كمرگرفته و گام‌هاي كوتاه و لرزانش را با سرعت بر مي‌دارد. نزديك مزار شهيدش كه مي‌شود، گلدان را بالاي مزار مي‌گذارد و با همان قد خميده‌اش بوسه بر سنگ مزار شهيد مي‌زند. دست نوازش روي تصوير حك شده سنگ مزار مي‌كشد و زير لب درد دلتنگي‌اش را زمزمه مي‌كند. حرف‌ها خودماني مي‌شود و اشك‌هاي جاري مادر واژه واژه دلتنگي را برايمان فرياد مي‌زند.
عصاي پيري
كمي آن طرف‌تر مادري سبزه سال نو روي سنگ مزار فرزند شهيدش مي‌گذارد. جلوتر مي‌روم و نام شهيد را مي‌خوانم؛ پاسدار شهيد رضا محمدي.
مادر عصايي به دست دارد كه نشان گذشت سال‌هاي طولاني و سخت بر اين مادر قد خميده دارد. معلوم است كه با زحمت بسيار خودش را به شهيدش رسانده است. لحظاتي همراه مادر، مهمان دانشجوي شهيد پاسدار رضا محمدي مي‌شويم كه متولد 44 است و اول بهمن ماه سال 66 در ماووت عراق آسماني شده است.
سنگ مزار
كمي بعد خانواده‌اي را مي‌بينم كه قلم و رنگ در دست، كنار مزار شهيدشان نشسته‌اند و با دقت سنگ‌نوشته‌هاي مزار شهيد را ترميم مي‌كنند. گويي هيچ كاري مهم‌تر از آن ندارند جز رنگ‌آميزي خطوط كمرنگ شده روي سنگ مزاري كه بايد براي هميشه تاريخ بماند. بماند تا بدانيم آنچه امروز داريم را مرهون خون شهدا هستيم.
آب ، آينه و قرآن
حال و هواي عجيبي است، مادران و خواهران شهدا دست به كار شده‌اند تا نماد‌هاي شهيد و شهادت را كه در قاب‌هاي آلومينيوم روي سنگ مزار از سال‌ها پيش محفوظ داشته‌اند، براي سال جديد تمیز و نونوار كنند و گرد مانده‌هايشان را بزاديند. آينه، قرآن، تسبيح و فشنگ‌هاي خالي در كنار عكس شهيدان ديده مي‌شود.
شهداي گمنام
به سراغ قبور شهداي گمنام مي‌روم كه مزار شهداي گمنام از مزار ديگر شهدا شلوغ‌تر است. همه مردم خود را خانواده اين شهدا مي‌دانند. هركسي كار ي مي‌كند يكي قلم و رنگ به دست، ديگري گلاب و سبزه نوروز در بغل به كنار مزار شهداي گمنام آمده است تا نگذارد تنهايي و غربت شهداي گمنام حس شود.
حول حالنا
اينجا شور و حال خاصي است، بسياري معتقدند براي تحويل سال نو اينجا بهترين جاي دنياست. دركنار شهدا زمزمه «حول حالنا الي احسن الحال » گفتن به دل مي‌چسبد. اينجا گلزار شهداست. اينجا فضا آكنده از «حمد و سوره‌»هايي است كه بر زبان مي‌رانيم، پر از حسرت‌هايي است كه براي نبودن عزيزانمان مي‌كشيم.
اما كاش خيلي‌ها قدر اين امنيت را بدانند. كاش خيلي‌ها بفهمند براي حفظ هر وجب اين خاك چه جواناني گلگون كفن شدند. كاش بدانند حركت رزمندگان مدافع حرم در جبهه مقاومت اسلامي تداوم دفاع مقدس است كه آن هم برگرفته از نهضت عاشوراست و كمتر زبان به طعنه و كنايه باز كنند.

نظر شما
جوان آنلاين از انتشار هر گونه پيام حاوي تهمت، افترا، اظهارات غير مرتبط ، فحش، ناسزا و... معذور است
تعداد کارکتر های مجاز ( 200 )
پربازدید ها
پیشنهاد سردبیر
آخرین اخبار